چرا نوشتم «فلُّ سفه» و ننوشتم «فل السّفه»؟ — فلُّ سَفَه
www.Fallosafah.org
شماره: ۲۸۸
عنوان: چرا نوشتم «فلُّ سفه» و ننوشتم «فل السّفه»؟
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی
درج: دوشنبه، ۱۴ ارديبهشت ۱۳۸۸ | ۱۰:۰۰ ق ظ
آخرين ويرايش: دوشنبه، ۱۴ ارديبهشت ۱۳۸۸ | ۵:۱۴ ب ظ


  • چرا نوشتم «فلُّ سفه» و ننوشتم «فل السّفه»؟

باخبر شدم که صاحب وبلاگی به نام «ایمایان» چیزی نوشته است درباره‌ی نام «بلاگ – سایت» من: «فَلُّ سَفه». من در ابتدای تأسیس این «بلاگ – سایت» یکی دوباری در بخش فقید «شما بنویسید» سایت قدیمم درباره‌ی نام سایتم مطلبی کوتاه نوشتم و منبع خودم را برای این نام ذکر کردم. اکنون با توجه به آنچه پیش آمده است به‌طور مشروح در این باره سخن می‌گویم. گاهی آدم باید مدتها منتظر پرسشی یا فرصتی بماند تا چیزی را که نمی‌خواهد بگوید بگوید!

نخست می‌باید بگویم که من پیش از این با آنچه امروز استاد دکتر دینانی عزیز اکنون آن را در کتابی مکتوب کرده است، در مصاحبه‌ای روزنامه‌ای، آشنا بودم. اما پرهیز داشتم از اینکه به آن بپردازم. اکنون که کتاب او با عنوان «نصیرالدین طوسی: فیلسوف گفت و گو» منتشر شده است و دکتر دینانی سخن خود را مستند و مکتوب کرده است، و کسانی نیز با این معما و پرسش رو به رو شده‌اند، من نیز به ناگزیر سخنی در این باره می‌گویم.

استاد بزرگوار و مهربانم دکتر دینانی، که او را بسیار دوست می‌دارم، در مصاحبه‌ای با «همشهری ماه»، منتشر در ۸ دی ۱۳۸۰ (سال اول، شماره ۱۰) «در نقد مکتب تفکیک» از کسانی نام برده بود که با تعبیر «فل سفه» خواسته‌اند «فلسفه» را دست بیندازند و آن را به سفاهت تشبیه کنند. به گفته‌ی او، «ما در جهان اسلام متفکرانی داشته‌ایم که اساساً فکر فلسفی را نمی‌پسندیدند. بسیاری بودند که فلسفه را "فل" "سفه" می‌دانسته‌اند و آن را همریشه سفاهت می‌شمرده‌اند». (این نوشته اکنون در اینترنت موجود نیست تا آن را بردارید. فایل آفلاین آن را می‌توانید از اینجا بردارید). دکتر دینانی هرگز نگفته بود، و نگفته است، که این عده به طور مشخص چه کسانی‌اند و در کجا چنین سخنی گفته‌اند!

یکی دو سال پیش نیز دکتر مهدی محقق، به گزارش خبرنگار روزنامه‌ی «ایران»، در سمیناری در باره‌ی تعبیر «فل سفه» چنین گفته بود: «در كشورهاى اسلامى، همواره فلسفه و كلام و منطق هر سه مورد تشنيع قرار مى‌گرفتند و فلسفه را كفر و منطق را نيز مدخلى بر كفر مى‌خواندند و حتى در ميان دانشمندان و اديبان فارسى و عرب اين تشنيع فلسفه رايج بوده است. به طورى كه حتى واژه‌شناسى اهانت‌آميز براى فلسفه ساخته‌اند و مثلاً گفته‌اند: فلسفه اولش "فل" يعنى "كُندى" و آخرش "سفه" يعنى "سفاهت" است». چنین به نظر می‌آید که منبع اظهار نظر دکتر محقق نیز کتاب دکتر دینانی یا گفتاری شفاهی باشد.

اکنون نخست می‌رویم به سراغ مطلب دکتر دینانی و بعد افادات و افاضات و اضافات صاحب «ایمایان». دکتر دینانی در ص ۱۹۸ (تصویری از این صفحه‌ی کتاب را می‌توانید در اینجا ببینید)، نصیرالدین طوسی، می‌نویسد:

کار جدال میان اهل دیانت و طرفداران فلسفه آن‌چنان بالا گرفت که حتی شاعران نیز برای جلب رضایت مردم، هم به زبان فارسی و هم به زبان عربی به نکوهش و بدگویی از فلسفه پرداختند و اندیشیدن فلسفی را هجو کردند و به سُخره گرفتند.
یکی از شعرای عرب‌زبان در این باب چنین ‌گوید:

ودع عنك قوماً يعیدونها         ففلسفة المرء فلُّ السَّفَه

در اینجا می‌بینیم که شاعر عرب‌زبان با واژه‌ی فلسفه بازی کرده و این کلمه که از کلمه‌ی «فیلوسوفیا» گرفته شده و به معنی دوستدار حکمت است، با واژه‌ی ساختگی «فل‌السفه» مساوی و همسان دانسته است. کلمه‌ی ساختگی «فل‌السفه» اشتقاق توهین‌آمیزی است که از واژه‌ی «فل» به معنای کُندی و «سفه» به معنی نادانی ترکیب شده است.

دکتر دینانی، متأسفانه، در اینجا مرتکب دواشتباه محققانه شده است: ۱) نخست او به گروهی مطلبی را نسبت داده است و جز نقل قولی از «آنان» هیچ سندی در اختیار خواننده قرار نداده است؛ او معلوم نمی‌کند که گوینده‌ی این سخن کیست و در چه بستری این سخنان ادا شده است (دکتر دینانی، برخلاف بسیاری از قدما و متجددان، غالباً به دیگران ارجاع می‌دهد و در این کار بسیار سخاوتمند است، اما نمی‌دانم چرا در اینجا مرتکب چنین سهوی شده است؟)؛ ۲) او از «فل‌السفه» که جناسی است برای «فلسفه» به یک ریشه‌شناسی ساختگی تعبیر می‌کند و سپس بی‌آنکه توجه کند که در اینجا مراد «فل السفه» است (ترکیبی از یک فعل و یک اسم) و نه «فل» و «سفه» (ترکیب دو اسم) آن را به ترکیب «کُُندی» (کندی چاقو یا شمشیر) و «نادانی» ترجمه می‌کند و آن را استهزائی برای فلسفه می‌شمارد. به این دو سهو دکتر دینانی در مرور سخنان صاحب «ایمایان» پاسخ می‌دهم.

و اما در خصوص افادات و افاضات و اضافات صاحب «ایمایان». ابتدا به شرحی توجه کنید که صاحب «ایمایان» از کتاب نصیر‌الدین طوسی و گفته‌‌های دکتر دینانی و سپس یافته‌های خود به دست داده است:

فل سفه، نام وبلاگ محمّدسعید حنایی کاشانی است که آنرا به معنای« زایل کننده‌ی نادانی» ترجمه کرده است. ابتدا که با نام این وبلاگ برخورد کردم، از آنجا که عبارت عربی را در عنوان وبلاگ اشتباه( یعنی بدون الف و لام برای سفه) نوشته بود، نگاهی به فرهنگ لغت انداختم و به نظرم معنای دقیقی نیامد ولی دنبالش را نگرفتم چون فکر می‌کردم شاید با اتّکا به منبع معتبری این را می‌گوید. کتاب« نصیرالدین طوسی فیلسوف گفت‌وگو»ی دکتر دینانی (ص ۱۹۸)  را می‌خواندم که دیدم در فصلی که عبارات مخالفان فلسفه را آورده است، اشاره‌ای هم به این عبارت( فلّ السّفه) کرده و آنرا توهین به فلاسفه با ترکیب دو واژه‌ی فلّ( کندی) و السّفه ( نادانی) دانسته است. لازم شد که دقیق‌تر معنای این عبارت، مراد کسی که آنرا ساخته و معنای اجزایش را ریشه‌یابی کنم.

شعری که دینانی آورده بود مصرعی از شعر کتاب« قری الضیف» اثر عبدالله بن محمّد بن عبید بن سفیان بن قیس است که چنین می‌گوید: خف الله و اطلب هدی دینه – و بعدهما فاطلب الفلسفة / لئلا یغرّک قوم رضوا – من الدّین بالزّور و الفلسفة/ ودع عنک قوم یعیدونها – ففلسفة المرء فلّ السّفه. ترجمه: از خدا بترس و در پی هدایت دینش باش و پس از این دو کار به جست‌وجوی فلسفه برآی تا گروهی که به جای دین، به دروغ و باطل و فلسفه پرداختند، تو را نفریبند. کسانی که به آن می‌پردازند را ترک کن چرا که فلسفه‌ برای شخص، کندی و ناکارایی نادانی اوست.

آنچنان که می‌بینید شعر دعوت به آموختن فلسفه می‌کند ولی برای اینکه فریب فیلسوفان را نخوری نه اینکه خود فلسفه نکته‌ی مثبتی دارد. شاعر فیلسوفان را کسانی دیده که از دین توشه‌ای برنگرفته‌اند و در پی هدایت و تقوای الهی نیستند. او زور( دروغ، باطل، شرک) و فلسفه را همنشین و همراه هم می‌بیند و و در مصرع پنجم هم دعوت به دوری کردن از فیلسوفان می‌کند، صدالبتّه اینجا «فل السّفه» نمی‌تواند معنای مثبت «زایل کننده‌ی نادانی» داشته باشد و به همان معنایی است که دینانی نوشته است.

شاید کسی بگوید که درست است که این شعر توهین به فلسفه است ولی فارغ از این شعر، شاید بتوان معنایی مثبت برای این عبارت یافت چون فلّ هم به معنای فعل لازم آمده است( کند شدن) و هم معنای متعدّی دارد( کند کردن) اگر این شاعر آنرا کندی فلسفه( یعنی به معنای لازم) گرفته، شاید بتوان آنرا به معنای متعدّی استعمال کرد. امّا بررسی موارد استعمال این فعل نشان می‌دهد که فلّ جایی به کار می‌رود که چیزی دارای یک ویژگی مثبت باشد و بعد آنرا از دست بدهد. مثلاً شمشیر تیز است و وقتی کند شد می‌گویند فلّ السّیف. گروهی که دارای قدرت و توانایی باشند و آنرا از دست بدهند، می‌گویند فلّ القوم ولی سفاهت دارای هیچ ویژگی مثبتی نیست که آنرا از دست بدهد. از همه بدتر یکی از استعمال‌های این واژه است که «فلّ العقل» است، به معنای کسی که موقّتاً عقلش زایل شود و بعد دوباره برگردد. با قیاس به این استعمال که نزدیک‌ترین مورد مشابه فل السّفه است، معنای فلّ السّفه می‌شود اینکه فرد سفیهی بپندارد که با پرداختن به فلسفه می‌تواند نادانی را از خود دور کند ولی به دامن سفاهت مضاعف بیفتد، امّا اگر ابتدا جهلش بسیط بود این بار به جهل مرکّب(شاید هم مکعّب) مبتلا می‌شود!

سه مورد بالا( برداشت دینانی، قصد سازنده‌ی این عبارت و معنای لغوی واژه) به علاوه‌ی نگارش اشتباه اصل عبارت به زبان عربی، نشان می‌دهد که حنایی در انتخاب اسم وبلاگ خود اشتباه کرده و تعبیر کنایی و توهین‌آمیز مخالفان فلسفه را بر وبلاگ خود گذاشته است؛ یا ایشان توضیح مناسبی برای دفاع از این نام‌گذاری خواهد داشت و یا می‌توان میزان پایبندی او به حقیقت را با عوض کردن یا نکردن نام وبلاگ سنجید.

خب، اگر دکتر دینانی هیچ اشاره‌ای به منبع شعر خود نکرده بود و حتی نکوشیده بود که تمامی ان را نقل کند و ترجمه‌ای کامل از آن به دست دهد، صاحب «ایمایان» این نفص را جبران می‌کند و اصل شعر را می‌یابد، البته نه با جهد بسیار یا آشنایی با میراث کهن، بلکه با نوشتن یک واژه و جست و جویی در اینترنت به سه سوت! او سپس به جست و جوهای خود همچنان ادامه می‌دهد و ترجمه‌ای شگفت‌انگیز از کلمات عربی به دست می‌دهد که می‌تواند نمونه‌ی خوبی باشد از ترجمه به کمک پیشداوری‌های بد. در خصوص منبع شعر می‌باید بگویم که «علم اینترنتی» نمی‌تواند چندان کمکی به حل این مسأله بکند. و این مسأله‌ای است که دانشمندان «بردار و بذار» (copy-paste) عصر اینترنت می‌باید بدان توجه بسیار کنند. خب، این «فل السفه» را من از کجا برداشته‌ام و چرا «زایل‌کننده‌ی نادانی» ترجمه کرده‌ام و چرا «فل سفه» نوشته‌ام؟

در ۱۳۸۱، ترجمه‌ی کتابی از دیمیتری گوتاس با عنوان تفکر یونانی، فرهنگ عربی، مرکز نشر دانشگاهی، به قلم من منتشر شد. نویسنده‌ی این کتاب در جایی (ص ۲۲۵–۲۲۴) در خصوص واکنشهای مخالف و موافق با «فلسفه» در جهان اسلام قرن چهارم هجری، اوج شکوفایی فرهنگی جهان اسلام، لازم دیده بود شاهدی بیاورد مبنی بر اینکه این صف‌آرایی چگونه بوده است. او به اشعار دوتن از ادبای معاصر نیشابور متوسل شده بود که اشعار هردو را ناقد بزرگ نیشابوری، در همان عصر، ثعالبی (متوفی ۴۲۹/۱۰۳۸) نقل کرده بود. نخستین شاعر، ابوسعید بن دوست (متوفی ۴۳۱/ ۱۰۴۰؛ GAS VII, 237)، می‌گوید:

(یا طالب‌الدین اجتنب سبل الهوی

کی لایغول الدین منک غوائل

الرفض هلک و اعتزالک بدعة

والشرک کفر و التفلسف باطل)

ای که در طلب دینی، از راههای خطا اجتناب کن،

مبادا فریبکاران دین ترا بربایند.

تشیع نابودی است، اعتزال بدعت است،

شرک کفر است، و فلسفه دروغ است.

به گفته‌ی گوتاس، و بنا بر نقل از ثعالبی، نظر مخالف را ابوالفتح بُستی (متوفی بعد از ۴۰۰/۱۰۰۹؛ GAS II, 64۰) بیان می‌کند:

(خف الله واطلب هدى دينه

وبعدهما فاطلب الفلسفه

لئلا يغرّك قومٌ رضوا

من الدين بالزور والفلسفه

ودع عنك قوماً يعیدونها

ففلسفة المرء فلُّ السَّفَه)

از خدا بترس و هدایت دین او را طلب کن،

سپس، بعد از این دو، فلسفه را طلب کن

تا فریفتۀ مردمانی نشوی که رضایت می‌دهند به دین باطل و فلسفه؛

دور شو از کسانی که بر فلسفه خرده می‌گیرند،

زیرا فلسفۀ مرد زایل‌کنندۀ نادانی است.

البته، گوتاس ترجمه‌ی خود از این شعرها را از مقاله‌‌ای به قلم راوسون برداشته بود، با این مشخصات:

E. K. Rowson, “The Philosopher as Littérateur: al-Tawhidi and His Predecessors,” Zeitschrift für Geschichte der Arabisch-Islamischen Wissenschaften, 1990, vol. 6, p. 86 and note 128.

و منابع اصلی آن را خاص‌الخاص ثعالبی، بیروت، ۱۹۶۶، ص ۷۲ و بعد، و یتیمة‌الدهر همین نویسنده، قاهره، ۱۹۵۶، ج ۴، ص ۳۱۴، معرفی کرده بود. او همچنین یادآور شده بود که «آخرین مصرع شامل جناس مشهور بُستی است (که گولدتسیهر نیز در مقاله‌ای درباره‌ی علوم اوائل در جهان اسلام و برخوردهای موافق و مخالف با این علوم به آن استناد کرده بود)، «الفلسفة فلُّ السفه»، «فلسفه زایل‌کنندۀ نادانی است» (یا در ترجمه‌ای بهتر: «فلسفه چیرگی بر نادانی است»). ترجمه‌ی انگلیسی راوسون از شعر ابوالفتح نیز چنین بود:

Fear God, and seek the guidance of His religion,

Then, after these two, seek falsafa (philosophy),

In order not to be taken in by people who approve

A religion of falsehood and “falsafa”;

Ignore people who criticize it,

For a man’s falsafa is the blunting of ignorance. (p. 160)

خب، در شیوه‌ی تحقیق اروپایی هیچ سخنی بدون سند به کسی نسبت داده نمی‌شود و هیچ کسی هم یافته‌ها و کارهای دیگران را به نام خود نمی‌نویسد. بنابراین، حق این است که بپرسیم آیا انتساب این شعر به ابوالفتح بستی درست است یا به ابن ابی‌الدنیا؟ ابن ابی‌الدنیا (۲۸۰–۲۸۱/۸۲۳–۸۹۴‌) راوی و محدثی است اهل ادب که آثار بسیاری به او نسبت داده‌اند. اما آیا هرچه را به او نسبت داده‌اند می‌توان بی‌ارزیابی انتقادی پذیرفت؟ اما ابوالفتح بُستی کیست؟ ابوالفتح بستی (درگذشت ۴۰۰/۱۰۱۰) دبیر و وزیر و شاعری ایرانی است که هم به عربی و هم به فارسی شعر سروده است. یکی از علایق او در مقام شاعر عشق به کلمات قصار و جناس‌پردازی بوده است و چنانکه مشهور است و ادبای عصر نقل کرده‌اند، از جمله دوست و همعصرش، ثعالبی، این جمله‌ی مشهور از اوست که «الفلسفة فل السفه» (رجوع شود به مقاله‌ی مربوط به او را در دایرة‌المعارف بزرگ اسلامی، ج ۲، ص ۱۰۰–۹۵. متأسفانه این مقاله در نسخه‌ی اینترنتی «دبا» هنوز موجود نیست. من تصویری از صفحه مربوط (۹۷) را در اینجا گذاشته‌ام. نویسنده‌ی بخش مربوط به «شعر و نثر» این مدخل دکتر آذرتاش آذرنوش است). به هر حال، من گمان نمی‌کنم کسی شک کند که گوینده‌ی این سخن کسی جز ابوالفتح بوده است. و اما درخصوص معنای این تعبیر.

دکتر دینانی همان‌طور که پیشتر گفتم ظاهراً از این بیت که «ودع عنك قوماً يعیدونها/ففلسفة المرء فلُّ السَّفَه» چنین برداشت کرده است که «شاعر عرب‌زبان با واژه‌ی فلسفه بازی کرده و این کلمه که از کلمه‌ی "فیلوسوفیا" گرفته شده و به معنی دوستدار حکمت است، با واژه‌ی ساختگی "فل‌السفه" مساوی و همسان دانسته است. کلمه‌ی ساختگی "فل‌السفه" اشتقاق توهین‌آمیزی است که از واژه‌ی "فل" به معنای کُندی و "سفه" به معنی نادانی ترکیب شده است». به نظر من چنین می‌آید که دکتر دینانی آشنایی خود با این شعر را نه از طریق منبعی دست اول بلکه از طریق ترجمه‌ای فارسی به دست آورده است. او همچنین به تمامی شعر توجه نکرده است. به هر حال، برای بحث در خصوص این برداشت و ترجمه نگاهی می‌کنم به ترجمه «ایمایان». او در ترجمه‌ی این بیت می نویسد: «کسانی که به آن می‌پردازند را ترک کن چرا که فلسفه‌ برای شخص، کندی و ناکارایی نادانی اوست». نخست می‌باید توجه دهم که ترجمه‌ی «یعیدون» چنانکه صاحب «ایمایان» آن را به «می‌پردازند» ترجمه کرده است تا بگوید شاعر به اجتناب از «فیلسوفان» دعوت می‌کند ترجمه‌ی درستی نیست. «یعیدونها» به معنای «دشمنی‌کنندگان با فلسفه» است و نه «پردازندگان به فلسفه». دوم اینکه او در ادامه‌ی ترجمه‌ی خود می‌گوید که «فلسفه برای شخص، کندی و ناکارایی نادانی اوست». خب، من ابتدا نمی فهمم که حتی با همین ترجمه‌ی «ایمایان» چرا می‌باید «کندی و ناکارایی نادانی» را امری مذموم دانست؟ اگر گفته بود فلسفه «دانایی» را «کند و ناکارا» می‌کند، یک چیزی، اما چرا «کندی و ناکارایی نادانی» را باید مذموم دانست؟ ظاهراً «ایمایان» خودش هم متوجه نشده است که چه دارد می گوید. چون در ادامه شرح لغوی حیرت‌آوری از معنای «فل» به دست می‌دهد. او می نویسد:

آنچنان که می‌بینید شعر دعوت به آموختن فلسفه می‌کند ولی برای اینکه فریب فیلسوفان را نخوری نه اینکه خود فلسفه نکته‌ی مثبتی دارد. شاعر فیلسوفان را کسانی دیده که از دین توشه‌ای برنگرفته‌اند و در پی هدایت و تقوای الهی نیستند. او زور( دروغ، باطل، شرک) و فلسفه را همنشین و همراه هم می‌بیند و و در مصرع پنجم هم دعوت به دوری کردن از فیلسوفان می‌کند، صدالبتّه اینجا «فل السّفه» نمی‌تواند معنای مثبت «زایل کننده‌ی نادانی» داشته باشد و به همان معنایی است که دینانی نوشته است». خب، عجیب است. دکتر دینانی می‌گوید: «فل‌السفه» یعنی، «کندی [و] نادانی». اما ایمایان نوشته است: «کندی و ناکارایی نادانی». این دو معنا یکی نیست. او در ادامه به ترجمه‌هایی از این حیرت‌آورتر هم دست می‌زند، وقتی می‌نویسد: «شاید کسی بگوید که درست است که این شعر توهین به فلسفه است ولی فارغ از این شعر، شاید بتوان معنایی مثبت برای این عبارت یافت چون فلّ هم به معنای فعل لازم آمده است( کند شدن) و هم معنای متعدّی دارد( کند کردن) اگر این شاعر آنرا کندی فلسفه [کذا، کند شدن «سفه» نه کند شدن «فلسفه»] ( یعنی به معنای لازم) گرفته، شاید بتوان آنرا به معنای متعدّی استعمال کرد. امّا بررسی موارد استعمال این فعل نشان می‌دهد که فلّ جایی به کار می‌رود که چیزی دارای یک ویژگی مثبت باشد و بعد آنرا از دست بدهد. مثلاً شمشیر تیز است و وقتی کند شد می‌گویند فلّ السّیف. گروهی که دارای قدرت و توانایی باشند و آنرا از دست بدهند، می‌گویند فلّ القوم [انصافا اینجا دیگر شاهکار است. شکست دادن و فراری دان افراد می‌شود. از دست رفتن توانایی خود آنها؟]. ولی سفاهت دارای هیچ ویژگی مثبتی نیست که آنرا از دست بدهد [یعنی حتی به تیزی شمشیر هم نیست. ظاهرا که از شمشیر تیزتر است!]. از همه بدتر یکی از استعمال‌های این واژه است که «فلّ العقل» است، به معنای کسی که موقّتاً عقلش زایل شود و بعد دوباره برگردد. با قیاس به این استعمال که نزدیک‌ترین مورد مشابه فل السّفه است، معنای فلّ السّفه می‌شود اینکه فرد سفیهی بپندارد که با پرداختن به فلسفه می‌تواند نادانی را از خود دور کند [خب عجیب است. اگر فل السفه به معنای دور کردن نادانی است دیگر ادامه این جمله از کجا استنباط می‌شود؟] ولی به دامن سفاهت مضاعف بیفتد، امّا اگر ابتدا جهلش بسیط بود این بار به جهل مرکّب(شاید هم مکعّب) مبتلا می‌شود!

ترجمه‌هایی که ایمایان از معنای «فل» می‌دهد همه به سوی نیت او کژ شده است. می‌توانید صفحه‌ای از یک فرهنگ عربی و هم صفحه‌ای از یک فرهنگ عربی- فارسی را برای معنای «فل» ببینید. چنانکه در ترجمه‌ی عربی این کلمه و نیز فارسی آن می‌توانید ببینید، «فل» به معنای «ترک دادن»، «سوراخ کردن»، «شکسته شدن» لبه‌ی شمشیر، شکست دادن افراد، زایل شدن عقل به کار رفته است. اما ادعای اینکه «فل» در جایی به کار می‌رود که ویژگی مثبتی وجود داشته باشد، این با کدام استنباط یا شاهد به دست می‌آید؟ «شمشیر» تیز است و «کند» می‌شود، «برندگی»‌اش را از دست می‌دهد. افراد شکست می‌خورند و فرار می‌کنند و عقل ممکن است برای مدتی زایل شود و دوباره بازگردد. خب، «نادانی» یا «سفه» دارای چه ويژگی است. آیا با توجه به همین استعمالها نمی‌توان از «تیزی» و «برندگی» نادانی کاست؛ نمی‌توان بر نادانی «چیره» شد و آن را «شکست» داد یا «فراری» داد؛ نمی‌توان نادانی را «زایل» کرد؟ خب، با چه منطقی کسی می‌تواند از عبارت «الفلسفة فل السفه» نتیجه بگیرد: « معنای فلّ السّفه می‌شود اینکه فرد سفیهی بپندارد که با پرداختن به فلسفه می‌تواند نادانی را از خود دور کند ولی به دامن سفاهت مضاعف بیفتد». گمان من بر این است فقط وقتی که کسی بخواهد یک چیز را به هرصورتی که خودش می‌خواهد معنا یا توجیه کند!

شاید اینجا بد نباشد که به تفسیرهای آذرتاش آذرنوش درباره‌ی شعر ابوالفتح توجه کنیم. آذرنوش می‌نویسد: «ابوالفتح به قصد هنرنمایی و جناس‌پردازی بهتر، به مفاهیم عام و گنگ اندرز و حکمت متداول که در مرزهای دقیق و روشنی محدود نیست، روی آورده است و اینک صد و چند عبارت شبیه به کلمات قصار از وی برجای مانده که می‌توانست همه را در قالب همان اشعار پرتکلفش جای دهد، و شاید هم این جملات یادداشتهایی بوده است که می‌خواسته به شعر در آورد، وگرنه در عباراتی چون "الفلسفة فل‌السفه" و "ربما کانت الفطنة فتنة" نه حکمتی خفته است و نه ذوقی. برخی از این عبارات گویی برای فارسی‌زبانان که با لهجه‌ی عربی الفتی نداشتند ساخته شده است» (دبا، ج ۲، ص ۹۷). آذرنوش در ادامه مقاله‌ی خود به نقل از این خلکان ذکر می‌کند که سهروردی برخی از جناسهای ابوالفتح را دوست داشته و تکرار می‌کرده است.

اما چرا من «فل‌سفه» نوشتم و نه «فل‌السفه»؟ خواننده توجه دارد که «فل السفه» در تلفظ «فل [ال‍ ] سّفه» ادا می‌شود و «ال» آن به تلفظ در نمی‌آید و به همین دلیل «فل سفه» بدون «ال» می‌تواند جناس خوبی برای «فلسفه» باشد، در حالی که دو جزء آن از یکدیگر جدا شده است و ترکیب فعلی آن معنایی دارد که به نگرش سقراطی به فلسفه نزدیک است. اگر فلسفه در یونانی به معنایی ایجابی به کار می‌رود، یعنی دوستداری حکمت، در اینجا به معنایی سلبی به کار می‌رود، یعنی کاستن از نادانی و چیره شدن بر آن. اما ظاهرا آمدن این کلمه «سفه» بدجوری سبب برآشفتن دکتر دینانی عزیز شده است. بنابراین، «واسازی» فلسفه به صورت نوشتاری «فل سفه» برای من جذاب بود. دیگر اینکه، من نمی‌خواستم نامی عربی برای وبلاگم گذاشته باشم. و سرانجام اینکه اگر کسی نام سایت خود را «فل‌السفه» بگذارد، آیا خودستایی نکرده است؟ اقتضای رندی این بود که اندک اشتباهی نیز در آن وجود داشته باشد! شاید پرسشی برانگیزد!



يکشنبه، ۳ شهريور ۱۳۸۱ / پنجشنبه، ۱۰ آبان ۱۴۰۳
همه‌ی حقوق محفوظ است
Fallosafah.org— The Journals of M.S. Hanaee Kashani
Email: fallosafah@hotmail.com/saeed@fallosafah.org