جمعه، ۳۱ فروردين ۱۴۰۳ | 
Friday, 19 April 2024 | 
• برای دسترسی به بایگانی سايت قدیمی فلُّ سَفَه اينجا کليک کنيد.
• برای دسترسی به بایگانی روزانه بخش روزنامه اينجا کليک کنيد.
• برای دسترسی به بایگانی زمانی بخش روزنامه اينجا کليک کنيد.
• برای دسترسی به نسخه RSS بخش روزنامه اينجا کليک کنيد.

موضوع:    
اول<

۱۱۵

۱۱۶۱۱۷۱۱۸۱۱۹۱۲۰۱۲۱۱۲۲۱۲۳۱۲۴۱۲۵>آخر

: صفحه


شماره: ۱۰۰
درج: چهارشنبه، ۱۲ مهر ۱۳۸۵ | ۲:۴۰ ق ظ
آخرين ويرايش: چهارشنبه، ۱۲ مهر ۱۳۸۵ | ۹:۱۱ ق ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • آمِش‌ها

نمی‌دانم شايد يکی از امتيازها يا آفات وصل شدن به اينترنت، به‌ويژه اگر صفحه‌ی Msn را نخستين صفحه‌ی بازشونده‌ی مرورگرت قرار داده باشی، اين باشد که خواه ناخواه هرروز بی‌اختيار خبرهايی را بخوانی که هيچ ربطی به زندگی و جهان تو نداشته باشد. امروز صبح که بی‌اختيار چشمم به اخبار مربوط به حادثه‌ی تيراندازی به دختران مدرسه‌ای در پنسيلوانيا، در ديروز، افتاد ناراحت شدم. مهمتر از همه برای اينکه آدمهايی دچار اين مصيیت شده بودند که شايد هيچ خشونتی به زندگی‌شان راه نداشته باشد: آميش‌ها. اولين بار که اسم اين آدمها به گوشم خورد و با زندگی‌شان آشنا شدم، سالها پيش بود، شايد حدود ۲۰ سال. يعنی وقتی که فيلم ديدنی فيلمساز مهاجر استراليايی پيتر وير، شاهد (۱۹۸۵)، را ديدم و از آن وقت به بعد بود که شيفته‌ی کارهايش شدم، فيلمهايی مانند «پيک‌نيک در هنگينگ راک» (۱۹۷۵) و «انجمن شاعران مرده» (۱۹۸۹) و «ترومن شو» (۱۹۹۸). خب، نمی‌دانم شايد اين وقايع ثابت می‌کند که ديگر حتی «آميش»ها هم نمی‌توانند جهانی به دور از خشونت داشته باشند، هميشه آدمی روانی وجود دارد که معصومانه‌ترين جهانها را به هم بريزد. گويی اين ديگر تقدير است.   

 

پی‌نوشت:

سحری بيدار شده بودم، آماده شوم بروم قم که ديدم «راديو زمانه» به نوشته‌ی من «پيوندی» داده است و در توضيح گفته است که من چهار فيلم درباره‌ی «آميش‌‌ها» معرفی کرده‌ام. خب، اشتباهی در فهم نوشته‌ی من صورت گرفته است که اصلاح می‌کنم و اصلا از نوشته‌ی من چنين چيزی برنمی‌آيد. اين چهار فيلم از يک کارگردان است، و نه اينکه درباره‌ی «آميش»‌ها باشد. تنها فيلم «شاهد» (۱۹۸۵)، ساخته‌ی پيتر وير، است که داستانی دارد که به «آميش‌ها» مربوط می‌شود. فيلمی پليسی - عشقی و فوق‌العاده زيبا و به ياد ماندنی.


۴۵۵

شماره: ۹۹
درج: يكشنبه، ۹ مهر ۱۳۸۵ | ۱۲:۵۱ ق ظ
آخرين ويرايش: يكشنبه، ۹ مهر ۱۳۸۵ | ۱۲:۵۴ ق ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • پاييز آمد، سرد و غم‌انگيز آمد

نمی‌دانم چرا هروقت پاييز می‌آيد به ياد اين آهنگ سيمين قديری می‌افتم، که شعرش را گويا فرهاد شيبانی گفته است. پاييز برای من احساسهايی متضاد دارد. از پاييز خوشم می‌آيد چون فصل خوشپوشی است، پوشیدن کت و شلوار، بارانی و پالتو و ژاکتهای قشنگ. اما از پاييز بدم می‌آيد چون شبهايش طولانی است و «تنهايی»اش آزاردهنده است. اين احساس را سالها با پاييز داشته‌ام. اما امسال گويا ديگر چنين احساسی ندارم. انگار سالها منتظر بودم که چيزی فرق کند، چيزی شروع شود، اما نشد. حالا، آسوده‌ام، چون ديگر منتظر چيزی نيستم.     


۱۱۴۳

شماره: ۹۸
درج: پنجشنبه، ۲۳ شهريور ۱۳۸۵ | ۱۲:۵۶ ق ظ
آخرين ويرايش: پنجشنبه، ۲۳ شهريور ۱۳۸۵ | ۱۲:۵۶ ق ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • بت چينی

هيچ لذتی در اين دنيا برايم به پای ديدن فيلمی خوب نمی‌رسد. جمعه‌شب گذشته در برنامه‌ی «سينما ۴» فيلم معرکه‌ای ديدم از فيلمساز چينی - هنگ کنگی کار وای وانگ: خاکسترهای زمان (۱۹۹۴). او فيلمسازی است که بخش مستقلی از فيلم چندداستانی «اروس» (۲۰۰۴) را به همراه آنتونيونی و سودربرگ کارگردانی کرده است و با اينکه اين فيلم او را ديده بودم هرگز نمی‌دانستم کار درخشانی مانند اين دارد. خب، هنوز مزه‌ی فيلم کلود شابرول، تشريفات، از خاطرم محو نشده بود که اين آمد. هيچ چيز به پای ديدن يک فيلم خوب در هفته نمی‌رسد. از دومهمان برنامه آقای هاشمی سخنان بهتری برای گفتن داشت و معلوم بود که به قول خودش پنج شش باری فيلم را ديده است و حسابی فکر کرده است. واقعاً که تعقيب اين فيلم حتی برای ناقدان حرفه‌ای هم دشوار است. گفتن داستانی غيرخطی با وقايعی که قبل و بعدشان را نمی‌توانی حدس بزنی، تصويربرداری عالی با رنگ‌آميزيهای فراواقع‌گرايانه، و ضرباهنگ سريع، آن قدر می‌تواند سحرانگيز باشد که هر تماشاگری از تعقيب داستان جا بماند. اما برای کسی که به دنبال سبک، فضاهای نامأنوس و معماهای چل‌تکه باشد، فيلمی از اين بهتر شايد پيدا نشود. خب، فردا بعد از ظهر ساعت ۴:۰۰ اين فيلم باز پخش می‌شود. می‌خواهم فيلم را ضبط کنم و بارها تماشا کنمش. کاش اين فيلم را می‌توانستيم در سينما فرهنگ روی پرده ببينيم.


۵

شماره: ۹۷
درج: دوشنبه، ۲۰ شهريور ۱۳۸۵ | ۱۲:۴۵ ق ظ
آخرين ويرايش: دوشنبه، ۲۰ شهريور ۱۳۸۵ | ۱۲:۴۵ ق ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • چرا ۱۵۰ سال؟

سخنان هفته‌ی گذشته آقای احمدی‌نژاد از جهاتی بسيار جالب توجه بود: (۱) نکته‌ی اول استمداد ايشان از دانشجويان بود برای فرياد زدن بر سر رئيس جمهور — «دانشجو باید بر سر رئیس جمهور فریاد بزند كه چرا استاد لیبرال و سكولار در دانشگاه ها حضور دارد» و (۲) اين گفته که «نظام آموزشی ما ۱۵۰ سال تحت تاثیر اندیشه های سكولار و استكباری بوده، به نحوی كه به خودباوری و هویت توجهی نمی كرده و سعی داشته نظام سكولار و اندیشه های سكولاریستی را در جامعه گسترش دهد. هزاران PHD را در این زمینه تربیت كرده است و من خطاب به جوانان می گویم تغییر نظام آموزشی سكولار كه ۱۵۰ سال حاكم بوده، كار سختی است و باید به كمك هم این كار را انجام داد. البته اقداماتی در این زمینه شده، ولی كافی نیست و باید با پشتوانه هم این اقدامات را گسترش دهیم» و (۳) دادخواهی يا نمره‌خواهی دانشجويان از ايشان — «دانشجوی امروز ما باید سر رئیس جمهور فریاد بزند كه چرا یك استاد سكولار به خاطر اینكه اندیشه های دانشجو با اندیشه های او مغایرت داشته، به دانشجو نمره كم داده است. دانشجو باید علیه اندیشه های لیبرال و اقتصاد لیبرال فریاد بزند» و البته (۴) به قول ايشان«دیگر زمان آن گذشت كه دانشجوی ما سر اینكه عدس غذایش كم یا زیاد شده صحبت و یا اعتراض كند. اكنون ما می بینیم كه این فضا دیگر حاكم نیست و كمرنگ تر شده و دانشجویان ما برای مطالبات جدی و آرمان های جدی شان فریاد می زنند». خب خدا را شکر که بالاخره دانشجويان ما آرمانخواه شدند. و حالا، به جای در افتادن با دولت به جان استادان‌شان می‌افتند. چه رشادتی از اين بالاتر! خدا را شکر دولت هم که از آنان حمايت می‌کند!


۹۵۲

شماره: ۹۶
درج: پنجشنبه، ۱۶ شهريور ۱۳۸۵ | ۱۲:۱۳ ق ظ
آخرين ويرايش: پنجشنبه، ۱۶ شهريور ۱۳۸۵ | ۱۲:۳۷ ق ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • «شهيدسازی» و «تحمل» (۲)

(۱) آيا فقط جمهوری اسلامی ايران است که «قهرمان» توليد می‌کند؟

صادق زيباکلام «قهرمان‌سازی کاذب» خود را با مقدمه‌ای آغاز کرده بود که دو مدعای اساسی داشت: واقعيت آن است كه هر تعريفي كه از نظام ايران بنماييم، يكي از ويژگي‌هاي عجيب و منحصر به فردش "قهرمان‌پروري" يا "قهرمان‌سازي" آن مي‌باشد. بهترين دليل اين مدعا شمار جوايز بين‌المللي است كه ايرانيان ناراضي ظرف دو دهه گذشته از آن خود ساخته‌اند. ايرانيان تقريبا هر جايزه بين‌المللي كه به منظور بزرگداشت حقوق بشر، آزادي بيان، قلم، مطبوعات و امثالهم بوده را ظرف دو دهه گذشته از آن خود ساخته‌اند. مخالفين يا منتقدين نظام بالطبع پاسخ خواهند داد كه طبيعي است، چرا كه با توجه به ركورد هولناك تجاوز به حقوق بشر و طبيعت آزادي‌هاي سياسي و اجتماعي، خفقان وسركوب حاكم در ايران، اين جوايز بالطبع هم مي‌بايستي به ايرانيان مبارز و قهرمان اعطا شود، اما واقعيت آن است كه اگر ملاك اهداي اين جوايز صرفا و طبيعت آزادي‌هاي مدني و حقوق بشر باشد، در آن صورت عربستان، مصر، سوريه، اردن، امارات، جملگي جمهوري‌هاي آسياي مركزي و قفقاز و بسياري از كشورهاي ديگر پرونده‌هايي به مراتب دهشتناك‌تر از ايران دارند. حديث گوانتانامو، ابوغريب و رفتار اسرائيلي‌ها با فلسطيني‌ها، اما واقعيت آن است كه ظرف دو دهه گذشته به هيچ شهروند سعودي، آذري، قرقيز، فلسطيني يا اردني نه "قلم زرين" اهدا شده، نه "خودنويس طلاي آزادي"، نه لوح "فرشته" عدالت و نه جايزه صلح نوبل. همه اين جوايز را ايرانيان از آن خود كرده‌اند. به هر حال اگر در فوتبال آخر هستيم، در عوض در جدول اخذ جوايز مبارزه با پايمال‌كردن حقوق بشر در صدر قرار داريم.


۱۳۹۰

اول<

۱۱۵

۱۱۶۱۱۷۱۱۸۱۱۹۱۲۰۱۲۱۱۲۲۱۲۳۱۲۴۱۲۵>آخر

: صفحه

top
دفتر يادها گفت و گوها درسها کتابها مقالات کارنامه
يکشنبه، ۳ شهريور ۱۳۸۱ / جمعه، ۳۱ فروردين ۱۴۰۳
همه‌ی حقوق محفوظ است
Fallosafah.org— The Journals of M.S. Hanaee Kashani
Email: fallosafah@hotmail.com/saeed@fallosafah.org
Powered By DPost 0.9