پنجشنبه، ۶ ارديبهشت ۱۴۰۳ | 
Wednesday, 24 April 2024 | 
• برای دسترسی به بایگانی سايت قدیمی فلُّ سَفَه اينجا کليک کنيد.
• برای دسترسی به بایگانی روزانه بخش روزنامه اينجا کليک کنيد.
• برای دسترسی به بایگانی زمانی بخش روزنامه اينجا کليک کنيد.
• برای دسترسی به نسخه RSS بخش روزنامه اينجا کليک کنيد.

موضوع:    
اول<

۱۲۱

۱۲۲۱۲۳۱۲۴۱۲۵۱۲۶۱۲۷۱۲۸۱۲۹۱۳۰۱۳۱>آخر

: صفحه


شماره: ۷۰
درج: سه شنبه، ۱۶ خرداد ۱۳۸۵ | ۱۰:۴۰ ب ظ
آخرين ويرايش: سه شنبه، ۱۶ خرداد ۱۳۸۵ | ۱۰:۴۰ ب ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • فوتبال و سياست

ديشب حدود ۱۲:۰۰ بود که رفتم چيزی از يخچال بردارم بخورم و بعد بخوابم. همين طور که پشت ميز ناهارخوری مشغول خوردن بودم گفتم تلويزيون را هم روشن کنم ببينم چه خبر است. شبکه‌ی ۱ که تصويرش بالا آمد، گوينده‌ای را ديدم که دانشجويان هنر و فلسفه و نيز استادان هنر و فلسفه را به تماشای برنامه‌ی خودش دعوت می‌کرد، کمی تأمل کردم، ديدم برادر متعهد جناب آقای بلخاری دارند درباره‌ی هنر اسلامی افاده‌ی سخن می‌کنند؛ تحملش را نداشتم؛ شبکه‌ی ۳ را زدم، ديدم برنامه‌ی زنده‌ی ورزشی است و برادر متعهد جواد خيابانی دارد با يک برادر متعهد ديگری درباب فوتبال و اقتصاد و سياست گفت و گو می‌کند. برنامه را نگه داشتم. همین طور که داشتم گوش می‌کردم و می‌ديدم، برادر متعهد بحث را درباب سياست و فوتبال به اينجا رساند که «فوتبال برای حکومت‌داری هم بسيار خوب است و کشورهايی مانند برزيل و آرژانتين بدون پيروزی در فوتبال حکومت‌شان با مشکل مواجه است». کمی صبر کردم ببينم نام اين برادر متعهد کيست که شنيدم خيابانی او را مهندس تاج، مدير مسئول روزنامه‌ی «جهان فوتبال»، خطاب می‌کند. بی‌شک، جناب آقای مهندس تاج سخنی حق گفته بودند. اما جالب توجه آنکه نه برای انتقاد از فوتبال بلکه برای حمايت از فوتبال. و اين چيزی بود که مرا به خنده انداخت، آن هم بعد از ۲۸ سال که از انقلاب گذشته است. به ياد سالهای اول انقلاب افتادم. تاريخ هم دهن کجیهای خاص خود را دارد.


۱۴۰۴

شماره: ۶۹
درج: دوشنبه، ۸ خرداد ۱۳۸۵ | ۴:۱۵ ق ظ
آخرين ويرايش: دوشنبه، ۸ خرداد ۱۳۸۵ | ۴:۳۷ ق ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • چه هوای خوبی بود!

هفته‌ی پيش هوا عالی و فرحبخش بود. بعد از يکی دوهفته،‌ که هوا بی‌موقع داشت گرم می‌شد، نسيم خنک صبحها و شبها، آن هم زير درختهای پارکها، خيلی به تن می‌چسبيد. اما از ديروز باز هوا گرم شد و حالا شبها بی‌خوابی است و پشه و صبحها سردرد و خستگی و خميازه‌های کشدار. اما خب نويد آغاز تعطيلات دانشگاهی کمی از خستگی می‌کاهد. آيا می‌توانم امسال از تابستان خوب استفاده کنم؟ تا ببينم. خب، پنجشنبه شب و جمعه‌ شب هفته‌ی گذشته سه فيلم ديدم که هرسه اندکی حالم را خوش کرد: يکی در سينما فرهنگ و دوتا در تلويزيون. سه‌شنبه شب بليتی برای نمايش پنجشنبه شب فيلم «تاجر ونيزی» در سينما فرهنگ (سئانس ۲۲:۳۰) گرفتم و بعد هم کلی وقت گذاشتم تا بتوانم اين فيلم را ببينم. اما وقتی از سينما بيرون می‌آمدم از اينکه اين همه وقت تلف کردم فقط حرص می‌خوردم. تاجر ونيزی (۲۰۰۴)، ساخته‌ی مايکل رادفورد، در نسخه‌ی اصلی‌اش حدود ۱۴۰ دقيقه است، اما آنچه من ديدم از ۷۰ دقيقه بيشتر نبود! و البته، پول تماشای يک فيلم کامل را هم از ما گرفته بودند. فيلم با زيرنويس فارسی به نمايش درمی‌آمد که علاوه برترجمه‌ی نه چندان موثق پر بود از غلطهای املايی (واقعاً جا دارد که بحث مستقلی صورت بگيرد درباره‌ی اين همه غلط املايی، و نه تايپی، در تلويزيون و روزنامه‌ها و وب و حالا زيرنويس فيلمها! ديگر برگه‌های دانشجويان که جای خود دارد. شايد هم نياز باشد که در اين باره همايشی برگزار شود!) و تايپی. و اما تاجر ونيزی و ديگر فيلمهای اين دوشب.


۳۱۱۰

شماره: ۶۸
درج: سه شنبه، ۲ خرداد ۱۳۸۵ | ۳:۲۹ ق ظ
آخرين ويرايش: چهارشنبه، ۳ خرداد ۱۳۸۵ | ۸:۰۶ ب ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • «تو» و «بيرون» ما

ضرب‌المثلی عاميانه می‌گويد: «تومون خودمونو می‌سوزنه، بيرون‌مون مردمو». امروز وقتی يکی از دانشجويان گفت، «ماهی دوميليون» می‌گيريد، فقط سرم را انداختم پايين و آهی در دل کشيدم. می‌خواستم از کلاس بزنم بيرون و چنان از دانشگاه بروم که هيچ وقت ديگر چشمم به اين کلاسها و دانشجوها نيفتد. مدتهاست که ديگر بيزارم از اين کار، و از اين سرزمين. نمی‌دانستم چه جوابی به او بدهم. در اين يک سالی که افزايش حقوقی برای استادان دانشگاهها قائل شده‌اند، بارها اين جمله را از برخی دوستان و دانشجويان و برخی اقوام و خويشان شنيده‌ام. گاهی حتی در ادای آن رشکی کينه‌توزانه هم پنهان است. آن قدر که حتی می‌ترسی لباسی را که قبل از افزايش حقوق خريده‌ای بپوشی، مبادا بگويند «وضعش خوب شده است»! واقعاً چه شغل مزخرفی است اين کار دولتی که حتی از يک ريال افزايش حقوق تو هم تمامی عالم خبر دارند! ارقامی که می‌گويند حيرت‌آور است. اما حيرت‌آورتر اين است که هيچ‌کس از خود نمی‌پرسد، با اين فرض که حتی رقم دوميليون هم درست باشد، درآمد بقال و قصاب و ميوه‌فروش و هزار خرت و پرت فروش ديگر چقدر است، تا چه رسد به روضه‌خوان و مداح و آخوند و پزشک و مهندس و تاجر بازار.


۹۵۰

شماره: ۶۷
درج: پنجشنبه، ۲۸ ارديبهشت ۱۳۸۵ | ۹:۵۵ ب ظ
آخرين ويرايش: پنجشنبه، ۲۸ ارديبهشت ۱۳۸۵ | ۹:۵۶ ب ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • ۶۲۰ نفر

نمی‌دانم کدام «شير پاک» خورده‌ای نام مرا پای «نامه‌ی ۶۲۱ نفر از ...» گذاشته است. اين اولين بار است که نام خودم را پای چنين نامه‌هايی می‌بينم. راستش را بخواهيد من از ديدن نامه‌هايی که برخی افراد سرشناس نام‌شان را پای آنها می‌گذارند، حال چه برای تسليت به بستگان عالمی عاليقدر و چه برای محکوميت چه و چه، احساس چندان خوشايندی نمی‌يابم و از اينکه کسی نيستم که جزو امضا‌کنندگان باشم بسيار شرمنده می‌شوم. حالا هم که می‌بينم اين «هيچ کس» را کسی حساب کرده‌اند بسيار شرمنده‌تر شدم. به هر حال، دوستان می‌دانند که من هرچه بخواهم و بدانم، چه گويا و چه خاموش و چه گنگ، در اينجا می‌نويسم. بنابراين لزومی ندارد که بخواهم در مطلبی با ديگران شريک شوم. اعلام انزجار من از دستگيری رامين حرکتی سياسی نبود. نظر شخصی بود.   


۱۶۱۷

شماره: ۶۶
درج: شنبه، ۲۳ ارديبهشت ۱۳۸۵ | ۸:۴۸ ب ظ
آخرين ويرايش: شنبه، ۲۳ ارديبهشت ۱۳۸۵ | ۸:۵۱ ب ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • روشنفکران و دانشگاهيان

تفاوتهای «روشنفکران» (intellectuals) و «دانشگاهيان» (academics) مدتهاست که ذهنم را اشغال کرده است، از دو جهت، هم برای اينکه تکليفم را با خودم روشن کنم و هم تحقيقی در اين خصوص منتشر کنم. امروز که نوشته‌ی دکتر حسين پاينده را با عنوان «تأملی درباره‌ی عنوان استاد» در شرق ‌خواندم، با خودم گفتم شايد بد نباشد که عجالةً به اين موضوع بپردازم. دکتر پاينده نکته‌ها‌ی درستی را در خصوص چگونگی ارتقای اداری استادان دانشگاه و برخورداری آنان از مزايای اين ارتقا بيان می‌کند و بعد به کار چندتن از مترجمان و محققانی می‌پردازد که با وجود شايستگی بسيار دارای مدارک دانشگاهی بالايی نيستند و عنوان می‌کند که آيا ما در دانشگاههايمان کسانی را داريم که به اندازه‌ی اين افراد توانايی در ترجمه يا تحقيق داشته باشند و برای فرهنگ عمومی و علمی و ملی کشور کاری انجام داده باشند؟ اشخاصی که او نام می‌برد، و سزاوار لقب استاد می‌شمرد، همه از غيردانشگاهيان‌اند: ابوالحسن نجفی و رضا سيدحسينی و احمد سميعی و عبدالله کوثری و مراد فرهادپور. او در اين ميان از تنها استثنايی که ياد می‌کند و دانشگاهی است، دکتر سعيد ارباب شيرانی است که به تازگی بازنشسته شده است. می‌توان به فهرست خبرگان بی‌مدرک دکتر پاينده، که سزاوار لقب استاد باشند، افراد بسيار ديگری را نيز افزود، از جمله: نجف دريابندری، مهندس حسين معصومی همدانی (که بحمدالله دکتر شد!)، داريوش آشوری، اسماعيل سعادت، محمدعلی موحد، جلال ستاری، کامران فانی، بهاء‌الدين خرمشاهی، عبدالحسين آذرنگ، مصطفی ملکيان و ... و البته هستند دانشگاهيانی نيز که بحق سزاوار استادی باشند، البته در دوران حاضر، از جمله: دکتر شفيعی کدکنی، دکتر ضياء موحد، دکتر نصرالله پورجوادی، دکتر غلامحسين ابراهيمی دينانی، دکتر کريم مجتهدی، دکتر محسن جهانگيری، دکتر عبدالکريم رشيديان، دکتر طاهره صفارزاده، دکتر آذر نفيسی و ...


۳۶۳۹

اول<

۱۲۱

۱۲۲۱۲۳۱۲۴۱۲۵۱۲۶۱۲۷۱۲۸۱۲۹۱۳۰۱۳۱>آخر

: صفحه

top
دفتر يادها گفت و گوها درسها کتابها مقالات کارنامه
يکشنبه، ۳ شهريور ۱۳۸۱ / پنجشنبه، ۶ ارديبهشت ۱۴۰۳
همه‌ی حقوق محفوظ است
Fallosafah.org— The Journals of M.S. Hanaee Kashani
Email: fallosafah@hotmail.com/saeed@fallosafah.org
Powered By DPost 0.9