جانم ملول شد — فلُّ سَفَه
www.Fallosafah.org
شماره: ۳۱۹
عنوان: جانم ملول شد
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی
درج: پنجشنبه، ۱۲ آذر ۱۳۸۸ | ۱:۲۸ ق ظ
آخرين ويرايش: پنجشنبه، ۱۲ آذر ۱۳۸۸ | ۱:۳۰ ق ظ


  • جانم ملول شد

شاید پیش از هرچیز باید توضیح دهم که چرا این مدت غایب بودم. خب، معلوم است. من با شروع هر ترم دچار افسردگی عمیقی می‌شوم. اما امسال دیگه واقعاً نوبر بود. ۱۶ ساعت تدریس در هفته و ۴ روز حضور در دانشگاه، مگر چیز دیگری هم از آدم باقی می‌گذارد؟ تازه این را هم اضافه کن به اینکه همیشه فکر کنی داری دو برابر همتایان و همسالان کار می‌کنی و حداقل یک چهارم آنها درآمد داری. آن وقت احساس ظلم مضاعف می‌کنی و دیگر فقط به تنها چیزی که فکر می‌کنی این است که کی می‌تونی خودت رو از اینجا خلاص کنی و بری دنبال یک زندگی دیگه! اما علتهای دیگه هم بود. چندتا کار نوشتاری داشتم که باید تحویل می‌دادم اما هنوز هم نتونستم تحویل بدم. یکی دو مقاله هم می‌خواستم بروم در فرنگستان بخوانم که فقط یکی‌اش را توانستم ارائه کنم و تا یکی دو ماه دیگه باید مقاله‌اش را هم تحویل بدهم. یکی دیگه‌اش را هم باید بنویسم تا نوبت به ارائه‌اش برسه. بعد هم تو این مدت یکی دوتا مریضی فصلی ناتمام داشتم که با اینکه در کوتاه مدت از پا نینداختم در دراز مدت بدجوری کلافه‌ام کرد. خب. خوشحالم که دیگه هفته‌های آخر ترمه  و من می‌تونم یکی دوهفته برخی قیافه‌ها را نبینم. هرچند باز ورقه‌ها در راهه. فردا هم عازم سفر به آبادان هستم. از آنجا که قرار است سوار هواپیما شوم از تمامی دوستان و دشمنان حلالیت می‌طلبم. خداوند به من آرامش ابدی و به شما هرچی دوست دارید بدهد. آمین، یا رب العالمین.



يکشنبه، ۳ شهريور ۱۳۸۱ / چهارشنبه، ۹ آبان ۱۴۰۳
همه‌ی حقوق محفوظ است
Fallosafah.org— The Journals of M.S. Hanaee Kashani
Email: fallosafah@hotmail.com/saeed@fallosafah.org