فلسفه همچون دینامیت: پیشه‌ای خطرناک! — فلُّ سَفَه
چهارشنبه، ۵ ارديبهشت ۱۴۰۳ | 
Wednesday, 24 April 2024 | 
شماره: ۵۵۰
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی
درج: چهارشنبه، ۲۶ آبان ۱۴۰۰ | ۱۰:۳۰ ب ظ
آخرين ويرايش: چهارشنبه، ۲۶ آبان ۱۴۰۰ | ۱۰:۳۶ ب ظ
موضوع: فلسفه

  • فلسفه همچون دینامیت: پیشه‌ای خطرناک!

در این جهان پیشه‌های خطرناک بسیار است. اما بیشینهٔ آنها از آن رو خطرناک‌اند که بیش‌تر «خطر» به پیشه‌ور روی می‌آورد تا «پیشه‌ور» به خطر روی آورد. کارگران معدن با خطر روبه رو می‌شوند اگر سقف ریزش کند، و قایقرانان قایق‌های پارویی ماهی‌گیری با خطر مواجه می‌شوند اگر دریا طوفانی شود، بدلکاران صحنه‌های خطرناک فیلم‌ها با خطر رو به رو می‌شوند اگر همه چیز به درستی تنظیم ‌نشده باشد یا مهارت‌های لازم به کار نیاید. کارگران ساختمانی و دیگر کارگران صنعتی نیز به  همین سان. هیچ‌یک از آنان جان خود را آگاهانه به خطر نمی‌اندازد! اما فیلسوفان گاه جان خود را آگاهانه به خطر می‌اندازند؟ اما چرا؟ فلسفه چرا می‌باید خطرناک باشد، مگر به نظر نمی‌آید که «فیلسوف» آسوده در جایی کنار بخاری نشسته است و جز با قلم و کاغذ و کتاب (شاید امروز بیش‌تر با صفحه کلید و نمایشگر) کاری ندارد و چیزی سنگین‌تر از آنها برنمی‌دارد؟ پس خطرناکی فلسفه در کجاست؟ 

 امروز بسیارند کسانی که به نام «استاد فلسفه» یا حتی «فیلسوف» گرامی داشته می‌شوند‍! ـــ برخوردار از امتیازهای اجتماعی و سیاسی، مشاغل متعدد، درآمدهای خوب، عزّت و احترام، همیشه در صحنه، و همه جا حاضر برای سخنرانی در همهٔ زمینه‌ها. پس خطرناکی فلسفه در کجاست، برای چه کسی خطرناک است؟ برای چه کسی درآمدزاست؟ برای چه کسی عزّت‌آور است؟ چه کسی «نان» فلسفه را می‌خورد، و چه کسی «چوب» آن را؟ به‌راستی «فیلسوف» کیست؟ آن‌که دستگاه‌های تبلیغاتی، رادیو و تلویزیون و روزنامه‌های و تارنماهای دولتی و غیردولتی، او را «فیلسوف» می‌خوانند، آن که در «دانشگاه» تدریس می‌کند و مدارج اداری را تا پایان می‌پیماید و انبوهی از مقالات و کتاب‌ها را منتشر می‌کند؟ آن که در تبلیغات ناشران و روزنامه‌نگاران «فرزانه» و «فیلسوف» نامیده می‌شود؟

 یا آن که می‌پرسد و به زیر سؤال می‌برد، آن که اندیشه‌های پوسیده را می‌تکاند و فرو می‌ریزد، آن که دلیری پرسش‌گری‌اش او را از همه جا می‌راند، آن که کاری در نهادهای دولتی نمی‌یابد، آن که اگر استخدام رسمی هم باشد و ده‌ها مقاله و کتاب هم داشته باشد، ارتقای اداری نمی‌یابد، آن که زندگی‌اش در زیر سایهٔ تهدید و ارعاب سپری می‌شود، آن که می‌باید هتاکی هرکس و ناکس را هررزو شاهد باشد، اما چرا؟ 

آری، «فلسفه» امروز نام «آبرومندی» است که باید آن را «گرامی» داشت، دیگر کمتر کسی جرئت می‌کند، همچون اعصار قدیم، به فلسفه بتازد. اما اگر کسی فیلسوف باشد از «تاختن» به «فلسفه» نیز باکی ندارد. فیلسوف آن‌قدر دلیر هست که به خود «فلسفه» نیز بتازد. باری، فلسفه خطرناک است، اگر بپرسد؛ تلخ است، اگر بیدار کند. اما خوشایند است اگر «بستاید»، و «شیرین» است اگر سرگرم کند. 

فیلسوفان تا آنجا که تاریخ فلسفه بدان گواهی می‌دهد، از هردو گروه بوده‌اند. گروهی جاه و مقام و ثروت یا آسایش و آرامش را برگزیده‌‌اند و گروهی پروانه‌وار به میان آتش رفته‌اند و هر رنج و بلا و محنت را به جان خریده‌اند.  

لسفه پیشه‌ای خطرناک است. خطرناک‌ترین پیشه‌ای که شاید کسی در زندگی اختیار کرده باشد! فیلسوفان تبعید شده‌اند، از حقوق اجتماعی محروم شده‌اند، در تنگدستی زیسته‌اند، به زندان رفته‌اند، کشته شده‌اند، چون پرسیده‌اند، چون «به زیر سؤال برده‌اند» همهٔ آن چیزهایی را که دیگران یا می‌پرستیده‌اند یا سر در گرو اطاعت از آنها گذاشته بودند، بی هیچ پرسشی. اما فلسفه پرسشگری است، پرسش دربارهٔ همه چیز: از خدا تا چیزهایی که به‌ظاهر بی‌اهمیت‌ترین چیزها در زندگی شمرده می‌شوند. هایدگر دوست دارد به ما بگوید که فلسفه «پرسشِ هستی» است و با «پرسش هستی» آغاز می‌شود. اما چنین پرسشی گرچه بسیار مهم بوده است و هست و خواهد بود، اما این پرسش تمامی آنچه را ما تا امروز فلسفه می‌خوانیم شکل نداده است. البته، «هستی‌شناسی» و «مابعدالطبیعه» پرسش‌های بنیادین فلسفی را در خود جمع آورده‌اند، اما اگر تمامی پرسش‌های فلسفی منحصر به پرسش‌هایی دربارهٔ «هستی» بود، فلسفه کاری بس آسان و بی‌خطر و بی‌فایده می‌بود، کاری در خور اهل مدرسه و دانشگاه که صرفاً در پی کامیابی کنجکاوی‌های نظری و بازی‌های فکری باشند و سرگرمی باشکوهی برای گذراندن اوقات فراغت فراهم کنند. دلیری فلسفه در «پرسش هستی» نیست، هرچند همین هم می‌تواند از جهاتی برای اسطوره و دین و ایدئولوژی خطرناک باشد. کافی است به یاد آوریم که ابن سینا بر سر مسألهٔ حدوث و قدم جهان، مسأله‌ای صرفاً هستی‌شناختی، به چه درد سری افتاد. یا حتی نخستین متفکران بونانی بر سر مسائل جهان‌شناسی، از آناکساگوراس تا سقراط، چیزی که سرانجام یکی از اتهام‌های سقراط را نیز شکل داد.د

دلیری فلسفه در پرسش از همهٔ چیزهایی بدیهی یا حل‌شده انگاشته‌ای است که زندگی روزانهٔ ما سرشار از آنهاست. فلسفه تنها رفتن به پشت ستاره‌ها و کهکشان‌ها نیست، فلسفه پرسیدن از دین و اخلاق و سیاست نیز هست. و اینها خطرناک‌ترین چیزهایی است که «فیلسوفان راستین» از آنها پرسیده‌اند. فلسفه پرسش‌هایی درمی افکند که همچون «دینامیت» ویرانگرند. هیچ چیز به اندازهٔ فلسفه نمی‌تواند جهان اوهام و پندار و باور را بلرزاند و براندازد. فلسفه «دینامیت» است، اگر منفجر شود بزرگ‌ترین موانع را از پیش پای ما برخواهد داشت. برای گرفتاران در زیر آوار سیاه‌چاله‌های معادن زور و ستم و تبعیض تنها فلسفه است که می‌تواند راهی به سوی نور و بیرون بگشاید. پرسشگری تنها راه نجات ماست. تنها پرسش است که می‌تواند جرقه‌ای برای افروختن دینامیت باشد. اما البته باید مراقب بود. فلسفه کاری خطرناک است. با دینامیت نمی‌توان شوخی کرد!            



Telegram: @fallosafahmshk
 
 
 


آدرس دنبالک اين مطلب: http://www.fallosafah.org/main/weblog/trackback.php?id=550
مشاهده [ ۱۲۴۶ ] :: دنبالک [ ۰ ]
next top prev
دفتر يادها گفت و گوها درسها کتابها مقالات کارنامه
يکشنبه، ۳ شهريور ۱۳۸۱ / چهارشنبه، ۵ ارديبهشت ۱۴۰۳
همه‌ی حقوق محفوظ است
Fallosafah.org— The Journals of M.S. Hanaee Kashani
Email: fallosafah@hotmail.com/saeed@fallosafah.org
Powered By DPost 0.9