سفر — فلُّ سَفَه
www.Fallosafah.org
شماره: ۳۳۴
عنوان: سفر
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی
درج: شنبه، ۲۸ آبان ۱۳۹۰ | ۱۲:۵۸ ق ظ
آخرين ويرايش: شنبه، ۲۸ آبان ۱۳۹۰ | ۱۲:۵۸ ق ظ


  • سفر

شنبه ۱۷ مهر ۸۹

نزدیک نیمی از تابستان امسال را در سفر بودم. سالهاست که می‌خواهم تمامی تابستان را در سفر باشم، سفری دور و طولانی، اما هیچ‌گاه موفق نشده بودم. امسال هم همین خیال را در سر داشتم، اما آنچه این بار آن را به تحقق نزدیک کرد تنها تصمیم فردی خودم نبود. دوستان مرا راه انداختند و من هم رفتم. بختی بلند داشتم، شاید. در سفر سعی می‌کردم از برخی چیزها بی‌خبر باشم و مدتی ذهنم را سبک کنم از همه‌ی گرانیها و گرانجانیها. تا حدودی نیز موفق بودم. از سفر که برگشتم بعد از یکی دو روز اولین خبری که تکانم داد خبر درگذشت دردناک برگ‌نیسی بود، دوستی که سالهای بسیار با او همکار و هم‌اتاق بودم. فردای آن روز باز به سفر رفتم و تلخی این خبر را هم با خودم بردم. در بازگشت شروع به نوشتن چیزی درباره‌ی برگ‌نیسی کردم. تردیدهایی به ذهنم ریخت، نیمه‌تمام بود که رها کردم، داشتم سبک و سنگین می‌کردم که خبری دیگر رسید: پسردایی پدرم را سارقان طلا در مشهد کشتند. مرد نازنینی بود که چند سالی از من بزرگتر بود و از جوانی با هم دوستی داشتیم. آسمان دلم باز ابری شد. سفری دیگر در راه بود و باید چیزی می‌نوشتم. کارهای ناتمام دیگر هم بود. بعد از چندهفته باز به سفر رفتم و سه‌‌هفته‌ای سفر بودم. دیگر خیلی چیزها یادم رفته بود.

در این مدت دوستانی لطف کرده‌اند و خبری از من گرفته‌اند، دوستان نادیده‌ای که این صفحه آشناکننده‌ی من و آنها بوده است. از همه‌ی آنها سپاسگزارم. همواره با خودم فکر کرده‌ام که نوشتن برخی چیزها در این صفحه چه اهمیتی می‌تواند برای دیگران داشته باشد، و اگر کسی را اندوهی نصیب کند، مرا چه باری از آن بر دوش است. باری، در این روزهای سکوت سعی کردم بسیاری از غوغاهای درونی را در خودم خاموش کنم و زخم خون‌چکان چند ساله‌ای را التیام بخشم. به نظرم می‌آید که بهترم و حالا می‌توانم جبران مافات کنم و بسیاری دیون را بپردازم و عهدهای بجانیاورده را بجا آورم. چنین باد.



يکشنبه، ۳ شهريور ۱۳۸۱ / چهارشنبه، ۹ آبان ۱۴۰۳
همه‌ی حقوق محفوظ است
Fallosafah.org— The Journals of M.S. Hanaee Kashani
Email: fallosafah@hotmail.com/saeed@fallosafah.org