آیا «ایمان» نوعی «خودفریبی» است/نیست؟ — فلُّ سَفَه
www.Fallosafah.org
شماره: ۵۵۶
عنوان: آیا «ایمان» نوعی «خودفریبی» است/نیست؟
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی
درج: يكشنبه، ۱۴ آذر ۱۴۰۰ | ۱۱:۰۴ ب ظ
آخرين ويرايش: دوشنبه، ۱۵ آذر ۱۴۰۰ | ۹:۳۲ ب ظ


  • آیا «ایمان» نوعی «خودفریبی» است/نیست؟

دیروز به لطف کانال تلگرامی هومن پناهنده، «گشت‌ها»، دیدم که «صدانت» مصاحبه‌ای از آقای دکتر هدایت علوی‌تبار را بازنشر کرده است (متعلق به سال ۱۳۹۶) دربارهٔ مفهوم «خودفریبی» در فلسفهٔ سارتر، یا آن طور که من ترجمه می‌کنم «ایمان بد». من پیش‌تر یک بار در سال ۱۳۷۷ و یک بار هم سال گذشته در نقد «باور نادرست» ترجمهٔ بابک احمدی از این اصطلاح فلسفهٔ سارتر به این مسأله پرداخته‌ام، اکنون باز برای کسانی که بخواهند این مفهوم را بهتر دریابند استدلال خودم را همراه با مستندات متنی در خصوص ارجح بودن «ایمان بد» به ترجمه‌های دیگر از جمله «خودفریبی» (که بخشی از دلالت مفهومی این اصطلاح را توضیح می‌‌دهد، و نه تمامی دلالت‌های مفهومی آن را) بیان می‌کنم.

یک مشکل هر اصطلاح یا آموزه یا تعلیم یا نظریهٔ نو یا جدید در فلسفه و علم این است که افراد می‌خواهند دوباره آن را در همان قالب‌های قدیمی بریزند و بیان کنند و بفهمند. دشواری ترجمهٔ آثار کسانی مانند کی‌یرکگور و هایدگر و سارتر در همین است که ما به «متن» خود آنان گوش نمی‌ٔدهیم، بلکه می‌خواهیم آنچه را در زبان اینان نو و جدید است با کمک فرهنگ‌های لغت قدیمی یا شرح‌هایی بفهمیم که خود گرفتار و مانده در «سنّت»‌اند. شعار «به خود اشیاء/متن» در اینجا می‌باید همواره آویزهٔ گوش ما باشد. و اما دلایل من:  

۱) سارتر از اصطلاحی استفاده کرده است که در تداول عمومی به معنای «سوءِ نیّت» (”bad faith“) یا «بدسگالی» و «بداندیشی» است.

۲) این معنای متداول نه مورد نظر سارتر است و نه مقصود سارتر را می‌رساند.

۳) معادل‌های «ریاکاری» و «دروغگویی» برای این اصطلاح نادرست‌اند، چون خود سارتر به آنها تصریح می‌کند. 

۴) معادل «خودفریبی» بخشی از معنای این اصطلاح را توضیح می‌دهد، اما این اصطلاح خود سارتر نیست و تمامی دلالت‌های مفهومی مورد نظر سارتر را نمی‌رساند، چون اگر سارتر می‌خواست بگوید «خودفریبی» (“self-deception”) می‌توانست به‌ر‌احتی همین اصطلاح را برگزیند و این همه درد سر برای خوانندگان و ناقدان و شارحان و مترجمان درست نکند، چرا او باید اصطلاحی را انتخاب کند که در تداول عمومی معنایی دیگر دارد و بنابراین فهم آن حتی گویندگان به زبان اصلی را نیز به درد سر می‌اندازد، تا چه رسد به مترجمان در زبان‌های دیگر؟

۵) سارتر همچون هایدگر و کی‌یرکگور، و البته پیش از آنها، بسیاری از نویسندگان و شاعران قدیم از اصطلاحی به معنایی نامتعارف و نامتداول آن استفاده می‌کند تا با آن بازی زبانی بکند و مفاهیمی را بیان کند که با واژگانی دیگر ممکن نیست. 

۶) «ایمان» چیست؟ آیا «ایمان» خود نوعی «خودفریبی» است/نیست؟ ما به چه چیز «ایمان» می‌آوریم؟ چرا «ایمان» می‌آوریم؟ آیا «ایمان» هم «خوب» و «بد» دارد؟ آیا «ایمان» هم «درست» و «نادرست» دارد؟

۷) آیا آن طور که ویلیام جیمز استدلال کرده است در ما میل یا اراده و خواستی برای «باور کردن» و «ایمان داشتن» هست/نیست؟ از نظر جیمز این اراده یا خواست می‌تواند گاهی خوب و مثبت باشد. پس «ایمان» هم می تواند فوایدی در عمل داشته باشد. 

۸) ادعای سارتر، به‌طوری که در مواردی از سخن او برمی‌آید، این است که «ایمان» و «باور» از اساس نوعی خودفریبی (سارتر در «هستی و نیستی» از «صداقت» و «بی‌صداقتی» و «فریب» سخن می‌گوید، اما از «خودفریبی» هرگز!؟) است، به‌واسطهٔ نیازی که ما داریم و «خوب» و «بد» هم ندارد، چون در ما میل یا اراده‌‌ای هست برای باور کردن یا ایمان بی‌چون و چرا آوردن به چیزهایی که راست بودن‌‌شان مسلّم نیست.

۹) اگر «ایمان» و «باور» پایه‌ای استوار در واقعیت داشت، این همه دعوا بر سر قبولاندن باورها یا ایمان‌ها به دیگران نبود. کسی تلاش نمی‌کند و برهان نمی‌آورد که خورشید در آسمان است تا دیگران را به وجود آن متقاعد کند! اما این همه برهان برای اثبات یا ردّ خدا برای چیست؟

۱۰) سارتر تنها از «ایمان بد» (”bad faith“) سخن نگفته است و از «ایمان خوب» (”good faith“) نیز سخن گفته است، و این چیزی است که از چشم اکثر شارحان اثر او پنهان مانده است.  

۱۱) سارتر در صفحهٔ ۶۷ ترجمهٔ انگلیسی «هستی و نیستی»، بخش اول، فصل دوم، بند سوم، را اختصاص می‌دهد به توضیح همین اصطلاح با عنوان «”ایمان“ ایمان بد». او ایمان را در درون گیومه می‌گذارد و در متن نیز آن را با حروف خمیده یا ایتالیک به نمایش در می‌آورد تا بگوید مشکل ایمان بد این است که «ایمان» ایمان یا «باور» است (یعنی چیزی که پایه و اساسی مستدل و اثبات‌شدنی ندارد!)، و دروغی است که شخص به خودش گفته است و آن را چنان سفت و سخت به خودش قبولانده است («ایمان») که دیگر رهایی از آن برای او دشوار است و این نوعی «خودفریبی» یا «بی‌صداقتی» با خویش است («خوب» و «بد» هم ندارد! چون «ایمان» ایمان است!). ترجمهٔ متن انگلیسی او از این قرار است:



The “Faith” of Bad Faith

… The true problem of bad faith stems evidently from the fact the bad faith is faith. It can not be either a cynical lie or certainty-if certainty is the intuitive possession of the object. But if we take belief as meaning the adherence of being to its object when the object is not given byor is given indistinctly, then bad faith is belief; and the essential problem of bad faith is a problem of belief.

اکنون ببینیم ترجمهٔ خانم مهستی بحرینی (هستی و نیستی، تهران: نیلوفر، ۱۳۹۴، ص ۱۲۷) از این جملات سارتر چیست، با این توضیح که ایشان متن فرانسوی را ترجمه کرده است، اما چون اکثر خوانندگان با متن انگلیسی آشنایند من ترجمهٔ انگلیسی را می‌آورم که تفاوت چندانی با متن فرانسوی ندارد:

«نیت» سوءِ نیّت

... مسئلهٔ واقعی سوءِ نیت به‌وضوح از اینجا ناشی می‌شود که سوءِ نیت، نیت است. چنانچه یقین تملک شهودی موضوع باشد، سوءِ نیت نه می‌تواند دروغ گستاخانه باشد و نه یقین. اما اگر پیوستگی وجود را به موضوع خود اعتقاد بنامیم، هنگامی که موضوع داده نمی‌شود یا به نحوی نامشخص داده می‌شود، در این صورت سوءِ نیت اعتقاد است و مسئلهٔ اساسی سوءِ نیت مسئله‌ای اعتقادی است. 

نمی‌دانم با چه توجیه لغوی یا زبان‌شناختی کسی می‌تواند “Faith”  را به «نیّت» ترجمه کند؟ بر اساس کدام کاربرد این معنا در فرهنگ‌های لغت؟ اینکه عبارتی معنای اصطلاحی‌اش «سوءِ نیت» است بدان معنا نیست که تک تک اجزائش هم این معانی را داشته باشند. این ترجمه برای من نامفهوم است. بنابراین من آن را بدین صورت ترجمه می‌کنم:

«ایمان» ایمان بد

... مسألهٔ راستین ایمان بد آشکارا از این امر ناشی می‌شود که ایمان بد ایمان است. ایمان بد دروغی خودخواهانه [cynical] یا یقین نیز نمی‌تواند باشد، اگر یقین [به معنای] دارا شدنِ شهودیِ موضوع یا متعلق شناخت باشد. اما اگر ما باور را به معنای چنگ زدن هستی [بشری] به موضوع [آگاهی] خود می‌شماریم، در هنگامی که آن موضوع معلوم نیست یا به‌طور نامشخص معلوم است، آن‌گاه ایمان بد باور است و مسألهٔ اساسی ایمان بد مسأله‌ای است دربارهٔ باور. 

هنگامی که کسی اصطلاحی را ترجمه می‌کند می‌باید به این فکر هم باشد که اگر نویسنده با این کلمه بازی کرد در کجا می‌تواند از پس ترجمهٔ سنّتی یا آزاد و مفهومی خود برآید. توضیح دادن یک اصطلاح با کلمه یا عبارتی دیگر یک چیز است و ترجمه کردن آن یک چیز دیگر. ما در ترجمه نباید یک کلمه یا اصطلاح را نابود کنیم و اصطلاح یا کلمه‌ای دیگر را به جایش بگذاریم که از اساس با آن متفاوت است. «ایمان بد» (”bad faith“) و «خودفریبی» (“self-deception”) دو اصطلاح متفاوت با دلالت‌های معنایی و مفهومی متفاوت‌اند که فقط در فلسفهٔ سارتر و تحلیل او می‌توانند از جهتی به هم نزدیک شوند، و گرنه این دو اصطلاح در هیچ جای دیگری چنین ارتباطی ندارند. بنابراین، ترجمهٔ تحت‌اللفظی اصطلاح سارتر، کاری که خود او دارد با این اصطلاح می‌کند، و توضیح معنای نامتعارفش تنها راهی است که به ما کمک می‌کند اصطلاحی در فلسفهٔ سارتر را بفهمیم. ما نمی‌توانیم متن سارتر را «دور» بزنیم و اصطلاحی را که او به کار برده است (چون فهم آن برای ما دشوار یا ناآشنا و بیگانه یا مغایر با باورهای دینی ماست) کنار بگذاریم و اصطلاحی دیگر را جانشین آن کنیم و بعد بگوییم که سارتر می‌خواسته است این را بگوید!    
 
دو صفحه از متن «هستی و نیستی» سارتر، در ترجمهٔ انگلیسی، به پیوست است.



Telegram: @fallosafahmshk
 

https://t.me/gashthaa
/


يکشنبه، ۳ شهريور ۱۳۸۱ / جمعه، ۳۱ فروردين ۱۴۰۳
همه‌ی حقوق محفوظ است
Fallosafah.org— The Journals of M.S. Hanaee Kashani
Email: fallosafah@hotmail.com/saeed@fallosafah.org