پاييز — فلُّ سَفَه
www.Fallosafah.org
شماره: ۲۶۳
عنوان: پاييز
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی
درج: جمعه، ۱۵ آذر ۱۳۸۷ | ۷:۳۱ ب ظ
آخرين ويرايش: جمعه، ۱۵ آذر ۱۳۸۷ | ۷:۳۱ ب ظ


  • پاييز

امروز را تنبلی کردم و نشستم خانه. پشیمانم. اما دیگه گذشت. جمعه‌ی پیش تا نیمه راه «کلک‌چال» رفتم. شب باران باریده بود و ابرها تازه داشتند می‌رفتند. هوا هنوز خیس بود و سنگفرشهای جمشیدیه نیز. جمشیدیه خلوت بود، اما کوه شلوغ بود. همه از کوچه‌ی پشتی می‌رفتند. رفتم کنار آبگیر و کمی نشستم. مرغابیها نبودند. میله‌های دور تا دور آبگیر را زشت کرده‌ بود. رفتم باغ سنگی و کمی قدم زدم و بعد سرازیر شدم تو جاده‌ی کوه. گاهی ابر بود و گاهی آفتاب. به نیمه‌راه که رسیدم برگشتم. حوصله نداشتم بالاتر بروم. کار داشتم. همیشه کار دارم. ولی هیچ کار هم نمی‌کنم.

کوه و دریا تنها جایی است که زمین و آسمان به هم می‌رسند. در کوه که هستم از این احساس که به ابرها نزدیک شده‌ام لذت می‌برم. خیال می‌کنم که می‌توانم به این پنبه‌ها برسم و به آنها دست بزنم. در بازگشت هوا آفتابی شده بود و رنگهای پاییزی در زیر آفتاب می‌درخشید. خدایا تو چه نقاش ماهری هستی. خدایا شکر.

تصویرها:



يکشنبه، ۳ شهريور ۱۳۸۱ / پنجشنبه، ۱۰ آبان ۱۴۰۳
همه‌ی حقوق محفوظ است
Fallosafah.org— The Journals of M.S. Hanaee Kashani
Email: fallosafah@hotmail.com/saeed@fallosafah.org