مسأله‌ی «زن‌ستيزی» نيچه — فلُّ سَفَه
www.Fallosafah.org
شماره: ۳
عنوان: مسأله‌ی «زن‌ستيزی» نيچه
درج: جمعه، ۱۱ اسفند ۱۳۸۵ | ۴:۳۳ ق ظ
آخرين ويرايش: شنبه، ۲۶ اسفند ۱۳۸۵ | ۱۲:۴۱ ب ظ


  • مسأله‌ی «زن‌ستيزی» نيچه

يکی از اتفاقات خوش زندگی من در اين يکی دو سال اخير آشنايی با دکتر حامد فولادوند بوده است. نخستين‌بار او را در مجلسی ديدم که انتشارات قصيده‌سرا در «پاتوق فرهنگی - هنری تهران» برگزار کرد — برای نقد و بررسی کتاب «زن در تفکر نيچه»، نوشته‌ی خانم نوشين شاهنده. در هنگام پذيرايی با او گپی زدم و نمی‌دانم بعد چطور شد که با او رفت و آمد و دوستی پيدا کردم، تا جايی که امروز تنها دوستی است که به معنای دقيق کلمه دارم، يعنی تنها کسی که دلم برايش تنگ می‌شود و به او زنگ می‌زنم و احوالش را می‌پرسم؟ — خب می‌دانيد که من مغرورتر از آن هستم که دلم برای کسی تنگ شود يا به کسی زنگ بزنم! بنا بر اين اگر کسی ديد که من به او زنگ می‌زنم، غير از رابطه‌ی کاری، به يقين بداند که دوستش دارم!

دکتر فولادوند روشنفکری تمام عيار است که می‌توانی درباره‌ی هرچيزی از ادبيات و فلسفه گرفته تا سينما و نقاشی و موسيقی و سياست با او گپ بزنی و از او چيز بياموزی. او از خاندانی اهل علم و ادب و فضيلت است و بيش از آنکه در کشور خودش شناخته باشد در خارج شناخته است — همسر مهربانش آزاده خانم نيز نقاشی تواناست — او زبان فرانسه‌اش از فارسی‌اش بسيار بهتر است و راحت‌تر است به فرانسه بنويسد تا به فارسی. با اين حال، در فارسی هم دستی به قلم برده و چند کتابی ترجمه کرده است و برگزاری سمينارهايی را هم در موضوعات مختلف فرهنگی و فلسفی عهده‌دار شده است. کتابی که او در سال گذشته با عنوان «در شناخت نيچه» منتشر کرد، شامل گفتارهايی از يکی از همان همايشهاست که در بهمن و اسفند ۸۲ برگزار شد. من يکی از همان گفتارها را که به زبان و قلم خود اوست در اينجا می‌گذارم.


<h3>حامد فولادوند (گردآورنده)،<i> در شناخت نيچه</i>، نشر


حامد فولادوند (گردآورنده)، در شناخت نيچه، نشر نادر، ۱۳۸۴.


مسأله‌ی «زن‌ستيزی» نيچه


حامد فولادوند


امروز به موضوع «نيچه و زن» می‌پردازيم و از خانم رؤيا منجم و خانم نوشين شاهنده (خانم ستاره هومن را متأسفانه پيدا نکردم) دعوت کرديم تا نظريات خود را در اين زمينه مطرح کنند. آيا نيچه «زن‌ستيز» (“Misogyne”) است يا اين گفته برداشتی کاذب يا کليشه‌ای از نوشته‌هايش است؟ درطی سه دهه‌ی اخير پژوهشگران (مانند دريدا، کوفمن، ايريگره، اُليور، تيرل، کلارک) اين «قضيه» را مورد بازنگری قرار داده‌اند و تفسيرهای تازه‌ای به دست داده‌اند. در آغاز جلسه و به‌طور اجمالی، اطلاعات و نکاتی مربوط به آنچه «زن‌گريزی» نيچه می‌نامم، در اختيار علاقه‌مندان می‌گذارم:

۱. در آثار نيچه قضاوتهای مثبت و منفی درباره‌ی زن مشاهده می‌کنيم، يعنی او هم «زن‌ستا» و هم «زن‌ستيز» است. فراموش نکنيم که چنين رويکرد انتقادی را نيچه درباره‌ی ساير پديده‌ها و امور (کليسا، ايمان، يهوديان، علم، خِرد، تجدد و مانند آنها) به کار می‌برد. در واقع، شيوه‌ی نقد (critique) ملزم است تمام جنبه‌ها و خصوصيات يک امر را بررسی و بيان کند و ابعاد مثبت يا منفی آن را نشان دهد. رسالت نقد در همين است و نيچه بر آن تأکيد دارد.

۲. برآورد انتقادی نيچه نشانگر توجه و دقت او در زمينه‌ی «پديده‌ی زن» است و اينکه شناخت جنس مؤنث را به جِد گرفته است. يادآور می‌شوم که لو سالومه، در تابستان سال ۱۸۸۲، رساله‌ای درباره‌ی زن می‌نويسد و آن را در اختيار نيچه قرار می‌دهد تا وی آن را نقد کند.

۳. خواننده بايد توجه کند که تداوم حضور زن در آثار نيچه، به صورت نمادين و مجازی (زن= حقيقت، خرد، حيات، باروری وغيره) يا عينی (زن متجدد)، نه تنها اهميت و نقش «جنس لطيف» را در ديدگاه نيچه تأييد می‌کند، بلکه زبان و نگارش ادبی - فلسفی را زنانه‌تر و ظريف‌تر می‌‌سازد. در واقع، کارکرد «زنانه»‌ی گفتار و نگارش نيچه، وجود «زن‌ستيزی» او را عملاً زير سؤال می‌برد. امروز حتی پيروان «زن‌محوری» (féminisme) به بار و بافت «زنانه» (يعنی رمزی، باطنی، غيرعقلايی، شاعرانه، مبهم يا چندپهلو، بدن‌محور، وغيره) متن- کلام وی اعتراف دارند، اما نيچه از وجود عامل مادينه‌جان[۱] يا زنانگی نتايج لازم را نمی‌گيرد.

۴. بنا بر اسناد و شواهد موجود، زندگی خصوصی نيچه، نه تنها رفتاری زن‌ستيز يا مردسالار به ما نشان نمی‌دهد، بلکه بر متانت و گرم‌خويی او با خانمها تأکيد می‌کند. به عنوان مثال، او، در سال ۱۸۷۵، می‌کوشد نام يک دختر جوان دانشجو را در دانشگاه بازل سويس بنويسد، اما شورای مديريت و تمام استادان (ياکوب بورکهارت دموکرات نيز در ميان آنان است!) با ورود زنان در آن دانشگاه مخالفت می‌کنند و حمايت او بی‌نتيجه می‌ماند.

۵. نيچه، برخلاف معاصران خود، از روسپيان دفاع می‌کند و اين جايگاه پيشتاز و جسورانه‌ی او می‌تواند معيار خوبی برای ارزيابی وسعت نگرش وی درباره‌ی زن باشد: او، در سال ۱۸۸۵، از تظاهرات اعتراض‌آميز روسپيان شهر نيس فرانسه پشتيبانی می‌کند. ضمناً، در نوشته‌های ديگر او (به‌ويژه، متون منتشر‌شده در بعد از مرگ، از زنان «کم‌پاک‌دامن» [femme de petite vertu] با احترام ياد می‌شود. به نظر من، تسامح نيچه نسبت به زنان خودفروش می‌تواند از طرفی بيانگر مخالفتش با اخلاق مسيحی - بورژوايی حاکم (زهدمآبی، رياضت، سالوس) باشد، از طرف ديگر نشانه‌ی آزادانديشی او در مسأله‌ی جنسيت.

۶. شهرت زن‌ستيزی نيچه به برخی بيانات تند يا به ظاهر توهين‌آميز او برمی‌گردد. مثلاً، در کتاب «چنين گفت زرتشت» پيرزنی می‌گويد: «زمانی که نزد زنان می‌روی تازيانه يادت نرود». (رک. گفتار کتاب اول، در باب «دخترکان و پيرزنکان»: «گفتم ای زن آن خرده حقيقت را به من بگوی». پيرزن گفت: «زمانی که نزد زنان می‌روی تازيانه يادت نرود».) عده‌ای جمله‌ی فوق را سوء تعبير کرده‌اند و امروز اين عبارت تبديل به دليل انکارناپذير مردسالاری نيچه شده است، در حالی که منظور سخن اين نيست. به طور کلی، در «چنين گفت زرتشت» زبان و عوامل متن کارکردی نمادين و تمثيلی دارند: «پيرزن» نماد اخلاق حاکم و مردسالاری است. «تازيانه» تمثيل قدرت و تربيت سرکوبگر است. «زنان» اشاره به روسپيان دارد و «رفتن پيش زنان» از طرف پيرزن (نه نيچه) بيان می‌شود و نفس (seele/âme) زرتشت (همزاد يا بدل نيچه) را مخاطب قرار می‌دهد. بدين ترتيب، اگر خواننده ژرف‌نگری کند و با زبان و نگارش رمزی مؤلف آشنا باشد، برداشت کاذب و کليشه‌ای «نيچه‌ی تازيانه‌زن» را نمی‌پذيرد.

۷. در آثار نيچه، موضوع زن و مضامين مربوطه، به دو شکل اصلی بررسی و بيان می‌شود: نخست، از منظر کلی و مجازی، ثانياً به صورت خاص و عينی. برخی نوشته‌ها (مانند «حکمت شادان»، «چنين گفت زرتشت») تصوير «زن ازلی»[۲]، خصلتهای زنانه و «زن‌صفتی» را ترسيم می‌کند. در متون ديگر (مثل «انسانی زيادی انسانی»، «فراسوی نيک و بد»، «آدم را بنگريد») بيشتر زن عصر تجدد مورد نقد قرار می‌گيرد. در نوشته‌های نوع اول سخن نيچه جنبه‌ی عام دارد و اغلب زبان استعاری و رمزی به کار گرفته می‌شود و در نتيجه، درک و تفسير گفتار متن، قرائت ژرفتری را از ما می‌طلبد، زيرا گاهی مفاهيم و معانی ظاهری می‌کوشد متن باطنی را پس بزند يا بپوشاند. اما در آثار نوع دوم، اصولا سخن مشخص و معلوم است و در چهارچوب نقد مُدرنيته (modernité) و واژگونی ارزشها صورت می‌گيرد، يعنی نيچه به «بافت‌شکنی» (déconstruction) نگرشهای حاکم و ايدئولوژی تازه ‌نطفه‌بسته‌ی «زن‌محوری» می‌پردازد تا به قول خودش «بلاهت» زنان و مردان «فمينيست» دوران بورژوازی آشکار شود، زيرا آنان نيز پيرو شعارهای آزادی و برابری دموکراسی هستند.

۸. بايد يادآور شد که نيچه به آرمانهای عصر روشنگری (Aufklärung) و اصول دموکراسی چندان اعتقادی ندارد[۳] و در آثارش به بررسی انتقادی مکاتب طرفدار برابری و آزادی (سوسياليسم، ليبراليسم) می‌پردازد و بُعد «خطرناک» اين نوع عقايد و باورهای عوام‌پسند را گوشزد می‌کند: همگون و همسطح کردن، به معنای انکار تفاوتها و مراتب و هويتهاست و «راهکار»ی برای تحميل روند تجدد و سرمايه‌سالاری به شمار می‌رود. نيچه مخالف همسان کردن و يکدست کردن آدميان و جنسيتهای موجودات است، چون در نهايت، اين افکار و عملکردها تنوع و تکثر حيات (vie) و شبکه‌ی سلسله مراتب (hiérarchie) آفرينش و زندگی را نفی می‌کنند. در واقع، از نگاه او، اصول و نگرشهايی که ضد حيات و طبيعت بشری است، پذيرفتنی نيست. نگرش نيچه بر تفاوت (différence) و نابرابری هويت (identité) به لحاظ ژنتيک، زيستی و وجودی انسان (زن و مرد) استوار است.

۹. نيچه يگانگی (unité) نوع انسان (زن- مرد) و لزوم برخورداری از حقوق برای تمام افراد (چه زن، چه مرد) جامعه را می‌پذيرد، اما خصلت و «توان‌خواهی» [wille zur macht؛ يا اراده‌ی معطوف به قدرت] انسانها را متفاوت می داند: او با بيانی استعاری، توانمندان - سروان (از هر قشر، مليت و جنسيت) را با ناتوانان - بندگان يکسان نمی‌داند و «طبيعت توانا» (nature forte) را از «طبيعت ناتوان» (nature faible) تفکيک می‌کند، ولی از ديدگاه نيچه، توانمندی و سروری منحصر به مرد نيست و جنس مؤنث به رغم روند مردسالار تاريخ گاهی اشخاصی توانا، قوی و «تأييدگرا» (affirmative) داشته است و دارد. در ضمن، انسان فرزانه و توانا کسی است که سرشت و غريزه‌های حيات‌بخش خود را حفظ کرده است و تفاوت وجودی خويش را منکر نشده است. برای نيچه، زن يا مردی که «طبيعت» خود را انکار کند، به مانند انسان عصر تجدد از خود بيگانه، ناتوان و بی‌هويت می‌شود. مدافعان برابری و زن‌محوری، عملاً تفاوت و ناهمگونی حيات را نفی (négation) می‌کنند و غريزه‌ها و نيروهای سرشتی را سرکوب (répression) می‌کنند و در نهايت وجودی اخته‌شده می‌يابند.[۴]

۱٠. از نظر نيچه، هرکسی، چه مرد چه زن، سرشت متفاوت و هويت‌بخش خود را بايد مهار و محافظت کند. او گفتار حکيم يونانی پيندار (Pindare) را خط مشی انديشه‌ی خود می‌داند: «بشو آنچه هستی»» (Deviens qui tu es) و در نتيجه انکار تفاوت و خصلتها مانع «خود بودن» و «خود شدن» فرد می‌شود. انسان متجدد غربی، که غرق در جريان همگون ‌سازی دموکراسی بورژوايی است، از سرشت وجودی خود بيگانه شده و مرد و زن مُدرن اصالت و طبيعت خويش را پس زده است؛ يعنی «مردانگی» زنانه و «زنانگی» مردانه شده است. مخالفت نيچه با «زن‌محوری» اساساً در چهارچوب ستيز با دوران برابرمحوری (égalitarisme) و نيست‌انگاری (nihilisme) مُدرنيته است، عصری «دموکراتيک» که انسان (مرد- زن) را «بی‌خود»، «بی‌دل» و «بی‌خدا» کرده است. می‌توان گفت که در جهان‌بينی نيچه، مرگ خدا، مرگ انسان و مرگ حيات از يک فرايند انحطاطی مشترک خبر می‌دهد و مسأله‌ی زن مُدرن در چنين زمينه‌ای و مرتبط با مسأله‌ی دموکراسی مدرن طرح می‌شود.

۱۱. به نظر صاحب اين قلم، نيچه تفاوت زيست‌شناختی جنسيت را پايه‌ی تفاوت روانی - اجتماعی زن و مرد می‌داند، يعنی «مؤنث بودن» زمينه‌ساز و عامل مهم «زن بودن» است: در حوزه‌ی بيولوژيکی ژنتيک، پيشرفتهای علمی اخير، متفاوت بودن احساس و نگرش زن را تأييد کرده است و کارکرد و ساختار زيستی زن با کارکرد و ساختار زيستی مرد يکی نيست. در گفته‌ی زير نيچه خصلتهای متفاوت و ويژگيهای زن و مرد را اين طور بيان می‌کند: «دل مردان می‌خواهد زن زيبا باشد، چون روح و احساس آنان از زنان ظريفتر است. اما زنان زشتی مرد را می‌پذيرند و اين امر نشان می‌دهد که خرد و عقل سليم زن از مرد بيشتر است».

بنا بر اين نظر، مرد روح و احساس لطيفتری دارد و زن عقل بيشتری. در نوشته‌های ديگر نيچه، او از «طبيعی‌تر»، «زمينی‌تر» و «پخته‌تر» بودن زن سخن می‌راند و مرد را «هوايی‌تر»، «خيالباف‌تر» و «خام‌تر» و ساده‌تر می‌داند. قضاوتهای فوق، که تفاوت (حسی، فکری، وجودی) زن و مرد را ترسيم می کند، حاصل رويکرد مختلط نيچه است، يعنی او تفاوت روحی - کرداری زن و مرد را ساخته و پرداخته‌ی عوامل تاريخی (جامعه و فرهنگ مردسالاری) و فراتاريخی (سرشت يا بافت ژنتيک) می‌پندارد، اما «تفاوت» را بيشتر «ذاتی» تلقی می‌کند تا اکتسابی. به زبان ديگر، برای نيچه، مؤنث - مذکر بودن (عامل جنسيت) بر زن - مرد بودن (عامل اجتماعی) تقدم و برتری دارد.

۱۲. بايد اضافه کرد که نيچه تفاوت تضادآفرين زن و مرد را با وحدت آنان پيوند و تکميل می‌کند، زيرا زن و مرد در عين جدال (ستيز و کينه‌ورزی) همزيستی و سازگاری (دوستی و عشق) با هم می‌کنند. از نظر نيچه، زن و مرد مکمل هم هستند و انسان و جامعه‌ی بشری بر تلفيق واحد «زن - مرد» شکل و دوام پيدا کرده است. جنگ و صلح آنان «طبيعی» و تاريخ‌ساز است و هر کدام از دو طرف شيوه و نگاه و سلاح مناسب جنس و «فلز» خود را به کار می‌گيرد تا حقوق و سلطه يا نفوذ خود را گسترش دهد. بدين ترتيب، نيچه که سير متضاد و نابرابر تاريخ بشر را نتيجه‌ی جدالهای توان‌خواهی‌های گوناگون (طبقاتی، فرهنگی و مانند آنها) می‌داند، جنگ زن و مرد (عامل جنسی) را نيز در آن روندها دخالت می‌دهد، زيرا او معتقد است که پس از پايان جنگ طبقاتی، تازه جدال زنان با مردان اوج خواهد گرفت.

۱۳. بايد توجه داشت که در هر جامعه‌ی انسانی، چه مردسالار چه زن‌سالار، هم عنصر زنانه هم عنصر مردانه وجود دارد. بنابراين، غلبه و تسلط يکی از آنان موجب نابودی دیگری نمی‌شود و اصولاً نمی‌توان از کارکرد اجتماعی - فرهنگی يک «گفتار- نگاه» (discourse-regard) تک و ناب (مردانه و زنانه) سخن راند. به نظر من، حتی در جامعه - فرهنگ مردسالار نيز بار زنانگی در تمام گفتار - نگاههای افراد کم و بيش نقش دارد و «ذکر‌محوری» (phallocentrisme) خالص و تمام‌عيار وجود ندارد. علاوه بر اين، بنا بر روان‌شناسی يونگ، انسان (زن - مرد) حامل عنصر مادينه (anima) و عنصر نرينه (animus) است و گاهی مردی (مثل نيچه) از «بار زنانه»‌ی قويتری برخوردار است؛ در حالی که زنی (مثل سالومه) دارای «بار مردانه»ی بيشتری است. نظريات و بررسيهای مربوط به مسأله‌ی زن بارورتر خواهد شد اگر از منظر انسانی (و نه «گفتار- نگاه» انحصاری مردانه يا زنانه) صورت گيرد، يعنی دو بُعد انسان (زن - مرد) را مد نظر داشته باشد تا گرفتار جزم‌انديشی نشود.

۱۴. بدون ترديد، نظريات نيچه درباره‌ی زنان قابل بحث و انتقاد است، اما او در کشف قاره‌ی زن (continent femme) پيشتاز بوده است. فراموش نکنيم که نيچه خود را مريد ديونيزوس می‌داند؛ چهره‌ای نمادين که بيشتر خصوصيات «زنانه» و غيرزاهدانه دارد. شايد بتوان گفت الگوی دوجنسی (androgyne) او نويد انسانی نو را می دهد؛ انسانی تواناتر و شکوفاتر. در نتيجه، فکر می‌کنم انديشه‌ی نيچه اساساً زن‌ستيز نيست و شايد بهتر باشد از «زن‌گريزی» (گريز= رهايی، دوری) او حرف زد، يعتی «گريز» از ايدئولوژی «زن محوری» و سلطه‌ی توتاليتر (totalitaire) افکار مُدرنيته.

يادداشتها:

۱) anima يا نفس زنانه در برابر animus نفس مردانه. «انسان» يعنی واحد بودن «زن - مرد». زيرا بشر حاصل و تلفيق دو عنصر است.

۲) l’Eternel feminine يا الگوی آرمانی مرد. رک. گوته، «فاوست».

۳) البته نيچه روشنگری اشرافی ولتر را بر روشنگری مردم‌سالار روسو ترجيح می‌دهد.

۴) castration. روند نفی و سرکوبی وجود است و «تأييدگر» نبودن و «بندگی» فرد را بيان می‌کند.



يکشنبه، ۳ شهريور ۱۳۸۱ / چهارشنبه، ۵ ارديبهشت ۱۴۰۳
همه‌ی حقوق محفوظ است
Fallosafah.org— The Journals of M.S. Hanaee Kashani
Email: fallosafah@hotmail.com/saeed@fallosafah.org