«زن» نخرید، ارزان می‌شود! — فلُّ سَفَه
www.Fallosafah.org
شماره: ۲۷۷
عنوان: «زن» نخرید، ارزان می‌شود!
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی
درج: يكشنبه، ۲۰ بهمن ۱۳۸۷ | ۱۰:۴۱ ب ظ
آخرين ويرايش: يكشنبه، ۲۰ بهمن ۱۳۸۷ | ۱۰:۴۱ ب ظ


  • «زن» نخرید، ارزان می‌شود!

صبح جمعه دوست کانادایی‌ام مطلبی برایم فرستاده بود که دیروز در «روزآنلاین» منتشر شده بود. بر اساس آنچه در این خبر آمده بود، بعد از هفتادسال، در «قباله‌نامه»های ازدواج تغییری کوچک صورت گرفته است که زیان بزرگی برای زنان در پی خواهد داشت و آن تغییر این است که در «قباله‌نامه‌ها»ی جدید به جای تعبیر «عندالمطالبه» برای پرداخت مهریه گذاشته شده است «عندالاستطاعة». تفاوت این تغییر این است که دیگر زن نمی‌تواند مقدار مهریه‌ی خود را هر وقت خواست مطالبه کند و مرد، بنا به تشخیص دادگاه، و با توجه به توانایی مالی خود ملزم به پرداخت آن می‌شود. «مهریه» از آن مسائلی است که آدم گاهی نمی‌داند چگونه باید از آن بحث کند. مثلاً، گاهی به نظر می‌آید که «مهریه» مسأله‌ای کاملاً قدیمی و منسوخ‌شده و غیرانسانی و غیرروشنفکرانه و غیرمدرن است و گاهی به نظر می‌آید که برای جامعه‌هایی مانند «جامعه‌ی ما» یا برای برخی «زنان ما» خیلی هم خوب است و برای برخی دیگر هم به نظر می‌آید که این حکمی شرعی است که تا قیام قیامت ادامه دارد و این را هم باید مانند هر امر شرعی دیگری به هر صورت ادامه داد و فقط سخت گرفتن یا آسان گرفتنش است که می‌توان با استناد به سنت آن را کم یا زیاد کرد. اما امروز وقتی پای دولت و مراجع قانونگذاری در مسأله‌ای مانند «مهریه» به میان می‌‌آید می‌توان یک نظر چهارمی را هم به آن افزود و آن اینکه دولت، چه اسلامی و چه غیراسلامی، تا چه اندازه حق دارد در چنین مسأله‌ای دخالت کند؟ بدین ترتیب، گمان می‌کنم بتوانیم از «مهریه» با چهار عنوان بحث کنیم: (۱) «مهریه» به‌منزله‌ی رسمی غیرمدرن و منسوخ و در امروز بی‌اعتبار؛ (۲) «مهریه» به‌منزله‌ی امری فرهنگی و مربوط به جامعه‌ای خاص؛ (3) «مهریه» به منزله‌ی امری شرعی و (۴) «مهریه» به منزله‌ی امری شخصی و به دور از تصرف دولت. و اما مهریه به منزله‌ی رسمی غیرمدرن و منسوخ و در امروز بی‌اعتبار.

۱. مهریه به منزله‌ی رسمی غیرمدرن و منسوخ و در امروز بی‌اعتبار

یکی از همکارانم که چندسال پیش چندماهی برای یادگیری زبان به آلمان سفر کرده بود نقل می‌کرد که روزی خانم معلمش در ضمن صحبت با خنده از او پرسیده بود که «زنش را چند خریده است!» او ابتدا کمی دستپاچه شده بود و فکر کرده بود که منظور این خانم چه می‌تواند باشد. بعد به یاد آورده بود که بله منظورش «مهریه» است. و سپس به او توضیح داده بود که این فقط یک رسم است و «کی داده است و کی گرفته است». بدین ترتیب، او توانسته بود به خانم معلم آلمانی‌اش بفهماند که این «رسم»، گرچه تعهد می‌شود، اجرا نمی‌شود. اما نمی‌دانم آیا به او گفته بود که اگر اجرا هم بشود چه جور اجرا می‌شود و چه کارکردهایی دارد. اما چنانکه از جوانی به خاطر دارم، و در همین سالها باز از برخی همکاران و روشنفکران شنیده‌ام، «مهریه» هرگز رسم خوشایندی برای روشنفکران، چه زن و چه مرد، نبوده است. همین چند سال پیش در جایی از یکی دوتن از روشنفکران شنیدم که می‌گفتند با همسران‌شان شرط کرده‌اند که هرگز «مهریه‌»ای به آنان نخواهند پرداخت و حتی به‌طور صوری، برای رعایت شئون یا آبروی خانوادگی، نیز نوشتن آن را در قباله‌نامه نمی‌پذیرند. و البته آنان ازدواج کرده بودند و زندگی‌شان نیز به خوبی و خوشی ادامه داشت. در سالهای قبل از انقلاب یکی از رسمهای روشنفکرانه برای ازدواج روشنفکرانه شرط نکردن مبلغی برای مهریه در قباله‌نامه‌های ازدواج بود. «مهریه» طنینی بد داشت. درست مانند اینکه از دختری درس‌خوانده و روشنفکر بخواهید «برای مدتی معلوم و مبلغی معلوم» با شما بخوابد. دختران روشنفکر هرگز چنین چیزی را برنمی‌تافتند. شریعتی در جایی («بازگشت به خويشتن، بازگشت به کدام خويشتن؟»، مجموعه آثار، ج ۴، ص ۲۹۸) با سخنی طنز‌آمیز زنان سنتی و زنان آلامد و در عین حال سنتی (حتی درس‌خوانده و متعلق به طبقات بالا را) و «مهریه»ها و «جهیزیه»ها و مراسم عروسی‌شان را خوب دست انداخته بود و آزادی زن اروپایی را با آزادی زن ایرانی به شیوه‌ای که در آن دوران ترویج می‌شد و رایج بود خوب نشان ‌داده بود. به گفته‌ی او:

در آنجا آزادی زن، يعنی رها شدن او از قيد و بندهای منحط فکری و روحی و حقوقی و اجتماعی. يعنی آزادی انتخاب. آزادی انديشيدن. آزادی زندگی کردن. آزادی دوست داشتن. آزادی از همه‌ی رنگها و سنت‌هايی که يادگار دوران بردگی و ذلت و نقص عقل و شکستگی پای زن بود. و آزادی زن در اينجا، يعنی رها شدن او از لباس و آرايش سنتی و بنده شدن او در بازار فروش کالاهای مصرفی استعمارگر و اصولاً ربطی به شعور و فرهنگ و روح و قدرت درک و بينش و جهان‌بينی و انقلاب فکری و تغيير شايستگی او ندارد.

نشانه‌ی آن آزادی اين است که زن همچون مرد نه تنها می‌تواند تصميم بگيرد، انتخاب کند، عقيده و احساسش را ابراز کند، بلکه همچون مرد تصميم می‌گيرد، انتخاب می‌کند و عقيده و احساسی در سطح مرد دارد (نه از نوع مرد، آنچه متجددان ما می پندارند) و در کار و رفتار و تفکرش اين را نشان می‌دهد. اما نشانه‌ی اين آزادی اين است که از نظر شخصی زن بتواند مثل زنان سن دنی و پيگال و مولن‌روژ لباس بپوشد و از نظر اجتماعی مأمور پمپ بنزين شود يا لباس پاسبانی بپوشد.

زنی که يک سال درباره‌ی «جهاز»ش با «شور» و «شر»های بسيار حرف می‌زند و کار می‌کند، درباره‌ی مبلغ قباله‌اش چانه می‌زند، و درباره‌ی گرانی لباس عروسی و جواهر اهدايی و وسايل سر عقد و شکوه مجلس عروسی‌اش تعصب می‌ورزد، هنوز يک «کنيز» است به تمام معنای آن، هم از نظر روحی و هم از نظر اجتماعی. او هنوز ارزش شخصيت خود را در مبلغ مهريه و پولی که برای «رفتن به خانه‌ی مرد» تعيين شده است می‌بيند. اين همان مبلغی است که مرد وقتی او را می‌خريد می‌پرداخت. زن هنوز نرخ دارد و اين نرخ درست مثل عصر بردگی زن و بازار خريد و فروش کنيز، به زيبايی و رشد و سن و هنر و سطح تربيت و خانواده و نژاد او بستگی دارد. قباله، تشريفات رسمی صيغه‌ی معامله، مجلس مقدماتی بله‌بران برای تعيين قيمت، شيربها، قيدهای جدی قانونی تحت عنوان ظاهری هديه و .... همه صورت تلطيف‌يافته‌تر و توجيه‌شده‌ای از خريد و فروش کنيز!

برخی می‌گويند اين قيدها از آن روست که يک دختر پس از رفتن به خانه‌ی مرد چيزی را در اختيار او قرار می‌دهد (تسليم در برابر اراده‌ی او و تمکين در برابر هوس و بر آوردن نياز جنسی او) و در صورت بيرون آمدن از خانه‌ی او «چيزی را از دست می‌دهد» (بکارت را) و در قبال اين دو بايد مرد چيزی بدهد و اين «چيز» پول است و پول! و اگر اصطلاحات ادبی و فوت و فن‌های توجيهی و تأويلی را کنار زنيم عريانش می‌شود با پول خريدن آنچه انسانی است. اما چون آنچه انسانی است متعلق به زن است، آنچه در قبال آن برای مرد تعيين می‌شود پول رايج بازار است.

اين که زن خود معترف است و جامعه نيز معتقد که: بکارت بالاترين نرخ را دارد — زن بيوه نرخش پايين است — و با شوهر کردن چيزی را از دست می‌دهد و اين تخفيف قيمت را بايد با افزايش مهريه جبران کند، نشانه‌ی آن است [که زن] هنوز کنيز است و هنوز خود را کنيز می‌بيند و همچون کنيز می‌انديشد و چنين کسی به کمک بيگودی و ريمل و سايه‌ی چشم و روژ لب آزاد نمی‌شود. اين چيزها به آزادی کاری ندارد، در قديم نيز کنيزهای گران‌قيمت را به هفت قلم می‌آراستند. اتفاقاً اين نمايش‌ها همه نشانه‌ی عقده‌ی حفارت و عقب‌ماندگی و دست ‌دومی بودن است.

بی‌شک، در درستی سخن شریعتی درباره‌ی مراسم عرفی عروسی و ازدواج و نرخهای آن در جامعه‌ی اسلامی ما، چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب، شکی اندک می‌توان داشت. و باز اگر شریعتی سر از گور برمی‌داشت و می‌دید به یُمن انقلابی که او پی ریخت، آخوند و بازار و شحنه، چه به روز اسلام و مسلمین آوردند، صدها بار بیشتر آزادی زن غربی را می‌ستود. اما آیا واقعاً می‌توان با همه‌ی این سخنان درباره‌ی «مهریه» موافقت کرد؟

ادامه دارد



يکشنبه، ۳ شهريور ۱۳۸۱ / پنجشنبه، ۱۰ آبان ۱۴۰۳
همه‌ی حقوق محفوظ است
Fallosafah.org— The Journals of M.S. Hanaee Kashani
Email: fallosafah@hotmail.com/saeed@fallosafah.org