سالگرد — فلُّ سَفَه
www.Fallosafah.org
شماره: ۹۲
عنوان: سالگرد
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی
درج: پنجشنبه، ۲ شهريور ۱۳۸۵ | ۳:۲۵ ب ظ
آخرين ويرايش: پنجشنبه، ۲ شهريور ۱۳۸۵ | ۳:۲۸ ب ظ


  • سالگرد

هفته‌ی پيش، پنجشنبه ۲۶ مرداد، سالگرد درگذشت پدرم بود. گرچه بر مزارش، در مشهد، ديدار کوتاهی با او داشتم، از يکی دوهفته قبل يادش فکرم را به خود مشغول کرده بود. من از اينکه خودم فرزندی ندارم متأسف نيستم، اما خوشحالم که پدرم را در حداکثر عمرم در مقابل و پشت سر خودم داشته‌ام — پدر نداشتن، به‌ويژه در کودکی، بسيار دردناکتر از فرزند نداشتن در کهنسالی است، البته از نظر من. شايد برای برخی هردو به يک اندازه دردناک باشند. من فرزند اول پدرم بودم و هرچه را پسر نخست می‌توانست داشته باشد داشتم، اما مهمتر از همه همراهی با پدر بود که خواهر و برادرهای بعدی‌ام کمتر توانستند درکی از آن داشته باشند. تا آغاز جوانی پدرم الگوی همه‌ی چيزهايی بود که می‌خواستم بشوم، اما رفته رفته همه‌چيز تغيير کرد و ميان‌مان فاصله افتاد. انقلاب فاصله‌ی من و پدرم را بيشتر کرد. پدرم البته آدمی نبود که بخواهد مرا به زور به راهی بکشاند، اما تا مدتها معلوم بود که از داشتن پسری مانند من نمی‌تواند به خود ببالد. از اين حيث همواره از خودخواهی‌ام آگاه بوده‌ام و از راهی که در زندگی رفته‌ام پشيمان نبوده‌ام. اما چيزی که همواره آزارم می‌دهد اين است که خودخواهی من، يا راه شخصی من در زندگی، برای نزديکانم و برای کسانی که دوستم دارند چقدر رنج به بار آورده است؟ پدرم هميشه از من يک چيز می‌خواست: آبروی مرا نبر. و می‌گفت هرکار که می‌خواهی بکن، اما همين يک کار را نکن. من هم همه‌ی سعی‌ام را کردم، اما موفق نشدم.      



يکشنبه، ۳ شهريور ۱۳۸۱ / دوشنبه، ۲۴ ارديبهشت ۱۴۰۳
همه‌ی حقوق محفوظ است
Fallosafah.org— The Journals of M.S. Hanaee Kashani
Email: fallosafah@hotmail.com/saeed@fallosafah.org