شنبه، ۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ | 
Saturday, 20 April 2024 | 
• برای دسترسی به بایگانی سايت قدیمی فلُّ سَفَه اينجا کليک کنيد.
• برای دسترسی به بایگانی روزانه بخش روزنامه اينجا کليک کنيد.
• برای دسترسی به بایگانی زمانی بخش روزنامه اينجا کليک کنيد.
• برای دسترسی به نسخه RSS بخش روزنامه اينجا کليک کنيد.

موضوع:    
اول<۸۹۹۰۹۱۹۲۹۳

۹۴

۹۵۹۶۹۷۹۸۹۹>آخر

: صفحه


شماره: ۲۰۵
درج: سه شنبه، ۹ بهمن ۱۳۸۶ | ۱۲:۳۰ ق ظ
آخرين ويرايش: سه شنبه، ۹ بهمن ۱۳۸۶ | ۲:۵۶ ق ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • سود و زیان اسرائیل

محمد ارکون و ادوارد سعید هردو گفته‌اند که اسرائیل بزرگترین مانع ورود جهان اسلام به تمدن جدید اروپایی («مدرنیته») و آشتی با آن است. در این سخن حقیقتی بزرگ نهفته است. ایدئولوژی‌های مختلفی که در قرن بیستم سربرداشتند و این همه جنگ و ستیز به ارمغان آوردند هیچ شاهدی بهتر از «خون» برای اثبات خود نداشتند و چه خونها که نریختند تا این مشروعیت را همچنان حفظ کنند. یک زندگی آرام اجتماعی نشان خواهد داد که گروههای پرهیاهو فقط در میدان جنگ است که می‌توانند کامرانی و حکمرانی کنند وگرنه «يک جوانه‌ی ارجمند از هيچ‌جاشان رُست نتواند». درد و رنج مردم فلسطین دل‌آزار است، اما دل‌آزارتر این است که پس از آزادی به دام گرگهایی درافتند صدبار بدتر از اسرائیل. آیا این دور باطل را پایانی هست؟ بزرگترین خدمتی که امریکا و کشورهای اروپایی می‌توانند برای رشد آزادی و دموکراسی در خاورمیانه انجام دهند، حل مسأله‌ی «اسرائیل» و خارج شدن از خاورمیانه است.


۰

شماره: ۲۰۴
درج: شنبه، ۶ بهمن ۱۳۸۶ | ۱۱:۲۵ ب ظ
آخرين ويرايش: شنبه، ۶ بهمن ۱۳۸۶ | ۱۱:۲۵ ب ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • زندانی زمستان

این زمستان خیلی به من سخت گذشت. هم از برای سرما و هم از برای حبس در خانه. در خانه سرما می‌خوردم، چون گرم نبود و مجبور بودم با لباس سنگین بنشینم و کار کنم و زیر چند لحاف و پتو بخوابم، و در نتیجه بیشتر بخوابم، چون در رختخواب گرمتر بودم و هوای سرد هم خوابم را عمیقتر می‌کرد. و در بیرون هم امکان پیاده‌روی و رفتن به استخر نداشتم. این روزها وقتی می‌نشینم پای دستگاه سنگینی نفس‌هایم را حس می‌کنم، وقتی هم برای امتحان می‌روم دانشگاه سنگینی پاهایم را. من اگر هرروز یکی دو ساعتی راه نروم از هم می‌پاشم. بعد از اینکه چندهفته پیش در آن برف و سرما رفتیم استخر و دماغ‌سوخته برگشتیم، پنجشنبه با دوستانی دیگر قرار گذاشتم بروم استخر. چون آن دوستم گفت استخرها فقط یکی دو روز تعطیل بودند. اما از بخت بد پنجشنبه هم هرجا رفتیم تعطیل بود. به علت قطع گاز. به ناگزیر در برگشت کمی قدم زدیم و بعد با همان سر و وضع نه چندان مرتب و با ساکهای ورزشی رفتیم قهوه‌خانه‌ی فرهنگسرای نیاوران. مدتی نشستیم و گپ زدیم. و آمدیم خانه. راستی مهرجویی را هم دیدیم!


۰

شماره: ۲۰۳
درج: جمعه، ۵ بهمن ۱۳۸۶ | ۲:۰۳ ق ظ
آخرين ويرايش: جمعه، ۵ بهمن ۱۳۸۶ | ۳:۵۰ ق ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

دهان بی‌دندان دیگر حق گفتن هر حقیقتی را ندارد!

نیچه

  • دلیری فلسفه

امروز صحبتهای استاد دینانی عزیز را درباره‌ی سهروردی می‌خواندم (به لطف پيوندی که دکتر رضا بهشتی‌معز داده بود). از تابستان، که به مناسبتی او را در انجمن فلسفه دیدم، دیگر ندیده‌امش و دلم برایش بسیار تنگ شده است. هربار که او را می‌بینم، اولین چیزی که از من می‌پرسد این است که زن گرفتم یا نه! این بار آخر، با پرسشی دیگر غافلگیرم کرد. گفت: «زن بگیر هستی!» با خنده گفتم: «اگر خوشگل و جوان و پولدار باشد، چرا نگیرم!» کمی در فکر فرو رفت و با تردید گفت: «همه‌ی اينها هست، ولی تو زن بگیر نیستی! نه، تو زن بگیر نیستی!» بر لبانش هیچ خنده‌ای نبود و آن‌قدر جدی این حرف را می‌زد که ناراحت شدم. با خودم فکر ‌کردم، انگار دیگر به من اعتماد ندارد. ناراحت بودم که برای او آدمی غیرقابل اعتماد باشم. خب، شاید من هم جدی این حرف را نمی‌زدم. شاید بیشتر کنجکاو بودم که ببینم چه کسی را می‌خواهد به من معرفی کند. و شاید او از همین ناراحت شده بود، شاید از همین که می‌دید من اصلا جدی نیستم و دارم به شوخی برگزار می‌کنم. به هر حال، همه‌ی اینها برای این بود که امشب چیزی درباره‌ی او و سلوکش بگویم.


۰

شماره: ۲۰۲
درج: سه شنبه، ۲ بهمن ۱۳۸۶ | ۱۱:۵۸ ب ظ
آخرين ويرايش: سه شنبه، ۲ بهمن ۱۳۸۶ | ۱۱:۵۸ ب ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • تسلیت به همکار

امروز عصر از بخت مساعد در هنگام خروج از دانشگاه به دوست گرامی دکتر وحید، از استادان دانشگاه حقوق، برخوردم. در راه صحبت از دکتر نیک‌پی شد و اینکه برادرش به‌تازگی درگذشته است. بسیار متأسف شدم. با هم به مسجد قائم در چیذر رفتیم. جمعیتی انبوه آمده بود و از بزرگان سیاست نیز در آن مجلس حاضر بودند. برادر دکتر نیک‌پی از جانباز‌ان شیمیایی در جنگ بود. او در سنی که چندسالی از پنجاه گذشته بود دیگر نتوانست به حیات پر از درد و رنج خود بیش از این ادامه دهد. برای او شادی روان و نعمت سرمدی از خداوند متعال آرزو می‌کنم. خداوند به او پاداش و به بازماندگانش صبر دهد. به همکاران گرامی‌ و دانشمندم آقایان دکتر نیک‌پی و دکتر امیرارجمند تسلیت عرض می‌کنم. خداوند رفتگان همه را بیامرزد.   

 


۰

شماره: ۲۰۱
درج: سه شنبه، ۲ بهمن ۱۳۸۶ | ۳:۲۸ ق ظ
آخرين ويرايش: سه شنبه، ۲ بهمن ۱۳۸۶ | ۳:۳۳ ق ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

"Revenge is a dish best served cold"

Old Klingon Proverb

  • عصر جوانمردی: غذای سرد انتقام

هیچ با خودتان فکر کرده‌اید که اگر امام حسین (عليه‌السلام) در همین روزگار ما و در یکی از همین کشورهای اسلامی عزیز کنونی زندگی می‌کرد، و می‌خواست از همان کارهایی بکند که در زمان یزید (لعنة‌الله علیه) کرد (براندازی: تغییر حکومت با آراء عمومی، بر هم زدن وحدت مسلمین، بر هم زدن امنیت اجتماعی، مخالفت با ولایت امیرالمؤمنين يا ولی امر مسلمین جهان)، چه بر سرش می‌آمد؟ خب، احتمالات ممکن از این قرار است: (۱) احتمالاً هر روز در راه خانه و کار مورد حمله‌ی گروهی ناشناس قرار می‌گرفت! (۲) چند نفری او را به زور سوار ماشینی می‌کردند و به محلی نامعلوم می‌بردند و هر بلایی می‌خواستند به سرش می‌آوردند؛ (۳) پگاه، او را در کوچه‌ای يا جایی متروک می‌یافتند که خفه شده بود! (۴) ماشينی او را زير می‌گرفت! (۵) یکی از فداییان اسلام او را با چاقو یا تیر می‌زد! (۶) یکی از استشهادیون انفجاری خودش را نزدیک او منفجر می‌کرد! — خب، اینها که گفتيم، البته، همه غیردولتی و غیررسمی و به دست گروههای «خودسر» انجام می‌شد!

اما دولت به‌طور رسمی چه می‌کرد؟ — به اتهام براندازی، و چه و چه و ...، بازداشت می‌شد: (۱) در بازداشتگاه دستانش را به صندلی می‌بستند، يا از سقف آويزانش می‌کردند، و چند نفر تا می‌توانستند و تا هرجا که دلشان می‌خواست او را با مشت و لگد می‌زدند؛ (۲) او را ماهها در اتاقی دومتری، تنگ و تاریک و نمور و سرد، محبوس می‌کردند؛ (۳) او را تهدید به آزار همسران و دخترانش می‌کردند و، شاید، عملی هم می‌کردند؛ (۴) بعد از مدتی، شاید، او به هزار گناه نکرده اعتراف می‌کرد و حاضر به مصاحبه‌های مختلف با وسایل ارتباط جمعی می‌شد! (۵) شاید، او از شدت درد و بیزاری از زندگی خودکشی می‌کرد؛ (۶) او مقاومت می‌کرد، و با فشارهای بین‌المللی، يا بنا بر مصلحت نظام، و با سپردن تمامی دارایی خود و نیاکان و بستگانش به عنوان وثيقه، آزاد می‌شد؛ اما با تن و روانی در هم شکسته و رنجور و هزار بیماری لاعلاج — او دیگر نمی‌توانست زندگانی معمول خود را بکند و بقیه‌ی عمرش به معالجه می‌گذشت! (۷) او در دادگاه عدل اسلامی محکوم به اعدام می‌شد، در جایی نامعلوم به خاک سپرده می‌شد، و خانواده و بستگانش از عزاداری منع می‌شدند (انصافاً این چندتای آخر را یزید هم انجام داد! و احتمالاً باید از مواریث او در فقه باشد!).


۲۹۴

اول<۸۹۹۰۹۱۹۲۹۳

۹۴

۹۵۹۶۹۷۹۸۹۹>آخر

: صفحه

top
دفتر يادها گفت و گوها درسها کتابها مقالات کارنامه
يکشنبه، ۳ شهريور ۱۳۸۱ / شنبه، ۱ ارديبهشت ۱۴۰۳
همه‌ی حقوق محفوظ است
Fallosafah.org— The Journals of M.S. Hanaee Kashani
Email: fallosafah@hotmail.com/saeed@fallosafah.org
Powered By DPost 0.9