«سخن‌شناس» بود، نه «زبان‌شناس»! — فلُّ سَفَه
www.Fallosafah.org
شماره: ۴۶۸
عنوان: «سخن‌شناس» بود، نه «زبان‌شناس»!
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی
درج: دوشنبه، ۵ بهمن ۱۳۹۴ | ۸:۲۸ ب ظ
آخرين ويرايش: دوشنبه، ۵ بهمن ۱۳۹۴ | ۸:۳۷ ب ظ


  • «سخن‌شناس» بود، نه «زبان‌شناس»!

از اقسام «فقر» یکی هم «فقر زبان» و «فقر اندیشه» است. میزان توانایی افراد در اندیشه در وسعت زبان و واژگان‌شان است. هرچه دایرۀ واژگان کسی گسترده‌تر و توانایی استفاده‌اش بیشتر باشد، قادر به درک و فهم و بیان بهتری از خود و جهان پیرامونش است. یک بررسی قدیمی دربارۀ کارگران معدن در انگلستان نشان می‌داد که آنها با چیزی حدود ۶۰۰ کلمه خود و جهان‌شان را می‌فهمیدند! نویسندگان بزرگ از چیزی حدود ۸ تا ۱۵۰۰۰ کلمه می‌توانند استفاده کنند. این سخن ویتگنشتاین که «وسعت جهان هرکس به اندازۀ زبانش» است در خصوص خود زبان نیز صادق است. زبانی قوی است که توانایی گسترش معنایی و واژگانی و نحوی داشته باشد. اگر زبان سرخپوستان امریکای شمالی یا زبان‌های بومی قبایل بدوی افریقایی و استرالیایی زبان‌های فرهنگی و تمدن‌آفرین نشدند از این رو بود که نتوانستند به چنین گسترشی دست یابند.

اکنون دست به کار شوید و خود را امتحان کنید. اگر از شما بخواهند چیزی را توصیف کنید از چند کلمه می‌توانید استفاده کنید؟ این کلمات تا چه اندازه می‌توانند چیزی را که شما دارید توصیف می‌کنید به دیگران بشناسانند؟ توصیف شما هنگامی دقیقترین توصیف خواهد بود که بتوانید بهترین کلماتی را به کار ببرید که فردیترین خصوصیات آن شیء را نشان می‌دهند.

چند روز پیش همایون بهزادی درگذشت و عنوان بیشتر خبرها این بود: «همایون بهزادی فوتبالیست پیش‌کسوت درگذشت». در همین روزها ابوالحسن نجفی درگذشت عنوان برخی خبرها این بود: «ابوالحسن نجفی مترجم پیش‌کسوت درگذشت»! اما «فوتبالیست»، «مترجم»، «پیش‌کسوت» تا چه اندازه می‌توانند خصوصیات فردی و ويژگی‌های متمایز شخص را بیان کنند؟ کلماتی مانند «فوتبالیست»، «مترجم»، «پیش‌کسوت» عامتر از آن هستند که بتوانند خصوصیات فردی اشخاص را بیان کنند. هرکس که فوتبال بازی می‌کند «فوتبالیست» است و هرکس که ترجمه می‌کند «مترجم». هرکس که زودتر از دیگرانی که روزگاری نبوده‌اند به کاری وارد شده است «پیش‌کسوت» است. اما آیا «ارزش» هر فوتبالیستی یا مترجمی تنها به این است که امروز بعد از گذشت سال‌ها برای ما «پیش‌کسوت» شده است؟

«پیش‌کسوت» اصطلاحی است که از تصوف وارد زبان اصناف و سپس ورزش زورخانه‌ای یا پهلوانی شده است. در تصوف، به کسی می‌گویند «پیش‌کسوت» که بالاتر از مرید و پایین‌تر از «شیخ» است. «کسوت» به معنای «لباس» و «جامه» است. کسی که زودتر «لباس» یا «جامه»ای را می‌پوشد یا به کار و صنفی وارد می‌شود حرمت می‌یابد به واسطۀ «سابقه». اما این سابقه چیزی دربارۀ توانایی‌های فردی شخص نمی‌گوید.

ما امروز «مترجم» و «زبان‌شناس» و «نویسنده» و «شاعر» زیاد داریم، زیادتر از آنچه شاید بدان نیاز باشد. اما آنچه نداریم «ادیب» (man of letters) و «سخن‌شناس» (literary critic) و «سخن‌دان» است. ویژگی منحصر به فرد ابوالحسن نجفی این بود که او «اهل ادب» بود، «اومانیست» به معنای اروپایی کلمه بعد از دورۀ رنسانس، مردی که به میراث ادبی کهن یا کلاسیک همان‌قدر عشق می‌ورزید که به ادبیات مدرن جهان. او «سخن‌شناس» و «سخن‌دان» بود و نه صرفاً «زبان‌شناس» که درسش را خوانده بود و کتاب و مقاله هم دربارۀ مفاهیم آن نوشته بود. «زبان‌شناس» نمی‌تواند «غلط ننویسیم» بنویسد، چون زبان‌شناسی با معیارهای ادبی و آیین سخنوری و فصاحت و بلاغت یا به طور کلی ادبیات اصلاً کاری ندارد. «زبان‌شناسی» با «واقعیت» زبان سر و کار دارد، هر چه می‌خواهد باشد، خوب یا بد، پست یا عالی. این ارزشگذاری‌ها به «اهل ادب» و «سخن‌شناسان» و «سخنوران» مربوط است نه به زبا‌نشناسان. «زبان‌شناس» نمی‌تواند راهنمای نویسندگان و نویسندگی باشد. «سخن‌شناس» است که می‌تواند «منتقد ادبی» و «ویراستار» یا «محبّر» و تحبیرکنندۀ سخن و شعر باشد. نجفی از این حیث «یکه» و «فرید» بود و اگر «ترجمه»‌اش و «نقد»ش و «زبان»اش و «ویراستاری»اش متفاوت بود، به این دلیل بود که پیش از هرچیز «ادیب» و «سخن‌شناس» و «سخن‌دان» بود. ما امروز «ادیب» و «سخن‌شناس» و «سخن‌دان» نداریم، یا بس اندک داریم. از این روست که درگذشت نجفی دریغ است.



يکشنبه، ۳ شهريور ۱۳۸۱ / جمعه، ۱۰ فروردين ۱۴۰۳
همه‌ی حقوق محفوظ است
Fallosafah.org— The Journals of M.S. Hanaee Kashani
Email: fallosafah@hotmail.com/saeed@fallosafah.org