چهارشنبه، ۵ ارديبهشت ۱۴۰۳ | 
Wednesday, 24 April 2024 | 
• برای دسترسی به بایگانی سايت قدیمی فلُّ سَفَه اينجا کليک کنيد.
• برای دسترسی به بایگانی روزانه بخش روزنامه اينجا کليک کنيد.
• برای دسترسی به بایگانی زمانی بخش روزنامه اينجا کليک کنيد.
• برای دسترسی به نسخه RSS بخش روزنامه اينجا کليک کنيد.

موضوع:    
اول<۱۰۱۱۱۲۱۳۱۴

۱۵

۱۶۱۷۱۸۱۹۲۰>آخر

: صفحه


شماره: ۶۱۱
درج: يكشنبه، ۲۳ مرداد ۱۴۰۱ | ۹:۱۴ ب ظ
آخرين ويرايش: يكشنبه، ۲۳ مرداد ۱۴۰۱ | ۹:۱۵ ب ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • چرا «کافران» نتوانستند محمد (ص) را بکشند، اما «مسلمانان» توانستند تمامی «اهل بیت (ع)» او را بکشند؟

«کافران» نتوانستند محمد (ص) را بکشند، حتی آن‌گاه که خواستند به شیوهٔ پوتین و دیگر همتایان گذشته و معاصرش «ابتکار عمل» و «حملهٔ پبشدستانه» (دربارهٔ معنا ومفهوم حملهٔ پبش‌دستانه هم باید به‌طور مستقل در وقتی و در جایی دیگر سخن بگوییم) به خرج بدهند و او را پنهانی بکشند، اما «مسلمانان» توانستند داماد و وصی او علی بن ابی طالب (ع) و نوادگانش را بکشند، تا جایی که دیگر هیچ‌کس از نوادگان مستقیم او بر روی زمین نماند و بنا به ادعای شیعیان آخرین آنها از دیدگان غایب شد تا هنگامی که «زمان» مساعد بود «ظهور» کند. 


۰

شماره: ۶۱۰
درج: چهارشنبه، ۱۹ مرداد ۱۴۰۱ | ۱۰:۳۱ ب ظ
آخرين ويرايش: چهارشنبه، ۱۹ مرداد ۱۴۰۱ | ۱۰:۳۱ ب ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • مرا به سایه از چه سیه‌پوش می کنی؟

«سایه» را هم دیگر نمی‌توان دید. او هم «رفت». به کجا؟ نمی‌دانم. اما یک چیز مسلم است، اگرچه رفته است، «مانده» است. اندک‌اند کسانی که بروند اما بمانند. تنها کسانی می‌مانند که چیزی از خود به یادگار گذاشته باشند. چیزی از جنس «روح». «روح» بنیاد زندگی آدمی است. «سخن» جلوهٔ زندگانی روحی است و بذری که سخن می‌پراکند می‌روید و می‌شکفد و زندگی می‌بخشد، همچون گندمی که خوشه بر آرد.  

امروز چه کسی برای ما زنده‌تر از فردوسی و خیام و عطار و مولوی و حافظ است؟ امروز چه کسی برای ما آشناتر از هومر و سوفوکلس و افلاطون و ارسطو و دکارت و اسپینوزا و کانت و هگل و نیچه است؟ روح «مرگ» نمی‌شناسد. «بیگانه» نمی‌شناسد. همه زندگی است و آشنایی. اکنونی ابدی است. آدمی زنده است به آنچه می‌گوید و می‌کند و برجای می‌گذارد. «سایه» از میان برخاست. اما آنچه گفت و کرد و گذاشت بخشی از «زبان» و «فرهنگ» و «هنر» سرزمین ماست. تا این زبان و فرهنگ و این سرزمین باشد، قطره‌ای از اقیانوس آن است. اما البته اگر ترجمه شود و به زبان‌های بیگانه و فرهنگ جهانی نیز راه یابد، آن‌گاه بخشی از اقیانوس بشریت خواهد بود.   


۰

شماره: ۶۰۹
درج: سه شنبه، ۱۱ مرداد ۱۴۰۱ | ۸:۰۳ ب ظ
آخرين ويرايش: سه شنبه، ۱۱ مرداد ۱۴۰۱ | ۸:۰۳ ب ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • «حکومت قانون»

«قانون» بزرگ‌ترین دستاورد «تمدن» بشری است و بدترین جامعه و حکومت جامعه‌ و حکومتی است که در آن «قانون» نباشد. یونانیان، برخلاف دیگر تمدن‌های بشری همروزگار خود، مفهوم «قانون» و «حکومت قانون» را پدید آوردند و این همه نبود مگر اینکه آنها توانسته بودند خود را از شرّ دو چیز که در دیگر جامعه‌های بشری به‌وفور وجود داشت آزاد کنند: شاه و آخوند. شاه و آخوند بزرگ‌ترین دشمنان آزادی و عدالت‌ (و اندیشه و فلسفه)اند، مگر اینکه به وسیلهٔ «قانون» به بند کشیده شوند. اما چرا اینان را باید در «قید» و «بند» قانون کرد؟ عیب این دو این است که خود را «قانون» می‌شمارند و «فرمان» و «حکم» را جایگزین «قانون» می‌کنند و به آن نام «قانون» می‌دهند و حال آنکه قانون نمی‌تواند «فرمان» یا «حکم» یک شخص یا گروهی اندک از افراد باشد. «قانون» باید برآمده از خواست و رضایت اکثریت جامعه و ضامن نیکبختی و منافع همگان باشد و حتی حقوق مخالف با خود را نیز بپذیرد. در غیر این صورت، شورش و انقلاب به چیزی پایدار در جامعه تبدیل خواهد شد.


۰

شماره: ۶۰۸
درج: چهارشنبه، ۵ مرداد ۱۴۰۱ | ۷:۰۵ ب ظ
آخرين ويرايش: چهارشنبه، ۵ مرداد ۱۴۰۱ | ۷:۱۳ ب ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • «گشت ارشاد» یا «گشت ارعاب»؟: از «ارشاد» تا «ارعاب»

پس از پیروزی انقلاب در بهمن ۵۷، هنگامی که ناصر میناچی، یکی از بنیانگذاران و مدیران «حسینیهٔ ارشاد»، وزیر «فرهنگ وهنر» و «سازمان اطلاعات و جهانگردی» در دولت موقت مهندس بازرگان شد پیشنهاد داد که نام این وزارتخانه به وزارت «فرهنگ و ارشاد ملی» تغییر کند تا شاید این وزارتخانه همان کاری را ادامه دهد که «حسینیهٔ ارشاد» تا پیش از این انجام می‌داد: نشر دعوت و هدایت مردم به «راه راست» از راه آموزش و سخنرانی و انتشار کتاب و وعظ و خطابه. او، در واقع، شاید با استفاده از کلمهٔ «ارشاد» می‌خواست بگوید که ما دیگر نمی‌خواهیم این وزارتخانه‌ به «سانسور» یا «ممیّزی» کتاب و فیلم  یا فرهنگ و هنر و این قبیل کارها بپردازد، و بنابراین، به جای «زور» («اکراه» و «اجبار») اگر نیازی به «راست کردن کژی‌ها» بود همچون زمانی که قدرت نداشتیم از «ارشاد» یا «راه نمودن» از راه اندرز و نصیحت و خطابه اقدام می‌کنیم! 



۰

شماره: ۶۰۷
درج: دوشنبه، ۳ مرداد ۱۴۰۱ | ۴:۴۱ ب ظ
آخرين ويرايش: دوشنبه، ۳ مرداد ۱۴۰۱ | ۴:۴۲ ب ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • عاقبت دوستی با بزرگ‌تر از خود: حکایت آن روباه که دُم خود را به دُم شتر بست!

امثال و حکم، حکایات و ضرب‌المثل‌ها، ناقل بخش بزرگی از تجربه‌های بشری هستند که گرچه ممکن است نام «حکمت عامیانه» به خود بگیرند و با آنچه فیلسوفان حرفه‌ای می‌اندیشند و می‌گویند بسیار فاصله داشته باشند و عامه‌پسند بشمار آیند، اما چیزهایی را به ما می‌آموزند که ما را از تکرار بسی اشتباه‌های دردآور و مصیبت‌بار در زندگی بازمی‌دارند. یکی از چیزهایی که ما به آن میل شدید داریم «قدرت» است و البته «قدرت» فی‌نفسه چیزی بد نیست، چون بدون «قدرت» اصلاً هستی نیست و چیزی هست نیست. اما «قدرت» هم همچون هرچیز دیگری باید از توانایی‌های واقعی خود ما سرچشمه بگیرد و در «وجود» خود ما ریشه و پایه داشته باشد، «قدرت» را می‌توان همچون «پول» یا هر چیز دیگر با «دغل» یا به «زور» به دست آورد یا دزدید، اما آن را با «دغل» و «زور» نمی‌توان تا ابد نگه داشت یا از آن بهره‌ای خوب برد. حکایت روباهی که چند ساعتی دُمش را به دُم شتری گره زد تا مگر نصیبی راحت و آسوده یابد، قصهٔ حکیمانه‌ای است دربارهٔ آن کسانی که می‌خواهند با بزرگ‌تر از خود دوستی کنند تا از این مصاحبت و همنشینی شاید نصیبی برند، اما البته نصیبی جز گند و فضاحت نمی‌برند! و اما چنین است آن قصه. 


۰

اول<۱۰۱۱۱۲۱۳۱۴

۱۵

۱۶۱۷۱۸۱۹۲۰>آخر

: صفحه

top
دفتر يادها گفت و گوها درسها کتابها مقالات کارنامه
يکشنبه، ۳ شهريور ۱۳۸۱ / چهارشنبه، ۵ ارديبهشت ۱۴۰۳
همه‌ی حقوق محفوظ است
Fallosafah.org— The Journals of M.S. Hanaee Kashani
Email: fallosafah@hotmail.com/saeed@fallosafah.org
Powered By DPost 0.9