آنجلا فيگوئرا آيمريک — فلُّ سَفَه
www.Fallosafah.org
شماره: ۱
عنوان: آنجلا فيگوئرا آيمريک
درج: جمعه، ۲۴ تير ۱۳۸۴ | ۳:۲۱ ب ظ
آخرين ويرايش: شنبه، ۲۵ تير ۱۳۸۴ | ۴:۲۵ ب ظ


  • آنجلا فيگوئرا آيمريک

از نخستين سالهای جوانی، سال ۵۴، دفتری داشتم که شعرها و نوشته‌هايی را که دوست‌داشتنی می‌يافتم در آنها می‌نوشتم. هميشه دوست داشته‌ام شعر يا سخنان نغز را از بر کنم. سخنانی هست که بايد آنها را به خاطر سپرد و من شعر يا سخنی را ارجمند می‌شمرم که آدم بخواهد به خاطر بسپرد. همه‌ی کتابهای بزرگ، همه‌ی انديشه‌های بزرگ، همه‌ی سخنان عميق می‌خواهند که آنها را از بر کنيم. حتی به قول افلاطون، نوشتن برای همين است که چيزی را به خاطر بسپريم، نوشته جز اين چه فايده‌‌ی ديگری می‌تواند داشته باشد. با از بر کردن است که کلام در روح ما تخم می‌افشاند و روح ما را بارور می‌سازد، وگرنه نوشتن بسيار چيزها برای هرکس ممکن است. سخنان خوب بسيار است و حاملان‌شان بسيار. در همين اينترنت می‌توانيد شاهد باشيد که چگونه بسياری از افراد آنچه را ديگران نوشته‌اند برمی‌دارند و بی‌هيچ ذکری از منبع خود آن را به نام خود ثبت می‌کنند، بی‌آنکه حتی زحمتی برای مکتوب کردن آن کشيده باشند! باری، حدود ۳ سال پيش وقتی بعد از چهار سال به زادگاهم رفتم دفترهای نوجوانی‌ام را نيز با خودم آوردم. در اين دفترها شعرها و داستانهای کوتاه و سخنان نغزی بود که گاهی بدون نام نويسنده و منبع نوشته بودم. برخی از آنها را در سايت قديمم در بخشی با همين عنوان دفتر يادها منتشر کردم. سپس تصميم گرفتم که در اين بخش از مطالبی که دوست دارم متونی فراهم کنم و آنها را در اختيار کسانی بگذارم که از اين راه دسترسی آسانتری برايشان به متون ميسر است. گمان نمی‌کنم نويسندگان و مترجمان اين متون ناخشنود باشند از اينکه من متون آنان را حروفچينی کنم و در اينجا بگذارم. البته تا جايی که برايم مقدور باشد سعی می‌کنم از آنان اجازه بگيرم، اما اگر بعد از انجام عمل هم آنان ناراضی بودند، من با وجود زحمتی که برای حروفچينی نوشته‌ی آنان متحمل شده‌ام، آن متن را از اينجا برخواهم داشت و آن متن را به خودشان پيشکش خواهم کرد. باری، ميان نسلی که من بودم و نسلی که آموزگار من بود فاصله‌ای بسيار اندکتر از اين وجود داشت که نسل امروز با من دارد. من نسل امروز را نمی‌پسندم، چون اين نسلی است که «آموزگار» را حرمت نمی‌نهد، نسلی که در «آموزگاری» جز فقر چيزی نمی‌بيند و همه‌ی ارزشهايش را از پول و قدرت می‌طلبد. اما در زمانی ديگر، زمانی که حقارت معنايی جز تن دادن به زور و پول نداشت، بودند افرادی که از همه‌چيز خود می‌گذشتند تا چيزهايی را پاس دارند که به زندگی آدمی معنا و ارزش می‌بخشد، ارزشی که تنها متمايزکننده‌ی انسان از حيوان است.

نمی‌خواهم

 

 آنجلا فيگوئرا آيمريک

ترجمه: ؟

 

نمی‌خواهم

که بوسه را بفروشند

و خون را بفروشند

و نسيم خريداری شود

و بادها را به اجاره دهند.

 

نمی‌خواهم

که گندم بسوزد و نان ناياب شود.

نمی‌خواهم که در خانه‌ها سرما باشد

و در کوچه‌ها ترس باشد

و در چشمها خشم باشد.

 

نمی‌خواهم که در ميان لبها دروغ در بند باشد

و در گاوصندوقها ميليونها ثروت زندانی شده باشد

و پاکان در زندانها گرفتار بمانند.

 

نمی‌خواهم که روستايی بدون آب کار کند

و ملاح بی قطب‌نما دريانوردی کند

و در کارخانه سوسن نباشد

و در معادن سپيده‌دم در نگاه ننشيند

و در مدرسه معلم نخندد.

 

نمی‌خواهم

که مادرها بی‌عطر باشند

و دخترها بی‌عشق بمانند

و پدران بی‌توتون

و شاهان مجوس برای کودکان

بافتنی و دفترچه نياورند.

 

نمی‌خواهم

که زمين را تقسيم کنند

و در درياها امپراتوری تراش دهند

و در آسمانها پرچمها برافرازند

و بر لباسها نشان بدوزند.

 

نمی‌خواهم که پسرم رژه برود

و پسران مادرها رژه بروند

و تفنگ و مرگ را بر دوش بکشند

و تفنگ شليک کند

و تفنگی ساخته شود.

 

نمی‌خواهم که «حيله» يا «فلان» بخواهد آنها را بر من تحميل کند

و همسايه‌ی رو به رو پاهای مرا بشکند

و به روی من اعلان و تمبر بچسبانند

و هرچه را که شعر است در فرمانها مقيد کنند.

 

نمی‌خواهم که

نهانی دوست داشته باشم

و نهانی بگريم

و در خفا آواز سر دهم.

 

نمی‌خواهم

که دهانم را ببندند

آن زمان که می‌گويم

من نمی‌خواهم.



يکشنبه، ۳ شهريور ۱۳۸۱ / چهارشنبه، ۵ ارديبهشت ۱۴۰۳
همه‌ی حقوق محفوظ است
Fallosafah.org— The Journals of M.S. Hanaee Kashani
Email: fallosafah@hotmail.com/saeed@fallosafah.org