جمعه، ۱۰ فروردين ۱۴۰۳ | 
Friday, 29 March 2024 | 
• برای دسترسی به بایگانی سايت قدیمی فلُّ سَفَه اينجا کليک کنيد.
• برای دسترسی به بایگانی روزانه بخش روزنامه اينجا کليک کنيد.
• برای دسترسی به بایگانی زمانی بخش روزنامه اينجا کليک کنيد.
• برای دسترسی به نسخه RSS بخش روزنامه اينجا کليک کنيد.

موضوع:    
اول<۱۱۵

۱۱۶

۱۱۷۱۱۸۱۱۹۱۲۰۱۲۱۱۲۲۱۲۳۱۲۴۱۲۵>آخر

: صفحه


شماره: ۹۵
درج: چهارشنبه، ۱۵ شهريور ۱۳۸۵ | ۳:۴۵ ق ظ
آخرين ويرايش: چهارشنبه، ۱۵ شهريور ۱۳۸۵ | ۳:۴۵ ق ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • ارزشهای آماری

امشب در اثنای خوردن شام داشتم کانالهای تلويزيون را يکی يکی می‌زدم که رسيدم به خبر شبکه‌ی ۶. کمی درنگ کردم. ديدم تصوير رئيس محترم مجلس در پشت ميز رياست در حال پخش است و گوينده‌ی خبر از قول ايشان به وزير راه می‌گويد که «برای جاده‌های کشور فکری بکنند تا آمار تصادفات جاده‌ها کاهش يابد». از شنيدن «آمار تصادفات جاده‌ها کاهش يابد» بی‌اختيار خنده‌ام گرفت. گويا امروز تنها «نگرانيها» از بابت «آمار» است. «آمارها» می‌گويند که ما خوشبختيم يا بدبختيم. «آمارها» می‌گويند که ما سالم هستيم يا بيماريم. «آمارها» می‌گويند که «تورم» داريم يا نداريم. بنابراين، وزيران محترم بايد بکوشند که «آمارها» را بالا يا پايين ببرند. بد است که «آمار تصادفات و مرگ و مير» در جامعه‌ی ما بالا باشد. به حيثيت بين‌المللی ما لطمه می‌خورد. خب آيا اين نگرش به زندگی انسانی را می‌توان «سنتی» ناميد؟ اصلاً، از اين پوزيتيوست‌تر و غيرانسانی‌تر و غيرمعنوی‌تر ممکن است فکر کرد و حرف زد؟ چه خوب می‌گفت مارکس: «آدمها آن کسی و آن چيزی نيستند که خودشان می‌گويند هستند؟»


۱۱۵۹

شماره: ۹۴
درج: سه شنبه، ۱۴ شهريور ۱۳۸۵ | ۲:۵۷ ق ظ
آخرين ويرايش: پنجشنبه، ۱۶ شهريور ۱۳۸۵ | ۱۲:۱۶ ق ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • «شهيدسازی» و «تحمل» (۱)

هفته‌ی گذشته (۶ شهريور؛ اصل مطلب ظاهرا ۵ شهريور در «اعتماد ملی» منتشر شده است) مطلبی از صادق زيبا‌کلام خواندم که خيلی جای بحث داشت، اما فرصتی نشد که درباره‌اش چيزی بنويسم، چون از اواخر هفته سخت بيمار شدم و هنوز هم به سلامت نرسيده‌ام. باری، حالا می‌خواهم به آن بپردازم. در نوشته‌ی زيباکلام چيزی نبود که کسی ندانسته باشد يا نگفته باشد، اما زدن برخی حرفها به‌ط‌ور شفاهی يک چيز است و نوشتنش يک چيز ديگر، و لذا نوشته‌ی زيباکلام از جهتی خلاف جريان معمول و حتی دور از ادب بود، چون او در فضايی که معمولاً ناراضيان سياسی مظلوم و ستمديده به شمار می‌روند و حال و احترام‌‌شان را رعايت می‌کنند، مدعی شده بود که برخی از مخالفان و ناراضيان نامدار «جمهوری اسلامی ايران» خود هيچ «کسی» نيستند و تمامی حيثيت و آبروی خود را (نه از انديشه‌های نوآورانه و بذل جان و مال در راه آزادی و اعتلای ميهن) از برخورد نامتعارف و غيرعادلانه‌ای دارند که دستگاه امنيتی کشور و مراجع قضايی با آنان کرده‌اند. در واقع، اين افراد حتی به اقدامی جسورانه عليه نظام دست نيازيده‌اند، که مثلا دعوت مردم به شورش خيابانی يا متهم کردن سران نظام به خيانت به ميهن و دفع مفسده‌ی آنان باشد، يا حتی نوشتن کتابهايی در رد عقايد دينی و سلب توجيهات حکومتی از آنها باشد (کدام يک از اين افراد چيزی نوشته‌اند يا گفته‌اند که در سطح سخنان سلمان رشدی يا کسروی يا حتی شريعتی باشد؟ — ديگر چه رسد به زنديقان قديم!).


۱۳۹۴

شماره: ۹۳
درج: دوشنبه، ۶ شهريور ۱۳۸۵ | ۲:۱۳ ق ظ
آخرين ويرايش: دوشنبه، ۶ شهريور ۱۳۸۵ | ۲:۱۳ ق ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • escribitionist

يکی از ويژگيهای خلاق فرهنگ غربی که هيچ فرهنگ ديگری در جهان امروز آن را ندارد، آفريدن تمايزهای مفهومی ريز و زبانی متناسب برای بيان اين مفاهيم است — چيزی که ما معمولا آن را تنها با يک واژه می‌توانيم بيان کنيم، زبان انگليسی با چندين واژه بيان می‌کند. مثلاً، به همين واژه‌ی «وبلاگ» نگاه کنيم، چه چيزی وبلاگهای مختلف را از حيث سبک و محتوا و نگرش متمايز می‌کند؟ کسی که در وبلاگش شعر می‌گذارد، يا گزارشی خبری می‌دهد، يا به تحليلهای روزنامه‌نگارانه از حوادث سياسی و اجتماعی می‌پردازد، وبلاگش با کسی که از زندگی خودش سخن می‌گويد و افکار خودش را بيان می‌کند چه فرقی دارد و اين فرق را چگونه می‌توان در نامگذاری بيان کرد؟ خب، يک کار نظريه‌پردازی و مفهوم‌سازی همين است که به اين «تفاوتهای باريک» توجه کند و «واژه»ای برای اين تمايزها بيافريند. هفت سال پيش، قبل از اينکه «وبلاگها» تا اين اندازه گسترش يابند، کسی واژه‌ای ساخته بود برای وبلاگها يا «روزنامه»های الکترونيکيی که صاحبان‌شان بيشتر به تفکر شخصی و زندگی خصوصی اهميت می‌دهند، او نام اين نوع وبلاگ‌نويسان را گذاشته بود: escribitionist. 


۲۵۱۷

شماره: ۹۲
درج: پنجشنبه، ۲ شهريور ۱۳۸۵ | ۳:۲۵ ب ظ
آخرين ويرايش: پنجشنبه، ۲ شهريور ۱۳۸۵ | ۳:۲۸ ب ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • سالگرد

هفته‌ی پيش، پنجشنبه ۲۶ مرداد، سالگرد درگذشت پدرم بود. گرچه بر مزارش، در مشهد، ديدار کوتاهی با او داشتم، از يکی دوهفته قبل يادش فکرم را به خود مشغول کرده بود. من از اينکه خودم فرزندی ندارم متأسف نيستم، اما خوشحالم که پدرم را در حداکثر عمرم در مقابل و پشت سر خودم داشته‌ام — پدر نداشتن، به‌ويژه در کودکی، بسيار دردناکتر از فرزند نداشتن در کهنسالی است، البته از نظر من. شايد برای برخی هردو به يک اندازه دردناک باشند. من فرزند اول پدرم بودم و هرچه را پسر نخست می‌توانست داشته باشد داشتم، اما مهمتر از همه همراهی با پدر بود که خواهر و برادرهای بعدی‌ام کمتر توانستند درکی از آن داشته باشند. تا آغاز جوانی پدرم الگوی همه‌ی چيزهايی بود که می‌خواستم بشوم، اما رفته رفته همه‌چيز تغيير کرد و ميان‌مان فاصله افتاد. انقلاب فاصله‌ی من و پدرم را بيشتر کرد. پدرم البته آدمی نبود که بخواهد مرا به زور به راهی بکشاند، اما تا مدتها معلوم بود که از داشتن پسری مانند من نمی‌تواند به خود ببالد. از اين حيث همواره از خودخواهی‌ام آگاه بوده‌ام و از راهی که در زندگی رفته‌ام پشيمان نبوده‌ام. اما چيزی که همواره آزارم می‌دهد اين است که خودخواهی من، يا راه شخصی من در زندگی، برای نزديکانم و برای کسانی که دوستم دارند چقدر رنج به بار آورده است؟ پدرم هميشه از من يک چيز می‌خواست: آبروی مرا نبر. و می‌گفت هرکار که می‌خواهی بکن، اما همين يک کار را نکن. من هم همه‌ی سعی‌ام را کردم، اما موفق نشدم.       


۱۰۱۰

شماره: ۹۱
درج: يكشنبه، ۲۲ مرداد ۱۳۸۵ | ۱۱:۳۹ ب ظ
آخرين ويرايش: يكشنبه، ۲۲ مرداد ۱۳۸۵ | ۱۱:۳۹ ب ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • لذت انتقام

حب ديشب رفتم تماشای فيلم  اسلوين خوش‌شانس (۲۰۰۶) که با عنوان «حادثه در نيويورک» به نمايش درآمده است. فيلم گيرا و محشری بود، گزچه ۲۰ دقيقه کم داشت. نمايش تقريباً سريع اين فيلم در ايران جای تعجب داشت — فيلم مطلقاً سرگرم‌کننده و گنگستری بود، اما شايد وجود گنگسترهای يهودی و اسرائيلی سبب چنين شتابی در نمايش آن شده بود. به هر حال، باز هم بد نيست، تماشای فيلمهای روز جهان در سينمايی نسبتاً خوب. فيلم از جهات بسياری به نيش (۱۹۷۳) جورج روی هيل شباهت داشت — کلاهبرداری گنگسترهای کوچکتر از گنگسترهای بررگتر، البته اين فيلم انتقامی هولناک از جنايتی به همان اندازه هولناک است که با رندی ماهرانه‌ای انجام می‌شود. تماشاگر از ابتدای فيلم نمی‌فهمد کی به کی است و فقط فکر می‌کند با مردی عوضی سر و کار دارد که با بد آدمهايی طرف شده است. اين Irony در پايان کامل می‌شود و همه‌چيز خلاف انتظار به پايان می‌رسد. انتقامی ماهرانه با خشونتی تمام‌عيار و حرفه‌ای — لذت مهارت و خشونت. مدتی بود لذت سينما رفتن را از دست داده بودم، حالا باز دارم کم کم عادت می‌کنم بروم سينما. البته اميدوارم اين عادت از ماهانه به هفتگی تبديل شود.   


۱۲

اول<۱۱۵

۱۱۶

۱۱۷۱۱۸۱۱۹۱۲۰۱۲۱۱۲۲۱۲۳۱۲۴۱۲۵>آخر

: صفحه

top
دفتر يادها گفت و گوها درسها کتابها مقالات کارنامه
يکشنبه، ۳ شهريور ۱۳۸۱ / جمعه، ۱۰ فروردين ۱۴۰۳
همه‌ی حقوق محفوظ است
Fallosafah.org— The Journals of M.S. Hanaee Kashani
Email: fallosafah@hotmail.com/saeed@fallosafah.org
Powered By DPost 0.9