کی‌یرکگور و سارتر دربارهٔ «دیگری» — فلُّ سَفَه
www.Fallosafah.org
شماره: ۵۴۰
عنوان: کی‌یرکگور و سارتر دربارهٔ «دیگری»
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی
درج: چهارشنبه، ۱۶ تير ۱۴۰۰ | ۱۱:۰۶ ب ظ
آخرين ويرايش: چهارشنبه، ۱۶ تير ۱۴۰۰ | ۱۱:۰۸ ب ظ


  • کی‌یرکگور و سارتر دربارهٔ «دیگری»

 از نظر کى‏‌يرکگور، ديگرى مى‏‌تواند مانعی در راه رابطه ای با خدا باشد. اين لُبّ نقد بوبر از کى‏‌يرکگور است. او اين گزارۀ اين فيلسوف دانمارکى را نقل مى‏‌کند که «هرکس بايد از سروکار داشتن با ديگران اکراه داشته باشد و اساساً فقط با خدا و با خودش سخن بگويد» و او اين را بدين معنا تأويل و تفسير مى‏‌کند که از نظر کى‏‌يرکگور براى رابطه داشتن با خدا لازم است که «فرد مجرّد»ى شد. البته در پشت سر اين تأويل سرگذشت خود کى‏‌يرکگور نهفته است. او نامزديش با رگينا اولسن را به هم زد و اين از آن رو بود که گمان مى‏‌کرد اين نامزدى با آنچه خدا به او به عنوان فردى غيرمعمولى داده در ستیز است. اما اين به‌طور دقیق همان نکته‏‌اى است که بوبر (و شايد بسيارى از خداشناسان مسيحى نيز) خواسته بودند بر سر آن با کى‏‌يرکگور به نزاع برخيزند. آيا ما با روی گرداندن از شخص ديگر با خدا رابطه مى‏‌يابيم يا به‌طور دقیق با روی کردن به ديگرى و يافتن «توى جاويد» از رهگذر امر متناهى با خدا رابطه مى‏‌يابيم؟ من خودم گمان نمى‏‌کنم  که اين انفصال انفصالى مطلق باشد يا اینکه خدا را فقط در روابط بين شخصى بتوان شناخت. اما یقیناًً يک راه پُرثمر به سوی خدا از رهگذر رابطه با اشخاص ديگر و از رهگذر درگير شدن (يا تعهد) در زندگى اجتماع بشری است. آدم بايد به هر ديدگاهى که پيوسته از جدايى از اشخاص (متناهى) ديگر به خاطر رابطه‏‌اى پندارى با خدا طرفدارى مى‏‌کند بسيار بدگمان باشد. اما اگر بخواهيم نسبت به کى‏‌يرکگور منصف باشيم بايد به ياد داشته باشيم که در آموزۀ او چيزهاى بسيار بيش ترى هست و رابطه با ديگرى به‏‌طور ايجابى باارزش تلقى مى‏‌شود و در کتابى مانند کارهای عشق به زيبايى به توصيف درمى‏‌آيد.

در فلسفۀ سارتر باز با فيلسوفى رو به رو مى‏‌شويم که از نظر او هستىِ فرد پُراهميت‏‌تر از هستىِ اشتراکی [communal] به نظر مى‏‌آيد. سطر مشهورى (يا رسوایی) از نمايشنامۀ او با عنوان خروج ممنوع  [فرانسوی: درِ بسته] براى همگان آشناست: «دوزخ [حضور] ديگر افراد [یا اغیار] است». به معنايى شايد بتوانيم بگوييم که استدلال نهفته در پشت سر اين جمله بسيار شبيه به استدلال کى‏‌يرکگور است: به خاطر رابطه با خداست که ديگرى بايد مانعى بر سر راه تلقى شود. البته سارتر اين مسأله را به نحوى بسيار متفاوت با آن چيزى مى‏‌فهمد که کى‏‌يرکگور فهميده بود. از نظر سارتر، خدا واقعيتى مستقل نيست. «خدا» فقط نامى است که شايد به راحتى به آن کمالى اشاره مى‏‌کند که هر باشندۀ بشری طالب آن است. موجود متناهى مايل به خدا بودن است. اما واقعيت اين است که در جهان کثرتى از موجودات [بشری] وجود دارند و اين امر مانع از تحقق اين ميل است. ما همگى نمى‏‌توانيم خدا باشيم. پس ديگرى در وهلۀ نخست مانعى بر سر راه تحقق وجود انگاشته مى‏‌شود. در خصوص تحليل زبردستانۀ سارتر از روابط بين شخصى، ما در هنگام پرسش از نقش بدن در اين روابط و به‏‌ويژه هنگام بحث از پديدار جنسيت (رجوع شود به: فروتر، ص ۱۲۷) بيش تر بايد سخن بگوييم. اما عجالتاً بايد نسبت به او منصف باشيم، به همان سان که در مورد کى‏‌يرکگور کوشيديم اين کار را انجام دهيم. شايد چنين باشد که ديگرى اساساً مانعى بر سر راه تحقق به نفس آدم باشد؛ اما به هر حال ميل به خدا شدن ميلى بى‏‌معنا و محال است. سارتر نيز در عمل ضرورت تعهد و رعايت مصلحت و نيکبختى ديگرى را مى‏‌پذيرد.

(جان مک‌کواری، وجودگرایی، ترجمهٔ محمد سعید حنایی کاشانی، هرمس، ۱۳۹۹، ص ۲۶-۱۲۵)



@fallosafahmshk


يکشنبه، ۳ شهريور ۱۳۸۱ / جمعه، ۱۰ فروردين ۱۴۰۳
همه‌ی حقوق محفوظ است
Fallosafah.org— The Journals of M.S. Hanaee Kashani
Email: fallosafah@hotmail.com/saeed@fallosafah.org