این سیل دَمادَم! — فلُّ سَفَه
www.Fallosafah.org
شماره: ۶۵۶
عنوان: این سیل دَمادَم!
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی
درج: دوشنبه، ۸ اسفند ۱۴۰۱ | ۱۰:۲۶ ب ظ
آخرين ويرايش: دوشنبه، ۸ اسفند ۱۴۰۱ | ۱۰:۲۶ ب ظ


  • این سیل دَمادَم!

زبان جهانی ادبیات در طی قرون و اعصار همواره لحظاتی را از زندگانی انسان ثبت کرده است که به کلی‌ترین صورت در هر زمان و مکانی جاری و صادق بوده است. درد جانکاهی که مردمان از فرمانروایی بی‌خردانهٔ فرمانروایان خبیث و بدطینت و بدکردار و خونریز خود دیده‌اند یکی از آنهاست. فرمانروایانی که به یاری «بخت» و «جنایت» بر تخت نشسته‌اند و مشتی جنایتکار نیز با آنان «بیعت» کرده‌اند و گوش به فرمان آنان آمادهٔ هر جنایتی بوده‌اند چنان روزگار را بر مردمان سیاه می‌کنند که حافظهٔ تاریخی آنان و هنرمندان‌شان را سرشار از درد و رنجی می‌کند که می‌باید نسل‌ها سینه به سینه آنها را نقل کنند تا دیگر مباد به تخت «ولایت» نشستن چنین جنایتکارانی که سرزمینی و نسل‌هایی را یا تا آستانهٔ نابودی کامل می‌برند یا واقعاً نابود می‌کنند و به سا ل«صفر» می‌رسانند. کسانی که همه را «صفر» می‌خواهند و «صفر»ها را به خدمت می‌گمارند تا خود «یک» باشند، سرانجام خود نیز «صفر» خواهند شد. اگر تقدیر یار شود، یا سرانجام به دعای مردمان که «مردی از خویش برون آید و کاری بکند» به واقعیت خواهد پیوست، یا چنان‌که در «مکبث» گفته شده است «مردی که از شکم مادر نزاییده باشد» جبّار ستمگر را از تخت «ولایت» به زیر خواهد کشید.

باری،  در مجلس سوم از پردهٔ چهارم «مکبث» شکسپیر گفت و گویی هست میان مکداف و راس. در این گفت و گو مکداف از راس، یکی از بزرگ‌زادگان، از حال و روز اسکاتلند می‌پرسد:

مکداف: اسکاتلند همان‌جا که بود هنوز هست؟

راس: دریغا، سرزمین نگون‌بخت که از به یاد آوردن خود نیز بیمناک است. کجا می‌توانم آن را سرزمین مادری بنامم که گورستان ماست؛ آن‌جا که جز ازــ همه ـ جا ـ بی‌خبران را خنده بر لب نمی‌توان دید؛ آن‌جا که آه و ناله‌ها و فریادهای آسمان‌شکاف را گوش شنوایی نیست. آن‌جا که اندوه جانکاه چیزی ست همه جا یاب. و چون ناقوس عزا به نوا در آید کمتر می‌پرسند که از برای کی‌ست، و عمر نیک‌مردان کوتاه‌تر از عمر گُلی است که به کلاه می‌زنند؛ و می‌میرند پیش از آن‌که بیماری گریبانگیرشان شود.

مکداف: چه خوب گفتی و چه درست!

ملکم: تازه‌ترین مصیبت کدام است؟

راس: مصیبت‌ها چنان دم به دم می‌رسند که از مصیبت ساعتی پیش دم نمی‌توان زد.

(مکبث، ترجمهٔ داریوش آشوری، ص ۹۶)

ترجمهٔ آشوری خوب و زیباست. با این همه، نکته‌ای در ترجمه دارد که در آینده خواهم گفت.


 


يکشنبه، ۳ شهريور ۱۳۸۱ / جمعه، ۷ دی ۱۴۰۳
همه‌ی حقوق محفوظ است
Fallosafah.org— The Journals of M.S. Hanaee Kashani
Email: fallosafah@hotmail.com/saeed@fallosafah.org