بی‌فکری: تنها سیاسی یا اجتماعی، یا فرهنگی و حتی علمی؟ — فلُّ سَفَه
www.Fallosafah.org
شماره: ۳۶۴
عنوان: بی‌فکری: تنها سیاسی یا اجتماعی، یا فرهنگی و حتی علمی؟
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی
درج: جمعه، ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۲ | ۲:۲۰ ق ظ
آخرين ويرايش: يكشنبه، ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۲ | ۳:۳۵ ق ظ


  • بی‌فکری: تنها سیاسی یا اجتماعی، یا فرهنگی و حتی علمی؟

دیروز بعد از ظهر می‌خواستم از آخرین پلۀ متروی تجریش بالا بیایم که صحنه‌ای همیشگی باز مرا به تیره‌روزی این مردم فروکشاند. پله‌برقی بالابر از کار افتاده بود و زنی کهنسال درمانده و نگران به بالا می‌نگریست و از حاضران ملتمسانه می‌پرسید که این پله کی درست می‌شود؟ و به او می‌گفتند یکی دوساعتی کار دارد. برو بالا و منتظر نمان. و زن می‌گفت: «نمی‌توانم». زن کهنسال دیگری داشت از همان پله برقی خود را کشان کشان و ناله‌کنان به بالا می‌رساند. تنها دو تن بر آن پله‌برقی از حرکت‌ایستاده مانده بودند: یکی درمانده و غمگین در پایین و دیگری نالان در حرکت و در نیمه‌راه. با خود گفتم چه می‌توانم کرد: می‌توانم به او بگویم بیا تا تو را کول کنم و به بالا ببرم؟ بیش از این نیندیشیدم. راهم را گرفتم و مانند بسیاری دیگر از پلکان کناری بالا آمدم تا زودتر به خانه برسم و در ساعت ۴ بعد از ظهر ناهاری بخورم!

این اولین بار نبود که چنین منظره‌ای در مترو می‌دیدم. همیشه پله‌ای برقی هست که کار نمی‌کند. اما این ایستگاه تجریش با این عمقش دیگر روی هرچه پله را سفید کرده است. آب‌انبارهای قدیمی که آن‌قدر گود بود که تهش ناپیدا باز این قدر پایین نمی‌رفت. شاید فقط ده یا بیست دقیقه طول می‌کشد تا آدم به سر خط برسد. آیا در جهان ایستگاهی به عمق ایستگاه تجریش اصلاً هست؟ و فقط پله نیست. نمی‌دانم برخی از این کهنسالان با چه شهامتی این همه پله را پایین می‌آیند و فکر خرابی همیشگی یکی از این پله‌برقی‌ها را نمی‌کنند؟ راستی، آیا آنها باید به فکر باشند یا ما؟

چندسالی پیش در پاریس، شبی که با دوست نازنینم مهدی (جامی) دیدار داشتم، مهدی از من پرسید: «متروی تهران چطور است؟ از متروهای اروپایی بهتر است؟» گفتم: «آره. بد نیست. از متروی پاریس بهتر است که سقفهایش همه جا سفیدک زده و آب چکه می‌کند و بوی شاش و نم‌کشیدکی تمام بینی‌ات را پر می‌کند و جای نفس نمی‌گذارد. واگنهایش هم البته بهتر است، هرچند واگنهای قدیمی فرانسوی در برخی خطوط صفایی دارد و متروی خط یکش هم بسیار زیبا و مدرن است و فضای درونی و بیرونی مترو‌های پاریس البته دیدنی‌تر است، با آن نوازندگانی که حسابی حالت را جا می‌آورند. ایستگاه‌های متروی ایران راهروها و سقفهای بلند دارد و از سنگ در آنها بسیار استفاده شده است. با این همه گاهی بوی دود به مشام می‌رسد، چیزی که در پاریس قدیمی نبود». تا آن وقت هنوز متروی استکهلم و حتی استانبول را ندیده بودم. بعد که دیدم و حالا که مقایسه می‌کنم، می‌گویم نه آنها با آنکه قدیمی‌ترند باز بهترند، نه برای اینکه «شیک‌«ترند: برای اینکه آسانسور دارند از کف خیابان و مردمی که ناتوان‌اند راحت سوار می‌شوند و درست رو به روی خط می‌آیند پایین. به این می‌گویند فکر و به این کار ما می‌گویند: بی‌فکری. حالا شهرداری هرسال سنگفرش پیاده‌روها را بکند تا باز مدل دیگری از سنگ در کف آنها کار کند تا شبیه شهرهای اروپایی شود، حتی برای نابینایان راه درست کند. نمی‌دانم چند وقت دیگر باز ایستگاههای مترو را خواهند کند تا «آسانسور» کار بگذارند؟ آدم در این مملکت توقع دارد که اگر مغز مدیران و سیاستمدارنش درست کار نمی‌کند دست کم مغز مهندسانش درست کار کند؟ نکند این هم کار چینی‌ها بوده است که به فکر آسانسور نبوده‌اند؟ تا باز بیایند و برای خود کار درست کنند؟

پی‌نوشت: از متروی زیبای استکهلم چند عکس برداشته‌ام که می‌توانید ببینید.

عجالة آن عکسها را فراموش کنید. اینجا را ببینید.



يکشنبه، ۳ شهريور ۱۳۸۱ / چهارشنبه، ۹ آبان ۱۴۰۳
همه‌ی حقوق محفوظ است
Fallosafah.org— The Journals of M.S. Hanaee Kashani
Email: fallosafah@hotmail.com/saeed@fallosafah.org