حکمت پیر مغان: به طوف گلشن سبا — فلُّ سَفَه
www.Fallosafah.org
شماره: ۴۱۹
عنوان: حکمت پیر مغان: به طوف گلشن سبا
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی
درج: چهارشنبه، ۱۲ فروردين ۱۳۹۴ | ۴:۲۴ ب ظ
آخرين ويرايش: چهارشنبه، ۱۲ فروردين ۱۳۹۴ | ۶:۳۳ ب ظ


  • حکمت پیر مغان: به طوف گلشن سبا

شریعت‌گرایان ایرانی (چه در مقام فقیه و چه در مقام متکلم و چه در کسوت روشنفکری متجدد) همواره کوشیده‌اند با برخی سنت‌های به جا مانده از باستان یا سنت‌های رایج ایرانی در پس از اشغال ایران به دست اعراب مبارزه کنند و در صورت امکان آنها را به کلی محو و نابود کنند، چون به زعم آنها «غیراسلامی» یا «غیرعقلانی»اند. اما در این کار تاکنون موفق نبوده‌اند، چرا؟ برای تبیین این ناکامی می‌توان به قاعده‌ای پذیرفته در تبیین تاریخ جهان استناد کرد، قاعده‌ای که اتفاقاً خود در ادیان یهودیت و مسیحیت و اسلام به رسمیت شناخته شده است، و ما امروز آن را به صورت غیردینی‌اش با واژگان هگل می‌شناسیم: «تاریخ جهان دادگاه جهان است!» تاریخ خود بهترین و بزرگترین قضاوت‌کننده است. اگر چیزی با وجود این همه زور و تلاش برای نابودی از میان نرفته است، حتما در آن فایده‌ای بوده است که افراد در نگهداری آن چنین کوشیده‌اند و منکران چنین زبون مانده‌اند. و اگر چیزی از میان رفته است یا از میان می‌رود حتماً در آن سودی نبوده است.

آیۀ ۱۷ سورۀ رعد قانون ماندگاری سنت‌ها و دیگر چیزها را با تمثیلی زیبا بیان می‌کند، به زبانی که خود بر اساسی مشاهده‌ای از طبیعت است: « أَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَسَالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَدًا رَّابِيًا وَمِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي النَّارِ ابْتِغَاء حِلْيَةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِّثْلُهُ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللّهُ الْحَقَّ وَالْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاء وَأَمَّا مَا يَنفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الأَرْضِ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللّهُ الأَمْثَالَ»؛ [همان كه] از آسمان آبى فرو فرستاد پس رودخانه‌‏ها به اندازۀ گنجايش خودشان روان شدند، و سيل كفى بلند روى خود برداشت و از آنچه براى به دست آوردن زينتى يا كالايى در آتش مى‌‏گدازند هم نظير آن كفى برمى‌‏آيد، خداوند حق و باطل را چنين مثل مى‌‏زند، اما كف بيرون افتاده از ميان مى‏‌رود ولى آنچه به مردم سود مى‏‌رساند در زمين [باقى] مى‏‌ماند، و خداوند بدین گونه مثل می‌زند [تا شما دریابید]». و البته که هنوز بسیاری درنمی‌یابند.

تمثیلی که قرآن می‌زند مشاهده‌ای در طبیعت را به انسان یادآوری می‌کند و «راز ماندگاری» چیزها را فاش می‌سازد: «ماینفع الناس فیمکث فی الارض» («تنها آنچه به مردم یا انسان‌ها سود می‌رساند در زمین می‌ماند و بس»). آیا در سنت‌های نوروزی، در جشن طبیعت و دوستی و دید و بازدید مردم و گرامیداشت طبیعت و هدیه دادن و دوستی ورزیدن و آسودن چیزی هست که به مردم زیان رساند؟

فردا روزی است از روزهای بهشت، روزی از روزهای خدا. روزی که طبیعت آینه‌دار طلعت خداوندی است، روزی که جمال الهی در آینۀ طبیعت رخ می‌نماید. روزی که در خانه نشستن و به صفحۀ مانیتور یا دفتر یا تلویزیون نگاه کردن از «کج‌دلی» است. دمی بی آب و گل و گیاه و درخت و سبزه به سر بردن از بی‌ذوقی و کج‌‌دلی است. حکمت پیر مغان بهار را جلوه‌گاهی می‌داند از آنچه در غیب است و با بهار آشکار می‌شود. شاید چنین بوده است حکمت ایرانیان در گرامیداشت روزی که از شمارۀ ماه‌های سال بیرون است. فردا کار کردن گناه است. در خانه نشستن گناه است.

چون صبا مجموعه گل را به آب لطف شست//کجدلم خوان گر نظر بر صفحه دفتر کنم

چه مستیست ندانم که رو به ما آورد// که بود ساقی و این باده از کجا آورد

تو نیز باده به چنگ آر و راه صحرا گیر//که مرغ نغمه سرا ساز خوش نوا آورد

دلا چو غنچه شکایت ز کار بسته مکن//که باد صبح نسیم گره گشا آورد

رسیدن گل و نسرین به خیر و خوبی باد//بنفشه شاد و کش آمد سمن صفا آورد

صبا به خوش خبری هدهد سلیمان است// که مژده طرب از گلشن سبا آورد

علاج ضعف دل ما کرشمه ساقیست// برآر سر که طبیب آمد و دوا آورد

مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ//چرا که وعده تو کردی و او به جا آورد



يکشنبه، ۳ شهريور ۱۳۸۱ / چهارشنبه، ۹ آبان ۱۴۰۳
همه‌ی حقوق محفوظ است
Fallosafah.org— The Journals of M.S. Hanaee Kashani
Email: fallosafah@hotmail.com/saeed@fallosafah.org