خطر «شیعه» داشتن! — فلُّ سَفَه
www.Fallosafah.org
شماره: ۳۳۲
عنوان: خطر «شیعه» داشتن!
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی
درج: جمعه، ۲۷ آبان ۱۳۹۰ | ۲:۴۷ ق ظ
آخرين ويرايش: جمعه، ۲۷ آبان ۱۳۹۰ | ۲:۴۹ ق ظ


عن امیرالمؤمنین علی (ع): ما اری شیئاً اضر بقلوب الرجال، من خفق النعال وراء ظهورهم. (امیرالمؤمنین علی (ع) گفت: برای دلهای مؤمنان چیزی را زیانبخش‌تر از صدای گامهای (مریدانی) که از پشت سر آنان می‌آید نمی‌بینم.)
(شیخ بهاءالدین عاملی مشهور به شیخ بهایی، کشکول، دفتر اول)


  • خطر «شیعه» داشتن!

پنجشنبه ۴ آذر ۸۹

امروز برای شخصیتهای نامدار هنری و فرهنگی، ورزشکاران مشهور، و رهبران سیاسی شاید افتخار یا لذتی بیش از رو به رو شدن با خیل هواداران‌شان یا به نمایش گذاشتن آنان نباشد. این هواداران هرچه بیشتر باشند، آنان بیشتر از قدرت و ثروت و محبوبیت برخوردارند. انبوهی هواداران به آنان اعتماد به نفس نیز می‌بخشد و گاهی به خلاقیت و توانایی‌هایشان نیز می‌افزاید، و البته گاهی به دردسرهایشان، چون آنان می‌خواهند که «این هواداران» را به هر قیمتی حفظ کنند. این امر برای هنرمندان یا ورزشکاران شاید عیب چندانی نداشته باشد، چون آنان بیشتر مردم را سرگرم می‌کنند تا رهبری. بنابراین، برای آنان مشتری در حکم «خدا»ست، مگراینکه آنان در هنر یا کار خود به چیزی فراتر از ثروت یا محبوبیت یا قدرت بیندیشند. اما در خصوص رهبران سیاسی وضع فرق می‌کند. آنان نیز می‌توانند با پیروی از خواستهای مردم محبوبیت به دست آورند، اما نمی‌توانند آن را به‌راحتی حفظ کنند. چون زمینه‌ای که آنان در آن کار می‌کنند، همچون هنرمندان یا ورزشکاران، تنها در اختیار خودشان نیست. از همین رو، بسی زود مردم پی به بی‌کفایتی آنان می‌برند. و ستارۀ اقبال‌شان افول می‌کند. امروز، در کشورهای دموکراتیک، نمی‌توان سیاستمدارانی یافت که آن‌قدر محبوب باشند که خلایق را به هر طرف خواستند بکشند یا دیرزمانی محبوبیت خود را حفظ کنند. بنابراین، داشتن رهبران استثنائی، و در عین حال احمق، خاص کشورهای عقب‌مانده است، کشورهایی که مردم نمی‌توانند رهبران سیاسی خود را به بی‌کفایتی متهم کنند و از کار برکنار کنند. این کشورها امروز به همان وضعی دچارند که زمانی بخشی از اروپای نیمۀ اول قرن بیستم به آن گرفتار بود، یعنی: فاشیسم. فاشیسم علاقۀ بسیاری به تظاهرات و به صف کردن مردم در برابر «رهبر» داشت. «رهبر» هرگاه که اعتماد به نفسش از دست می‌رفت، برایش تظاهراتی ترتیب می‌دا‌دند تا دوباره بتواند روی پاهایش بایستد.

امام علی (ع) همان‌طور که بعد از ماجرای سقیفه عمل کرد، و همان‌ طور که بعد از بیعت مردمان با خود برای خلافت نشان داد، و همان طور که به مردم انبار اندرز داد (به دنبال مرکب پادشاهان و حاکمان ندوید و خود را خوار نکنید)، و در گفت و گو با خوارج به آنان آموخت (حق را به حق بشناسید و نه به شخص) هرگز به دنبال «پیروان» کوری نبود که به او آویزان باشند. به علی (ع) در خلافت ستم شد. بلی، شد. و در تمام زندگی‌اش. اما به گمان من بعد از شهادتش بیشتر به او ستم شد و این ستم را نه دشمنانش که خیل دوستانش کردند، آنان که نام «شیعه» بر خود گذاشتند. و خود را به او منتسب کردند. اما هیچ چیز از او نیاموختند. نه محمد (ص) سنّی بود و نه علی (ع) شیعه. آنان مسلمان بودند. دین‌شان اسلام بود و تسلیم خدایشان بودند. تسنن و تشیع دو تأویل یا دو برداشت از اسلام‌اند. بنابراین، نه مذهب اهل سنت مساوی با اسلام است و نه شیعه. نه شیعیان منکر سنت پیامبر (ص) اند و نه سنیان منکر فضیلت علی (ع). آنچه بعد از نخستین سالهای رحلت پیامبر (ص) بر اسلام گذشت، داستان تأویلی است که مسلمانان از دین‌شان و دنیایشان کردند. این «فتنه»‌ای است که خداوند مسلمانان را بدان آزمود. فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید/شرمنده رهروی که عمل بر مجاز کرد.

 



يکشنبه، ۳ شهريور ۱۳۸۱ / چهارشنبه، ۹ آبان ۱۴۰۳
همه‌ی حقوق محفوظ است
Fallosafah.org— The Journals of M.S. Hanaee Kashani
Email: fallosafah@hotmail.com/saeed@fallosafah.org