برگی بر اين سپيدار — فلُّ سَفَه
شنبه، ۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ | 
Saturday, 20 April 2024 | 
شماره: ۱۸
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی
درج: شنبه، ۱۸ تير ۱۳۸۴ | ۹:۴۷ ب ظ
آخرين ويرايش: چهارشنبه، ۲۲ تير ۱۳۸۴ | ۱۰:۴۵ ق ظ
موضوع: زندگی

و آنان که به زندانها اندرند، هربار که آهی برآرند، برگی بر اين سپيدار می‌لرزد.

يانيس ريتسوس


  • برگی بر اين سپيدار

چندروزی است که گرما بيداد می‌کند. تازه ديشب توانستم بخوابم. چندشبی بود که حتی خوابم نمی‌برد. کولر را روشن می‌کردم، صدايش اذيتم می‌کرد، و تازه سرد هم نمی‌کرد، پنجره را باز می‌کردم، پشه‌‌ها می‌آمدند تو! پا می‌شدم کار کنم، ديگه کمرم طاقت نمی‌اورد، ناچار دراز می‌کشيدم و فقط چشمهايم را می‌بستم. آه، از اين همه وقت در تابستان هم که هيچ نمی‌شود استفاده کرد. خب، ظاهراً دنيا باز شلوغ شده است. آرامش لندن هم به هم خورد. انگليسيها سالها بود که ديگر بمب‌گذاريهای ارتش آزاديبخش ايرلند را فراموش کرده بودند. حالا، اينها ديگر از کجا آمده‌اند! راستی بمب‌گذاری را چه کسی ياد مردم داد؟ آنارشيستهای روسی، ملی‌گراهای بالکان، فاشيستهای آلمانی يا پارتيزانهای فرانسوی؟ زمانی بود که اين کارها را انقلابی می‌دانستند. البته انقلابيها گاهی در عمل سعی می‌کردند فقط ترقه در کنند، و تا جای ممکن اشخاص بيگناه کشته نشوند، اما آيا واقعاً حالا اين گروهها را می‌توان انقلابی دانست؟ اينها برای تحقق کدام جهان می‌جنگند؟ برای برقراری کدام عدالت؟ حالا، چه کسی هست که فکر کند می‌شود توقع عدالت از آدميزاد داشت؟ چقدر زمانه عوض شده است! واقعاً حالا ديگر چه کسانی تو اين دنيا پول دست‌شان است و برای جان مردم تصميم می گيرند؟ ياد نوشته‌ای افتادم که ۳ سال پيش درباره‌ی سالگرد ۱۱ سپتامبر نوشته بودم، در سايت قديمم: «شريعت ما». در آنجا با بيتی از حافظ آغاز کرده بودم: «مباش در پی آزار و هرچه خواهی کن/ که در شريعت ما غير از اين گناهی نيست» و با جمله‌ای از ويلهلم استکل، روان‌شناس امريکايی، به نقل از ناطوردشت سالينجر، سخنم را ختم کرده بودم: «علامت يک انسان رشدنيافته اين است که می‌خواهد بزرگوارانه در راه آرمانی بزرگ جان بسپارد و علامت يک انسان رشديافته اين است که می‌خواهد فروتنانه در راه آرمانی بزرگ زندگی کند». حالا، با همه‌ی اين حرفها، ما چه اين جور فکر کنيم، يا جور ديگر، مگر سرنوشت ما تنها دست خودمان است. در آتشی که مشتی احمق بيفروزند، همه خواهند سوخت، از جمله ما. نتيجه‌ی ۱۱ سپتامبر چه بود؟

شايد اين جهان برای هريک از ما زندانی باشد، اما زندانهای کوچکتری هم هست. زندانهايی که در آن زندانی هرشب نمی‌تواند درست بخوابد، نمی‌تواند قدم بزند به هرطرف که دلش خواست، نمی‌تواند با هرکه دوست داشت حرفی بزند. نمی‌تواند به کسی بگويد که درد می‌کشد. نمی‌دانم چرا امروز به ياد زندانيها ‌افتادم، ياد آدمهايی که فقط برای عقيده‌شان زندان‌اند. چرا برخی فقط با زندان می‌توانند حکومت کنند و فقط بر زندانيها. بايد کاری کرد. قبل از آنکه طوفان آه بوزد. وقتی که طوفان آه بوزد، ديگر برگی بر درخت نخواهد ماند.  



آدرس دنبالک اين مطلب: http://www.fallosafah.org/main/weblog/trackback.php?id=18
مشاهده [ ۵۳۰۳ ] :: دنبالک [ ۲۹۰۰ ]
next top prev
دفتر يادها گفت و گوها درسها کتابها مقالات کارنامه
يکشنبه، ۳ شهريور ۱۳۸۱ / شنبه، ۱ ارديبهشت ۱۴۰۳
همه‌ی حقوق محفوظ است
Fallosafah.org— The Journals of M.S. Hanaee Kashani
Email: fallosafah@hotmail.com/saeed@fallosafah.org
Powered By DPost 0.9