ايمان بد: درباره‌ی ترجمه‌ی يک اصطلاح در فلسفه‌ی سارتر
www.Fallosafah.org
شماره: ۱۶
عنوان: ايمان بد: درباره‌ی ترجمه‌ی يک اصطلاح در فلسفه‌ی سارتر
نويسنده: محمدسعيد حنايی کاشانی
درج: چهارشنبه، ۲۱ دی ۱۳۸۴ | ۱:۰۰ ب ظ
آخرين ويرايش: پنجشنبه، ۲۲ دی ۱۳۸۴ | ۴:۴۰ ب ظ


ايمان بد٭

 درباره‌ی ترجمه‌ی يک اصطلاح در فلسفه‌ی سارتر

 

 

دوستی بر من خرده گرفت که چرا اصطلاح "bad faith" را در فلسفه‌ی وجودی، به قلم جان مک‌کواری (هرمس، ۱۳۷۷)، به «ايمان بد» ترجمه کرده‌ام و سپس گفت که اين خرد‌ه‌گيری را در کلاس «فلسفه‌ی اگزيستانس» (دوره‌ی دکتری فلسفه‌ی دانشگاه تهران) نيز مطرح کرده است. از آنجا که ممکن است اين ترجمه در ذهن ديگر خوانندگان فرهيخته و دانشور نيز، با توجه به معادلهای ديگری که مترجمان ديگر پيشنهاد کرده‌اند، خرده‌گيری يا ابهامی مشابه برانگيخته باشد، می‌کوشم معنای اين اصطلاح را با استناد به متن خود سارتر روشن کنم، تا شايد بدين وسيله يکی از دامهای شناخته ولی به‌کرات فراموش‌شده‌ی ترجمه مورد توجه قرار گيرد: ترجمه‌ی اصطلاح يک فيلسوف بدون رجوع به متن اصلی.

استاد فقيد منوچهر بزرگمهر در ترجمه‌ی سارتر، به قلم موريس کرنستن (خوارزمی، ۱۳۵۰، ص ۸۷)، اين اصطلاح را به «سوءِ نيت» ترجمه کرده است و استاد يحيی مهدوی در ترجمه‌ی نگاهی به پديدارشناسی و فلسفه‌های هست بودن، به قلم روژه ورنو- ژان وال و ديگران (خوارزمی، ۱۳۷۲، ص ۲۷۲)، آن را به «سوءِ نيت يا دورويی و دغلی» و استاد عزت‌الله فولادوند در ترجمه‌ی راه فروبسته، به قلم ﻫ استيوارت هيوز (علمی و فرهنگی، ۱۳۷۳، ص ۱۶۲) به «دورويی و رياکاری».

هيچ‌يک از اين معادلها فی‌نفسه غلط نيست، گرچه گويای معنای مورد نظر سارتر نيز نيست. اصطلاح مورد بحث ما — "bad faith" — اصلاً به معنای «سوءِ نيت» يا «نيت فريبکاری» است و اين تنها معنای آن در فرهنگهای لغت است. «دورويی و دغلی» يا «دورويی و رياکاری» نيز به‌تلويح در «سوءِ نيت» نهفته است و ذکر آن تنها برای عينيت بخشيدن به «سوءِ نيت» سودمند است. و البته سارتر نيز تمامی اين معانی را در نظر دارد، گرچه از معنای تحت‌‌اللفظی آن نيز سود می‌جويد. در هيچ‌يک از کتابهای مذکور در بالا مراد و مقصود سارتر از اين اصطلاح روشن نشده است، و حال آنکه اين اصطلاح شايد يکی از مهمترين مفاهيم فلسفه‌ی سارتر در کنار «آزادی» باشد.

درباره‌ی اين اصطلاح سوء تفاهم‌برانگيز در فلسفه‌ی سارتر نوشته بسيار است، و چه بسا شرحهای گمراه‌کننده، اما از آنجا که مقصود من در درجه‌ی اول ترجمه‌ی اصطلاح مورد نظر سارتر به صورتی است که بتواند تقريباً همه‌ی معانی مورد نظر او را برساند فقط شرحی کوتاه درباره‌ی معنا و دلالت فلسفی آن می‌آورم و سپس می‌کوشم با نقل عبارات خود سارتر (از ترجمه‌ی انگليسی هستی و نيستی [۱]) نشان دهم که چرا سارتر اين عبارت را تحت‌اللفظی معنا می‌کند و سپس نشان می‌دهد که چنين رويکردی متضمن «سوء نيت» يا «بی‌صداقتی» يا «خودفريبی» و «دروغگويی» است.

باب اول هستی و نيستی سارتر از دو فصل تشکيل‌ شده است: «منشأ نفی» و «ايمان بد». «ايمان بد» شامل سه بخش است: ايمان بد و دروغگويی، الگوهای ايمان بد، «ايمان» ايمان بد.

در بخش اول، «منشأ نفی»، سارتر می‌کوشد نشان دهد که انسان می‌تواند رويکردهايی منفی نسبت به خودش اتخاذ کند. يکی از آن رويکردها هنگامی است که آگاهی به جای هدايت نفی به سوی بيرون، آن را به سوی خودش بر می‌گرداند. به گفته‌ی سارتر، آگاهی در اين حالت در حالت «ايمان بد» (mauvaise foi) است. او سپس در ادامه می‌گويد که ما اين را معمولاً دروغگويی (falsehood) می‌ناميم. آن‌گاه شرح می دهد که در دروغگويی می‌دانيم حقيقت چيست و دروغ چيست. برای اين دروغ می‌گوييم که حقيقت را پنهان کنيم. اما در حالت «ايمان بد» چنين نيست. آگاهی ما يکپارچه و يگانه است و دروغ خودش را باور کرده است. سارتر در بخش دوم، «الگوهای ايمان بد»، آن را با مثالهايی شرح می‌دهد.

سارتر، از جمله، زنی را مثال می‌زند که علاقه‌ی مردان به خودش را ناشی از خصوصيات درخشان فکريش می‌شمارد، بدين معنا که معتقد است مردان مجذوب سخنان هوشمندانه‌ی اويند و نه نوازش دستان او يا تماشای چهره‌اش. او از اينکه بپذيرد مردان به دنبال تن او هستند سر باز می‌زند و با اين دروغی که خودش به خودش می‌گويد و آن را باور می‌کند خودش را فريب می‌دهد. بنابراين او ايمان بد يا باور بد يا اعتقاد بدی دارد، چراکه دروغی را به خودش قبولانده است و از امکان ديگری غفلت کرده است يا آن را ناديده گرفته است.

بخش سوم اين فصل که در واقع تمامی سخن سارتر در آن نهفته است اين نام را بر خود دارد: «ايمان» ايمان بد (The “Faith” of Bad Faith) و همين جاست که کسانی که اين اصطلاح سارتر را به «سوء نيت» يا «دورويی» و «خودفريبی» ترجمه می‌کنند، اگر می‌خواستند کتاب سارتر را ترجمه کنند، متوجه نامناسب بودن اين معادلها می‌شدند. در واقع خود سارتر می‌توانست برای «سوء نيت» از اصطلاح متداولتر "mala fide" يا "dishonest intention" و برای «دورويی» از "duplicity" (از آن استفاده می‌کند) و برای «خودفريبی» از "self-deception" و برای «بی‌صداقتی» از "insincerity"  استفاده کند (البته من معادلهای انگليسی را ذکر کردم، اما در فرانسوی نيز چندان تفاوتی نمی‌کرد). اما چرا اين کار را نکرد؟ چون اصطلاح مورد نظر او بايد همه‌ی اين معانی را در خود بگنجاند.
هشتمين سطر بخش سوم (ص 67) با اين جمله آغاز می‌شود:

The true problem of bad faith stems evidently from the fact that bad faith is faith. It can not be either a cynical lie or certainty — if certainty is the intuitive possession of the object. But if we take belief as meaning the adherence of being to its object when the object is not given or is given indistinctly, then bad faith is belief; and the essential problem of bad faith is a problem of belief.

نخستين نکته‌ای که در ابتدا می‌بايد متذکر شد، اين است که سارتر به هيچ وجه از «ايمان» به معنای «دين» استفاده نمی‌کند. او «اعتقاد قوی» را مقصود دارد و به همين دلیل آن را با مفهوم “belief” مرتبط می‌کند و در ادامه (ص 68، سطرهای ۲۹– ۲۸) می‌نويسد:

This original project of bad faith is a decision in bad faith on the nature of faith.

  و چند سطر بعد (سطرهای ۴۳– ۳۶):

But bad faith is conscious of its structure, and it has taken precautions by deciding that the metastable structure is the structure of all convictions. It follows that if bad faith is faith and if it includes in its original project its own negation (it determines itself to be not quite convinced in order to convince itself that I am what I am not), then to start with, a faith which wishes itself to be not quite convinced must be possible. What are the conditions for the possibility of such a faith?

و بالاخره، اگر بخواهيم مقصود سارتر را از «ايمان بد» يا «اعتقاد بد» يا «باور بد» در چند جمله بيان کنيم چنين است — ايمان بد دروغی است که شخص خودش به خودش می‌گويد، بی‌آنکه وحدت آگاهي‌اش دوپاره شود، یعنی بداند دروغ است. شخص از طريق ايمان بد درصدد فرار از آزادی مسئولانه‌ی هستی لنفسه بر می‌آيد. ايمان بد مبتنی بر نوسان ميان تعالی و واقع‌بودگی و سر باز زدن از به رسميت شناختن آنهاست. به عبارت ديگر، ايمان بد بدان معناست که باور کنيم همواره تنها يک امکان در اختيار داريم و اين تنها امکان ماست — و اين چيزی نيست مگر نفی آزادی و اختيار.

يادداشتها:

٭    اين يادداشت نخستين بار در جهان کتاب، ش ۸۲ – ۸۱ (تيرماه ۱۳۷۸)، منتشر شد.

۱)    رجوع شود به:

Jean-Paul Sartre, Being and Nothingness, transl. by Hazel E. Barnez, (Routledge, 1991).





يکشنبه، ۳ شهريور ۱۳۸۱ / سه شنبه، ۱۳ آذر ۱۴۰۳
همه‌ی حقوق محفوظ است
Fallosafah.org— The Journals of M.S. Hanaee Kashani
Email: fallosafah@hotmail.com/saeed@fallosafah.org