سخنی از فانون — فلُّ سَفَه
www.Fallosafah.org
شماره: ۱۶۷
عنوان: سخنی از فانون
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی
درج: دوشنبه، ۱۵ مرداد ۱۳۸۶ | ۱۰:۳۱ ب ظ
آخرين ويرايش: دوشنبه، ۱۵ مرداد ۱۳۸۶ | ۱۰:۳۱ ب ظ


  • سخنی از فانون

روژه دلم می‌خواهد اين را به تو بگويم که مرگ هميشه با ماست و بحث در اين نيست که بدانيم آيا از دستش گريزی خواهيم داشت يا نه، بلکه بحث در اين است که بدانيم آيا از لحاظ انديشه‌هايی که از آن خود ساخته بوديم، به حد اعلی رسيده‌ايم يا نه. هنگامی که احساس کردم قوايم، همراه با خونم، رو به ضعف می‌رود، آنچه در اين بستر مرا ناراحت کرد، مردن نبود — زيرا ممکن بود سه ماه پيش روياروی دشمن، موقعی که می‌دانستم به چنين مرضی مبتلا هستم، بميرم. ما بر اين کره‌ی خاک، اگر در وهله‌ی اول بنده‌ی مرام و غلام مردم و حلقه به گوش عدالت و آزادی نباشيم چيزی نيستيم.

فرانتس فانون، استعمار ميرا، ترجمه‌ی محمد امين کاردان، انتشارات خوارزمی، ص ۲۱.



يکشنبه، ۳ شهريور ۱۳۸۱ / جمعه، ۲۸ دی ۱۴۰۳
همه‌ی حقوق محفوظ است
Fallosafah.org— The Journals of M.S. Hanaee Kashani
Email: fallosafah@hotmail.com/saeed@fallosafah.org