یک لحظه، یک عمر — فلُّ سَفَه
www.Fallosafah.org
شماره: ۲۸۹
عنوان: یک لحظه، یک عمر
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی
درج: سه شنبه، ۱۵ ارديبهشت ۱۳۸۸ | ۱۱:۰۳ ب ظ
آخرين ويرايش: سه شنبه، ۱۵ ارديبهشت ۱۳۸۸ | ۱۱:۰۵ ب ظ


  • یک لحظه، یک عمر

دیروز ترجمه‌ای از یکی از شعرهای شاعر عرب نزار قبانی چشمهایم را به روی زندگی گشود. چیزهایی هست که آدم یا خیلی دیر می‌فهمد یا وقتی که تجربه‌ای ندارد اصلاً نمی‌فهمد. بعضی چیزها وقتی که آمد دیگه بیرون نمی‌رود:

يك مرد برای عاشق شدن

به يك لحظه نياز دارد

و برای فراموش كردن

به یک عُمر!

عشق به چه قیمتی؟ نزار قبانی دست کم ده پانزده تا زن تو زندگی‌اش بود (در آن کتابی که مرحوم دکتر غلامحسین یوسفی درباره‌ی شعر و زندگی‌اش ترجمه کرد از زنهای زندگی‌اش سخن گفته است) و ناکام از دنیا نرفت. اما او هم شاید هنوز کسی را داشت که نمی‌توانست فراموشش کند، وگرنه چگونه می‌توانست از چیزی سخن بگوید که فقط عاشقها می‌دانند درست است! زهد و اخلاق نگاه نکردن را می‌آموزند و رهایی را. آیا باید به زهد آفرین گفت؟ ندیدن یا کور بودن بهتر است از عاشق شدن؟ در «تار زندگی» چن کایگه، نوازنده‌ی نابینا به شاگرد نابینایش می‌گفت وقتی نبینی دلت هم نمی‌خواهد! شاگرد که عاشق شده بود می‌گفت: استاد چشمم نمی‌بیند، اما دلم می‌خواهد! زهد بر خطاست که همه چیز از نگاه است.



يکشنبه، ۳ شهريور ۱۳۸۱ / پنجشنبه، ۱۰ آبان ۱۴۰۳
همه‌ی حقوق محفوظ است
Fallosafah.org— The Journals of M.S. Hanaee Kashani
Email: fallosafah@hotmail.com/saeed@fallosafah.org