گاهی دو جنس زن و مرد دربارۀ یکدیگر اغراق و مبالغه میکنند: در دوستی، در
دشمنی، در عشق، در بزرگی و کوچکی، در هوش و زیرکی و در عقل و احساس و در توانایی و
ناتوانی و خلاصه در هر چیزی که انسانی را برتر یا فروتر از دیگری میسازد. اما این
واقعیت که هر مردی مادری دارد و هر دختری پدری، این واقعیت که هریک از ما در درون
خود مردی یا زنی در نهان دارد، گاهی از توجه ما پنهان میماند و ما در رابطۀ زن و
مرد بیشتر به دنبال رابطهای حقوقی میگردیم تا رابطهای وجودی، آن گونه که برخی
فمینیستها دوست دارند ما فکر کنیم. رابطۀ زن و مرد نه رابطۀ ارباب و برده است و نه
رابطۀ دو گروه یا دو طبقۀ متخاصم اجتماعی با منافع متفاوت و متضاد، هرچند ممکن است
شیوههای زندگی اجتماعی و اقتصادی در دورههایی این یا آن صورت حقوقی را به روابط
انسانی تحمیل کرده باشند، توجه ما در مرتبۀ نخست میباید به نجات دادن «وجود» از
گزند این شیوههای حقوقی باشد و نه صرف تغییرات حقوقی. باری، از نیچه که به پندار
برخی زنستیز بوده است شنیدن سخنانی مانند سخن بالا میباید شگفتانگیز بنماید. اما
چنین نیست. در عمق وجود هر مردی «زنی» است که آن مرد به او عشق میورزد و تمامی
نیروی حیات و اندیشهاش را از او میگیرد. و به همین سان شاید در و جود هر زنی نیز
مردی است.
* («فریدریش نیچه و گزینگویههایش»، ترجمۀ پریسا رضایی و رضا نجفی، مروارید،
۱۳۸۳، ص ۱۱۵).
|