دموکراسی حداقلی و حداکثری — فلُّ سَفَه
www.Fallosafah.org
شماره: ۳
عنوان: دموکراسی حداقلی و حداکثری
گفت و گو با: فصلتامه مدرسه
تاريخ گفت و گو: تيرماه ۱۳۸۴


دموکراسی حداقلی و حداکثری

نخستين شماره‌ی فصلنامه‌ی فرهنگی - فلسفی «مدرسه» در اوايل مردادماه منتشر شده بود، اما من تا همين دو روز پيش نمی‌دانستم! يکی از مباحث ويژه‌ی اين شماره «دموکراسی حداقلی و حداکثری» بود و گفت و گويی هم با من در اين باره صورت گرفته بود که اکنون آن را در اينجا در دسترس می‌گذارم. شايد وقتی ديگر مشروحتر به اين مسأله پرداختم.

* اگر منظور ما از دموكراسی حداكثری، ليبرال دموكراسی باشد و اگر از دموكراسی حداقلی، دموكراسی سياسی را (به معناي حق نصب و عزل و نقد حاكمان)، مراد كنيم؛ سؤال اين است كه مبنای اين تقسيم‌بندی چيست؟ و آيا در چنين تقسيم‌بندی‌‌ای، مفهوم دموكراسی فروكاسته نمی‌‌شود؟

تعابير «دموکراسی حداکثری» و «دموکراسی حداقلی» به اقسامی از دموکراسی اشاره نمی‌کند. مراد از اين دو تعبير اشاره است به دو راهبرد سياسی برای دستيابی به «دموکراسی» و نه دو نوع «دموکراسی». اما وقتی از مفهوم «دموکراسی» سخن می‌گوييم، «دموکراسی» نيز مانند هرمفهوم ديگری ممکن است در ذات خود واجد عناصری ذاتی يا عرضی باشد. بنابراين، بايد روشن کرد که چه حداقلی لازم است تا «دموکراسی» دموکراسی باشد و «حداکثر» آن نيز چيست. به گمان من، هيچ نظام دموکراتيکی در جهان «دموکراسی حداکثری» نيست، چون چگونه می‌توانيم حداکثر چيزی را معلوم کنيم، و هيچ نظام دموکراتيکی نيز «دموکراسی حداقلی» نيست، مگر در مقايسه با يکديگر. بنابراين، ابتدا بايد بررسی کرد که خود «دموکراسی» چيست که می‌توان «حداکثر» و «حداقلی» از آن را انتظار داشت. بی‌آنکه بخواهم بحثی تاريخی بکنم، فقط يادآور می‌شوم که «دموکراسی حکومت مردم است به‌طور مستقيم يا غيرمستقيم». حال، می‌توان پرسيد که حکومت مردم در «دموکراسی حداکثری» و «دموکراسی حداقلی» چگونه تحقق می‌يابد. می‌دانيم که «دموکراسی» در يونان و روم باستان نيز وجود داشت و امروز نيز ما همان اصطلاح را داريم به کار می‌بريم، اما «دموکراسی» عصرنو با «دموکراسی» عصر باستان تفاوت فاحش دارد و اين تفاوت در تبديل «دموکراسی مستقيم» به «دموکراسی غيرمستقيم» و حقوق مساوی برای همه‌ی شهروندان، زن و مرد، مالک و غيرمالک، متدين و نامتدين، و به رسميت شناختن حکومت قانون (و نه حکومت اکثريت) و حقوق بشر است. پس آيا می‌توان «دموکراسی عصر باستان» را در مقايسه با «دموکراسی عصرنو» حداقلی ناميد؟ به گمان من، نه. شايد «دموکراسی باستان» در مقايسه با «دموکراسی جديد» حداقل باشد، که اين طور هم هست، اما هرگز اين طور نبود که نظريه‌پردازان و طرفداران «دموکراسی باستان» دموکراسی مطلوب خود را «دموکراسی حداقلی» بنامند و نظريه‌پردازان و طرفداران «دموکراسی جديد» دموکراسی مطلوب خود را «دموکراسی حداکثری».

* به نظر شما در جوامعی مثل جامعه‌ی ايران، می‌‌توان يكی از اين دموكراسی‌‌ها را بر ديگری اولويت داد؟ در صورتی كه پاسخ مثبت است‎‌، انتخاب شما كدام يك از اين دموكراسی‌‌هاست؟ و دليل اين انتخاب چيست؟ به سخن ديگر چه مصالحی ايجاب مي‌كند كه در جوامعی مثل جامعه‌ی ايران سخن از دموكراسی حداكثری، يا، دموكراسی حداقلی به ميان آوريم؟

طبيعی است که با توجه به پاسخ نخست به پرسش شما، من اگر بخواهم راهبردی را برای رسيدن به «دموکراسی» انتخاب کنم، راهبرد «حداقلی» خواهد بود. بدين معنا که من نمی‌توانم توقع داشته باشم همه‌ی قوانين يا حقوق تحصيل‌شده در جامعه‌هايی که به اصطلاح شما «دموکراسی حداکثری» دارند در جامعه‌‌ای همچون ايران يک شبه به تحقق درآيد، يا حتی بر زبان آيد. آيا می‌توان توقع داشت فيلمی از تلويزيون رسمی اين کشور پخش شود که از تلويزيون سوئد يا فرانسه يا امريکا پخش می‌شود، يا قوانينی گذاشته شود که مناسبتی با اعتقادات عمومی و سنتهای پذيرفته‌شده‌ی اين جامعه نداشته باشد. از نظر من تقاضای «دموکراسی حداقلی»، که امروز برای کشورهايی مانند ما مطرح است، به اين دليل است که کشورهايی مانند ما دارای فاصله‌ای تاريخی، نه تنها ۲۰۰ ساله، از حيث «استقرار دموکراسی»، بلکه فاصله‌ای فرهنگی به قدمت دوهزاره، و ساختارهايی متفاوت از حيث فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی اند. دموکراسی اگر حکومت مردم و حکومت قانون است، اين دوحکومت همواره در اوضاع و احوال تاريخی يکسانی قرار نخواهند داشت و آنچه در يکی تغيير کند در ديگری نيز تغيير خواهد کرد. بدين معنا که تغيير اکثريت و تغيير اعتقادات عمومی تغيير قوانين را نيز در پی خواهد داشت. بنابراين، «دموکرات بودن» حزب يا جمعيتی بدان معنا نيست که آنان اعتقاداتی کاملاً مغاير و متضاد با ارزشها و سنتهای پذيرفته‌شده‌ی جامعه‌ی خود دارند، بلکه بدان معناست که آنان چگونه می‌توانند در عين حال که به اعتقادات خود پايبندند حقوق ديگر شهروندان را نيز رعايت و از آنها پاسداری کنند، هرچند آن شهروندان مخالف سياسی يا اعتقادی آنان باشند.

*  اگر از منظر شما دموكراسی حداقلی بر دموكراسی حداكثری تقدم دارد، آيا اين تقدم، يك تقدم تاريخی است و مراد اين است كه برای رسيدن به دموكراسی حداكثری بايد از دهليز دموكراسی حداقلی عبور كنيم؟ يا اين دموكراسی حداقلی، مقصد و نهايت آن چيزی است كه در برخی جوامع می‌‌توانيم به آن برسيم؟

 بلی. تقدمی تاريخی است. دموکراسی جديد، اگر حکومت قانون است، اين قانون بيرون از اينجا و اکنون نيست. يک جامعه‌ی «دموکرات» زمانی ممکن است قانونی برای منع مشروبات الکلی يا سقط جنين تصويب کند و زمانی ديگر آن را مباح اعلام کند. «دولت» چنين جامعه‌ای زمانی ممکن است ليبرال باشد و زمانی سوسياليست و زمانی ديگر دموکرات مسيحی يا محافظه‌کار. از نظر من «دموکراسی حداقلی»، يعنی فتح سنگر به سنگر و خانه به خانه. اگر در جامعه‌ای آزادی بيان وجود نداشته باشد، چگونه می‌توان نهادهای لازم و پشتوانه‌ی فرهنگی مناسب با جامعه‌ای دموکرات به وجود آورد. اگر در جامعه‌ای نهادهای حقوقی و قوانين شکل نگرفته نباشند چگونه می‌توان از حقوق افراد و جمعيتها حمايت کرد. «دموکراسی» روندی طولانی و پر پيچ و خم است که بر سر راه آن دامهای بسياری نيز وجود دارد. همواره اين امکان وجود دارد که همان طور که افلاطون می‌گفت و بسياری از ليبرالها نيز همواره نگران‌اند از دل «توده‌ها» استبداد اکثريت و فاشيسم بيرون آيد. آيا تجربه‌ی تاريخی قرن بيستم خود گواهی بر آن نبود. بنابراين، «دموکراسی حداقلی» را نمی‌توان «راهبردی» انگاشت که مقصودش خودش است. «دموکراسی حداقلی» هدف نيست.

* اگر دموكراسی حداقلی را پلی فرض كنيم كه برای رسيدن به دموكراسی حداكثری بايد از آن عبور كنيم، سؤال اين است كه اين فرايند با چه مكانيسمی انجام‌ مي‌گيرد؟ چگونه از دموكراسی حداقلی به دموكراسی حداكثری خواهيم رسيد؟

خب اين پل حاضر و آماده نيست — ساخته می‌شود. تمامی نيروهای دست اندر کار در جامعه و توانايی آنها برای به وجود آوردن انديشه و قدرت و نيز وارد آوردن فشار اجتماعی به نيروهای واپس‌گرا در اين کار مؤثر است. به گمان من، ابتدا بايد در جامعه‌ای «آزادی» ارزش شناخته شود و «خودمختاری فردی» برای انتخاب راه زندگی و سعادت به تصديق برسد. هنگامی که اين ارزشها در پايين‌ترين سطوح جامعه و نخستين هسته‌های آن رسوخ کرد، اين خواست به ديگر ساختارهای اجتماعی نيز نفوذ می‌کند. سپس تغييرات بنيادی در ساختار اجتماعی و اقتصادی جامعه است، تغييراتی که اصلاً خودآگاه نيستند، و بنا به ضرورتهای خودشان روی می‌دهند. «دموکراسی» اعتقادی مابعدطبيعی نيست که افراد در هر حالتی از زندگی، در هر طبقه و قشری و در هر زمانی، بتوانند اين اعتقاد را در قلب خود حفظ کنند. «دموکراسی» روشی برای تنظيم حيات سياسی اجتماع است و اکثريت افراد جامعه بايد از آن منتفع شوند تا اين شيوه برقرار شود، وگرنه اگر صرفاً شعاری توخالی باشد که عده‌ای مردمان را با آن بفريبند و از نردبان قدرت بالا روند، پس از مدتی معنای خود را از دست خواهد داد و مردمان شيوه‌های سنتی‌تر اداره‌ی جامعه را به آن ترجيح خواهند داد. بايد مراقب بود که بنای «دموکراسی» درست بالا رود. «دموکراسی حداقلی» اين امکان را خواهد يافت که خود را متناسب با اوضاع و احوال به سوی «حداکثر» ببرد.

* آيا بيم آن نمی‌‌رود كه دموكراسيی حداقلی، در عمل، به شكل‌گيری نوعی «دموكراسی‌ ‌هدايت‌شده» تبديل شود؟

کاملاً ممکن است، در صورتی که «دموکراسی حداقلی» برنامه‌ی گروهی باشد که خود حاکم است و می‌خواهد همواره بر سرکار نيز باقی بماند و در واقع با نوعی سياست «شُل کن، سفت کن» سعی در به تأخير انداختن تحولات سريع اجتماعی دارد. اما اگر سياست «دموکراسی حداقلی» سياست همه‌ی گروههايی باشد که در جامعه فعاليت می‌کنند و برای کسب قدرت می‌کوشند، آن‌گاه اين سياست به تعديل همه‌ی قدرتهايی خواهد انجاميد که در جامعه با يکديگر تعامل دارند. همان طور که قبلاً گفتم، «دموکراسی حداقلی» يعنی فتح سنگر به سنگر و گشودن تدريجی جبهه‌ای بزرگ، اما نه پيش از موقع. انتخاب شعارهای متناسب با وضعيت فرهنگی جامعه و اعتقادات مقبول در آن، يافتن راه حلهای بومی و محلی برای مسائل و تأکيد بر خلاقيت و داشتن شمّ تاريخی همه از چيزهايی است که بايد در طرحريزی سياست «دموکراسی حداقلی» در نظر گرفته شده باشد. اگر «خلاقيت» پذيرفته شود و انديشه‌ی حل مسئله متناسب با خود مسئله باشد، آن گاه «دموکراسی حداقلی» در «حداقل» نخواهد ماند.





يکشنبه، ۳ شهريور ۱۳۸۱ / شنبه، ۳ آذر ۱۴۰۳
همه‌ی حقوق محفوظ است
Fallosafah.org— The Journals of M.S. Hanaee Kashani
Email: fallosafah@hotmail.com/saeed@fallosafah.org