درباره‌ی خشونت و تکنولوژی
www.Fallosafah.org
شماره: ۵
عنوان: درباره‌ی خشونت و تکنولوژی
نويسنده: محمدسعيد حنايی کاشانی
درج: شنبه، ۱۸ تير ۱۳۸۴ | ۱:۱۳ ب ظ
آخرين ويرايش: شنبه، ۱۸ تير ۱۳۸۴ | ۱:۵۷ ب ظ


درباره‌ی خشونت و تکنولوژی٭

•   چه رابطه‌ای ميان تکنولوژی و خشونت در جهان مدرن وجود دارد؟

    رابطه‌ی ميان تکنولوژی و خشونت را از دو جنبه می‌توان بررسی کرد: «کارکردی» (functional) و جوهری يا ماهوی (substantial). در رويکرد نخست، تکنولوژی در اعمال خشونت عهده‌دار وظيفه يا کاری خاص است و در رويکرد دوم ذات تکنولوژی دارای چنان اقتضايی است که خشونت خود به خود از درون آن سر بر می‌آورد. رويکرد نخست بيشتر مورد علاقه‌ی علوم اجتماعی و رويکرد دوم بيشتر مورد علاقه‌ی فيلسوفان و هنرمندان است.
    رويکرد نخست را خودِ تعريف خشونت موجه می‌کند: «خشونت (violence) عبارت است از تحميل اراده‌ی خود به ديگران، يعنی، اعمال زور»؛ خشونت مستلزم استفاده از ابزارهايی مانند سلاح يا وسايل نابود‌کننده‌ است و لذا در کل خصلتی ابزاری دارد و وقتی حکومتی آن را اعمال کند، خودکامگی يا استبداد (tyranny) ناميده می‌شود. با توجه به اين تعريف می‌توانيم بگوييم که هر ابزاری امکان دارد آلت قتل باشد و از روزی که انسان، يا ميمونی که بعدها انسان شد، نخستين بار چيزی را به‌منزله‌ی ابزار در دست گرفت، اين استفاده از آن بر هر استفاده‌ی ديگری تقدّم داشت ( اديسه‌ی  ‌عصر فضا ۲۰۰۱، ساخته‌ی استنلی کوبريک را به ياد آوريد؛ استخوان جسد متلاشی‌شده‌ی يک دايناسور نخستين‌بار به‌منزله‌ی وسيله‌ای برای زدن (چماق) به کار می‌رود، از جانب يک ميمون عليه ميمونی ديگر). آنچه تکنولوژی در دوره‌ی مدرن بدان دست يافته است فقط نهادی کردن خشونت است، چه در عرصه‌ی اجتماع (مرگ، زندان، تيمارستان) و چه در عرصه‌ی تکنولوژی، باز به خاطر آوريد اديسه‌ی عصر فضا ۲۰۰۱ را در آنجا که «هال»، رايانه‌ی هوشمند سفينه همه‌چيز را «طبق برنامه» می‌خواهد («برنامه» شريعت عصر نو و منع هرگونه تخطی از «برنامه» قشری‌گری يا legalism آن است) و کسانی را که احساس می‌کند ممکن است مانع از تحقق «برنامه» شوند به قتل می‌رساند! پس شگفت نيست ظهور ماشينهايی که به دستگاههای امنيتی و حفاظتی مجهز می‌شوند تا از خود دفاع کنند!
    رويکرد دوم جنبه‌ی کارکردی ابزار برای اعمال خشونت را ناشی از طبيعت خود ابزار می‌داند و می‌کوشد نشان دهد که چرا ابزار نمی‌تواند چيزی را به حال خودش بگذارد و تصرف و قهر و غلبه و استيلا ذاتی آن است. و چرا بزرگترين تمدنهای جهان ستمگرترين نظامهای سياسی را داشته‌اند و حيرت‌انگيزترين آثار معماری در جهان باستان ساخته‌ی بردگان و نظام برده‌داری و ظهور فاشيسم و آشويتس در قرن بيستم بايد با پيشرفت تکنولو‌ژيکی قرين باشد.
    ماهيتی ناميدن اين نظريه، گرچه به هيچ وجه منکر بحث خود از ماهيت تکنولوژی نيست، به سوءِ تفاهمهای بسيار می‌انجامد و انجاميده است. ما معمولاً، و البته با برداشت افلاطونی از ماهيت ازلی و ابدی ،  گمان می‌کنيم که هرگونه بحث ماهوی از امور يا اشياء درغلتيدن به آغوش اصالت ماهيت (essentialism) است و حال آنکه به هيچ وجه چنين نيست. هر بحث فلسفی درباره‌ی امور يا اشياء بحثی درباره‌ی ماهيت است و در واقع خصوصيت «وجود» اين است که اصلاً نمی‌توان درباره‌ی آن چيزی گفت!
    هنرمندان و فيلسوفان تا اندازه‌ای درباره‌ی رابطه‌ی ميان تکنولوژی و خشونت اتفاق نظر دارند. کافکا معتقد است که پديد آمدن صهيونيسم و ناسيوناليسم، و می‌توانيم بيفزاييم، فوندامنتاليسم يا «شريعت‌گرايی» ناشی از تکنولوژی است،[۱] چون تکنولوژی خواستار همرنگی و يک‌شکلی و از ميان برداشتن تمايزها و تفاوتهاست، بنابراين مقاومت در برابر اين تحميل به صورت حرکتی برای بازآفريدن يک «هويت» درمی‌آيد که خود دست کمی از «بی‌هويتی» تحميل‌شده از سوی تکنولوژی ندارد و چه بسا بدتر هم باشد ( قصر و محاکمه را نبايد مابعدطبيعی، صرفاً به معنای خداشناختی/ کلامی آن بفهميم، اين دو اثر مابعدالطبيعه‌ی عصر مدرن، يعنی مفاهيم زيربنايی آن را نيز بيان می‌کنند).

    استنلی کوبريک، و البته آرتور سی کلارک، در اديسه‌ی عصر فضا ۲۰۰۱، خوش‌بينانه‌تر، يا امريکايی و نه اروپايی، به اين مسئله می‌نگرند. نخستين اشراق سنگ سياه آسمانی در ذهن ميمون، الهام‌بخش به دست گرفتن پاره استخوانی از ميان استخوانهای بر جای مانده از يک دايناسور و سپس به کار گرفتن آن برای توسل به خشونت است (آغاز تاريخ به روايت تخيل علمی؛ به روايت اديان: هابيل و قابيل). فاصله‌ی ميان اين ابزار استخوانی و سفينه‌ی فضايی فقط يک والس است و در تبديل استخوان‌پاره‌ی ابزاری به سفينه‌ی فضايی بزرگترين خطر نهفته در وجود ابزار نيز به کمال رسيده است: خودمختاری ابزار. رايانه‌ی هوشمند می‌خواهد هدايت سفينه را به دست گيرد، و همراهان بی‌کفايت خود را از دخالت در «برنامه» باز دارد. فرجام کار، ارتکاب قتل به دست رايانه است: قتل رايانه‌ای. اما انسان پيروز می‌شود و با همان سفينه به غايت خود می‌رسد.
    جامعه‌ی جديد خود شکلی ماشينی دارد. ظهور مفهوم جديد از «دولت» حاکی از آن است که افراد اعضای مستقل و در عين حال دارای تعلق خاطر به چيزی در ورای خود در يک اجتماع نيستند. افراد، اگر چيزی باشند و کسی به حساب آيند، دست بالا جزئی از يک نظام و قطعه‌ای قابل تعويض در يک کل هستند. فاشيسم از همين نظريه آب می‌خورد و کسی که به طرح چنين نظريه‌ای بدنام شده است هگل است. اما هگل با آنکه بزرگترين نظريه‌پرداز و ستاينده‌ی «دولت» در دوره‌ی جديد است، ويرانگرترين ناقد آن نيز هست و در عرضه‌ی استدلال برای «نابودی دولت» بر مارکس نيز تقدم دارد، استدلالی که مارکس از آن بی‌خبر بود (اين استدلال متعلق به دوره‌ی جوانی هگل است، و البته با کل فلسفه‌ی او همخوانی دارد و درنيمه‌ی دوم قرن بيستم به اهتمام ويراستاران مجموعه‌ی آثارش در ضمن يادداشتها و دستنوشته‌های منتشرنشده‌ی او يافت شد). استدلال هگل اين است که «دولت» ماشين است و ماشين معقول نيست، چون آزاد نيست و چيزی که معقول نيست دير نمی‌پايد. به استدلال خود او: « دقيقاً بدان سان که هيچ صورت معقولی از ماشين وجود ندارد، هيچ صورت معقولی نيز از دولت وجود ندارد؛ زيرا دولت چيزی ماشينی است. فقط آن چيزی را می‌توان صورت معقول ناميد که موضوع آزادی است. بنابراين بايد از دولت فراتر برويم. زيرا هر دولتی ملزم است با انسانهای آزاد به سان دنده‌های چرخ در يک ماشين رفتار کند. و اين دقيقاً همان کاری است که نبايد بکند؛ بنابراين دولت بايد نابود شود».
    هايدگر از تکنولوژی با تعبير Ge-Stell يا «شکل دادن» سخن می‌گويد (اين تعبير او در آلمانی معادلی است برای کلمه‌ی «مورفه» در زبان يونانی) و ظهور فاشيسم را به آن نسبت می‌دهد و معتقد است که تکنولوژی تقدير ماست و ما توان آن را نداريم که بر تکنولوژی مسلط شويم و آن را مهار کنيم. ويژگی تکنولوژی يک شکل کردن و به صورت خودکار در آوردن و تمايزهای فردی را بی‌اهميت انگاشتن و اراده‌ی معطوف به قدرت را پيشه‌ی خود ساختن است. از همين رو خود انسان که در ابتدا نهاد (subject) يا مبنای هر انديشه و فعل به صورت فاعل (subject) تصور می‌شد، رفته‌رفته به موضوع (object) تبديل شد، و لذاست که می‌بينيم امروز subject هم به معنای فاعل است و هم موضوع — يعنی، چيزی که در پيش روی می‌ايستد، به آلمانی Gegenstand — و از همين جاست که کارخانه‌های «آدم‌سازی» و «آدم‌سوزی» پا به پای يکديگر پيش می‌روند، در يکی می‌خواهند طبق تصورات پيش‌انگاشته‌ای «آدم» بسازند (به تعبير کارل چاپک «کارخانه‌ی مطلق‌سازی») و در ديگری «صابون» (در کجای تاريخ سابقه داشته است که در نابود کردن انسانها به مصرف اعضا و جوارح آنان يا چربی بدن آنان برای بهره‌برداری نيز بينديشند و پژوهشگران دانشمند در اين خصوص صرف وقت کنند). از نظر هايدگر، معارضه‌جويی جهان معاصر ما معارضه با تکنولوژی است و بعيد است بتوان گفت که خود تکنولوژی می‌تواند از پس خودش بر آيد. اما شگفت‌آور اين است که در آلمان تقريباً از دوره‌ی رومانتيکها تا اشپنگلر و متروپوليس و دکتر مابوزه‌ی فريتس لانگ و هايدگر همواره نسبت به خطر تکنولوژی و علم پيش‌انديشی و هشدار و تحذير وجود داشته است و با اين همه تنها در اين کشور بوده است که دانشمندان ديوانه و نظريه‌پردازان فيلسوف‌مآب مددکار جنايتکاران سياسی شده‌اند. آيا اين دليلی بر آن نيست که چرا نظامهای فاشيستی با تکنولوژی اين‌قدر خوب کنار می‌آيند؟ و آيا کشورهای دارای سنّت پايدار آزادی و دموکراسی که تکنولوژی هم دارند و به فاشيسم هم نرسيده‌اند نشان نمی‌دهند که سخن هگل درست است و ماشين نمی‌تواند معقول باشد؟ شايد تفکر درباره‌ی همين پرسش ما را کفايت کند.

يادداشتها:

٭      پاسخ به اقتراح کيان در «ويژه‌نامه‌ی  دين، مدارا و خشونت»، ش ۴۵، سال هشتم، بهمن – اسفند ۱۳۷۷، ص ۲۵– ۱۲۳.

۱)    «درست همين، دليل صحت گفته‌ی من است. آدمی همواره در تلاش به دست آوردن چيزی است که ندارد. پيشرفت تکنولوژی که وجه مشترک همه‌ی ملتهاست، روز به روز خصيصه‌ی ملی آنها را هرچه بيشتر نفی می‌کند، اينست که به مليت رو می‌آورند. ناسيوناليسم عصر ما حرکتی است تدافعی عليه تجاوز خشونت‌آميز تمدن. بهترين شکل اين وضع را در يهوديان می‌توان ديد. اگر محيط خود را خانه‌ی خود احساس می‌کردند صهيونيسم به وجود نمی‌آمد. ولی در وضعی که هست فشار محيط وادارمان می‌کند چهره‌ی خود را بازشناسيم. به وطن، به ريشه‌ی خود، باز گرديم» (رجوع شود به: گوستاو يانوش، گفتگو با کافکا، ترجمه‌ی فرامرز بهزاد، انتشارات خوارزمی، ص ۲۲۸).

 
 پنجشنبه، ۳ بهمن ۱۳۸۱





يکشنبه، ۳ شهريور ۱۳۸۱ / چهارشنبه، ۱۴ آذر ۱۴۰۳
همه‌ی حقوق محفوظ است
Fallosafah.org— The Journals of M.S. Hanaee Kashani
Email: fallosafah@hotmail.com/saeed@fallosafah.org