چرا برخی زن‌های کتک‌خورده از شوهر بدرفتار‌شان حمایت می‌کنند؟ — فلُّ سَفَه
www.Fallosafah.org
شماره: ۴۶۵
عنوان: چرا برخی زن‌های کتک‌خورده از شوهر بدرفتار‌شان حمایت می‌کنند؟
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی
درج: جمعه، ۲ بهمن ۱۳۹۴ | ۳:۵۸ ب ظ
آخرين ويرايش: جمعه، ۲ بهمن ۱۳۹۴ | ۳:۵۸ ب ظ


  • چرا برخی زن‌های کتک‌خورده از شوهر بدرفتار‌شان حمایت می‌کنند؟

یکی از دردناکترین و تلخترین صحنه‌هایی که در فیلم‌ها دیده‌ام صحنه‌ای است که در آن زنی از شوهر بدرفتارش کتکی تا پای مرگ خورده است و تمام چهره و بدنش آش و لاش شده است، با این همه حاضر نیست علیه شوهرش به پلیس شکایت کند یا در دادگاه شهادت دهد یا به نزدیکانش بگوید، چرا؟ چون نمی‌خواهد شوهرش را از دست بدهد، نه برای اینکه شوهرش را دوست دارد، نه! چون می‌خواهد شوهر داشته باشد، چون نمی‌داند بدون شوهر چطور زندگی کند یا چه کند؟ چون امیدی ندارد که در آینده شوهری بهتر پیدا کند، چون دوست دارد یکی بالای سرش باشد، حالا هرچی یا هرکی می‌خواهد باشد، در خانه «مرد» داشتن بهتر است تا «مرد» نداشتن! نخستین فیلم «پدرخوانده» را به یاد می‌آورید؟

وضع ملت‌های عقب‌افتاده و در حال توسعه‌ای که حکومت‌های استبدادی دارند بی‌شباهت به این زن‌های نگونبخت نیست! حکومت داشتن، ولو بدترین حکومت، بهتر است تا حکومت نداشتن! و البته این سخنی «حق» است که به پایداری نظام‌های چندهزارسالۀ استبدادی در «شرق» سخت یاری رسانده است، و هربار که یکی از همین مترسک‌های به‌ظاهر بی‌خاصیت فرو ریخته است، ملت‌های نگونبخت چه روزهای سختی که ندیده‌اند تا باز دوباره چند سالی آرامش را در زیر سایۀ قلدری دیگر سپری کنند، هرچند کتک بخورند یا فحش بشنوند یا ثروتهای ملی‌شان به یغما برود! ثروتهای ملی و آیندۀ فرزندان‌شان با دزدی‌های بزرگ و بی‌کفایتی‌ها و ناکارآمدی‌های «آدم‌های نظام» از میان برود بهتر است تا هرروز دزدانی حقیر خانۀ شخصی‌شان را غارت کنند یا امنیت خانواده‌شان را به خطر اندازند! بگذار «خزانۀ مملکت را بچاپند!» به من چه؟ بگذار «معادن» را ببرند؟ به من چه؟ من/ما زندگی خودم/مان را می‌کنم/کنیم! از «خانۀ» من/ما ندزدند کافی است! افزون بر این، هرکس می‌تواند زندگی شخصی خودش را بکند. هرکس ناراضی است برود یک جای دیگر! هرکس باید به فکر خودش باشد، چه اینجا چه هرجای دیگر! آنها که ناراضی‌اند، بی‌عرضه‌اند، وگرنه اگر به آنها هم می‌رسید صدایشان در نمی‌آمد؟ صدام بهتر بود، یا بعد از صدام، قذافی بهتر بود، یا بعد از قذافی، اسد بهتر است، یا بعد از اسد ... (اسد زرنگ‌تر از آن دوتای دیگر بود، چون به توصیۀ مستشاران روسی و غیرروسی‌اش وضعیت «بعد از اسد» را در دوران خودش و به دست خودش شبیه‌سازی کرد تا ملت قدر عافیت را بدانند!). باری، اکنون پرسش‌های تاریخی پیش روی ملت‌های خاورمیانه و حتی شرق اروپا و آسیا این است: چرا باید «ثبات» فقط با «زورگویی» و حکومت «فرد» یا «گروهی» برای تمام عمر ممکن باشد؟ چرا باید صبر کرد تا اوضاع خودش عوض شود؟ تازه آن گاه باز بعد از مدتی همه چیز بشود مانند سابق؟ این ملت‌ها چه هنگام می‌توانند از این دور باطل، یا «حکومت استبدادی» یا «هرج و مرج و آشوب»، بیرون آیند و نظامی سیاسی پدید آورند که تغییر نمایندگان و رهبران سیاسی‌اش نیازمند «انقلاب» نباشد؟ شاید هروقت که زن‌ها یا مردهایش فهمیدند هرزندگی «زندگی» نیست. گور پدر این زندگی!



يکشنبه، ۳ شهريور ۱۳۸۱ / سه شنبه، ۴ ارديبهشت ۱۴۰۳
همه‌ی حقوق محفوظ است
Fallosafah.org— The Journals of M.S. Hanaee Kashani
Email: fallosafah@hotmail.com/saeed@fallosafah.org