پل ريكور، فيلسوفی که ديگر نيست — فلُّ سَفَه
پنجشنبه، ۹ فروردين ۱۴۰۳ | 
Thursday, 28 March 2024 | 
شماره: ۲
عنوان: پل ريكور، فيلسوفی که ديگر نيست
گفت و گو با: خبرگزاری ميراث فرهنگی
گفت و گو کننده: علی قلی‌پور
تاريخ گفت و گو: خرداد ۱۳۸۴
موضوع: هرمنيوتيک


پل ريکور، فيلسوفی که ديگر نيست

تهران، ۲۳ خرداد ۱۳۸۴: سايت كتاب

گروه گفتگو — علی قلی پور: برای گفتگو درباره‌ی پل ریکور که چندی پيش از دنیا رفت به سراغ « یوسف اباذری» رفتم. اباذری گفت، تخصصی درباره‌ی ریکور ندارد تا درباره‌ی آن مصاحبه کند، با این حال چند مقاله از ریکور را ترجمه کرده است!

    به سراغ بابک احمدی که چند گفتگو از ریکور را به فارسی ترجمه کرده نرفتم .چرا که می‌دانستم این مترجم تا به حال برای هیچ مصاحبه‌ای رخصت نداده است!

    مهشید نونهالی هم که این روزها و البته همیشه برای مصاحبه سرش شلوغ است و با این توجیه هنوز خبرنگاری موفق به گفتگو با او نشده است. تنها می‌ماند حنايی كاشانی.

    در واقع محمد سعید حنایی کاشانی بیشترین بهانه را برای گفتگو دارد. چندی پیش در بزرگداشت ریکور در خانه‌ی هنرمندان سخنرانی کرد و کتابی هم با عنوان «علم هرمنوتیک» نوشته‌ی ریچارد ا. پالمر را به فارسی ترجمه کرده است.

*      پل ريكور مرد! آيا اين فيلسوف در حيات فكری و فلسفی خويش طرحی نداشت تا با پايان عمرش ناتمام بماند؟‌

*   در اين خصوص که او طرح پايان‌نيافته‌ای داشته باشد چيزی نشنيده و نخوانده‌ام. گمان هم نمی‌کنم که اين طور بوده باشد، چون او عمری طولانی داشت و احتمالاً به نوشتن هرچه می‌خواست نايل شد.

*       ريكور شاگرد گابريل مارسل بود و از طرف ديگر به آراء و نظرات كارل ياسپرس هم تعلق خاطر داشت. آيا اين دو انديشمند تأثير محسوسی در نظام فكری ريكور دارند؟

*   تأثير اين دوتن را بايد بيشتر در بحثهای هستی‌شناسی و نگرش او نسبت به دين و اخلاق جست تا نظريه‌های هرمنيوتيکی‌اش. بنابراين نمی‌توان از تأثير پايدار اين دوتن در انديشه‌ی او به تفصيل سخن گفت و آن را اساسی دانست. نويسندگانی هم که درباره‌ی ريکور کتاب نوشته‌اند به اين تأثير اعتنای چندانی نکرده‌اند.

*      آيا سهم نظرات پل ريكور در نظريه‌ی ادبی، جامعه‌شناسی و فلسفه يكسان است؟

*   مسلماً يکسان نيست. اما بحثهای ريکور در دو حوزه‌ی نقد ادبی و هرمنيوتيک به يکديگر بسيار نزديک است. اما مقصود شما را از جامعه‌شناسی نفهميدم. انديشه‌های هرمنيوتيکی ريکور مسلماً کمکی بوده است به علوم انسانی (از جمله جامعه‌شناسی)، اما اينکه او سهم متمايزی در حوزه‌ی جامعه‌شناسی داشته باشد، چيزی نيست که بر آن تأکيد شده باشد. او به روشن شدن مسئله‌ی ايدئولوژی و يوتوپيا کمک کرده است و همچنين رابطه‌ی اخلاق و سياست، اما همه‌ی اينها از منظری هرمنيوتکی صورت گرفته است.

*      پديدارشناسی و ساختارگرايی چه جايگاهی در پيشبرد طرح هرمنوتيک مدرن پل ريكور داشتند؟

*   ريکور در خود پديدارشناسی و ساختارگرايی واجد نظريه يا ابتکار خاصی نيست. او از اين نگرشها برای کار خود استفاده می‌کند، اما پس از اصلاحی که در آنها انجام می‌دهد. می‌دانيد که ريکور مترجم «تأملات دکارتی» و «ايده‌ها»ی هوسرل است. و باز می‌دانيد که نخستين بار هايدگر بود که پديدارشناسی را با هرمنيوتيک درآميخت. هايدگر با پديدارشناسی صورت ماهوی (آيدتيک) يا پديدارشناسی استعلايی هوسرل موافق نيست و اين نگرش او را دنباله‌ی نگرش دکارتی می‌داند که از فاعل شناخت آغاز می‌کند و نه از آنچه «داده» است. هايدگر می‌کوشيد از «دازاين» واقع در جهان برای تعيين معنای وجود استفاده کند و به دنبال هستی‌شناسی بنيادی رفت. ريکور به پيروی از هايدگر از «من استعلايی» و «کوژيتو»ی هوسرلی دوری می‌کند، اما موضع هايدگر را هم نمی‌پذيرد، چون به نظر او باز در موضع هايدگر هنوز خودآگاهی به طرز خامی برای خودش شفاف است. از نظر ريکور ما خودمان را از راه بيانهايمان می‌شناسيم و می‌توانيم از راه ديالکتيک فاصله‌گذاری و تخصيص فرق ميان واقعيت و توهم را تشخيص بدهيم. ريکور همداستان با انديشه‌ی هرمنيوتيک فلسفی (هايدگر و گادامر) ايرادهايی به پديدارشناسی هوسرلی می‌گيرد و در عين حال وجوهی از آن را می پذيرد. مثلاً، او فهم را نمی‌تواند کاملاً علمی بشمرد، به معنای «فارغ از تعلق بودن»، چرا که از حيث هستی‌شناختی فهم انسانی همواره با «تعلق خاطر» همراه است. او شهود هوسرلی را هم نمی‌پذيرد. معنای متن را هم او ذاتی ثابت نمی‌داند که در همه حال ثابت باقی بماند، چرا که متن حالتی مستقل پيدا می‌کند و قرائتهای متعدد و تأويلهای متخلف از آن ممکن می‌شود. و ايرادهای ديگر. از آن سو، او پديدارشناسی را از لوازم نظريه‌ی هرمنيوتيکی می‌شمرد و «اپوخه» پديدارشناختی را به کار می‌برد تا جهان از حالت تجربی خارج شود و به صورت نشانه‌هايی درآيد که بتوان آنها را فهميد. گرايش او به سوی ساختارگرايی هم در واقع ريشه در انديشه‌های پديدارشناختی داشت، چرا که هوسرل را از جهتی می‌توان پيشگام در تحليل ساختاری دانست. مسأله‌ی تفکيک زبان به‌منزله‌ی نظامی قاعده‌مند (langue) و زبان به صورت بالفعل (parole) در نزد سوسور، برای او پرثمر بود و حل رابطه‌ی زبان و جهان‌بينی را در کار او آسان می‌کرد. در واقع او تحليل ساختاری را با پديدارشناسی صورت ماهوی ترکيب کرد و برای تبيين و فهم مسائلی همچون اسطوره و نمودگارها به کار گرفت.

*      شما در سخنراني خود درباره‌ی پل ريكور از سه جريان مشخص هرمنوتيک ياد كرديد كه وی در هيچ كدام از آنها جای نگرفت. با توجه به اين نكته آيا می‌‌توان آراء پل ريكور را از ساير نظريه‌پردازان هرمنوتيک جدا كرد و در بخش مستقلی قرار داد؟

*   پل ريکور از اين سه جريان بيرون قرار می‌گيرد، چون او بيش از هرچيز ترکيب‌کننده‌ی بزرگی است. قدرت او در گفت و گوی انتقادی با متفکران گذشته و معاصر و توانايی‌اش در التيام بخشيدن شکافها و رخنه‌ها در نظريه‌هاست. او به هر حال در مقام فيلسوفی مستقل جايگاه خود را داراست، اما با توجه به نگرشی که دارد او را نمی‌توان پيرو جريان خاصی دانست.

*      به نظر شما چرا در كتاب «علم هرمنوتيک» ريچارد ا. پالمر كه شما مترجم آن هستيد پل ريكور در فصلی جداگانه و مفصل بررسی نشده است؟‌

*   کتاب پالمر نخستين کتابی است که درباره‌ی هرمنيوتيک به زبان انگليسی نوشته شده است و کوشش پالمر هم بر آن بوده که ابتدا سرچشمه‌ی آلمانی هرمنيوتيک را روشن و بيان کند. او به همين منظور پژوهانه‌ای هم دريافت کرده و مدتی را در آلمان به سر برده است. طبعاً او قصد نداشته گزارشی تاريخی و جامع از توسعه‌ی نظريه‌ی هرمنيوتيک به دست دهد. کتاب جوزف بلايشر (که ترجمه‌ی آن را اميدوارم امسال منتشر کنم) از اين حيث کاملتر است. اين کتاب در آغاز دهه‌ی ۸۰ نوشته شده است. ضمن اينکه ريکور در دهه‌های ۶۰ و۷۰ و ۸۰ کارهای اساسی خود را منتشر کرد و جا افتادن و به کتابهای درسی يا عمومی راه يافتن انديشه‌ی متفکران معمولاً ده يا بيست سالی زمان می‌گيرد.

*      چرا هيچ يك از آثار مهم و تاثيرگذار ريكور به فارسی ترجمه نشدند؟‌

*   روی آوردن به ترجمه‌ی آثار متفکران طراز اول در کشور ما دلايل خاص خود را دارد. نخست می‌توانيم بپرسيم آثار مهم و تأثيرگذار چه کسان ديگری به فارسی ترجمه شده است؟ از شلايرماخر و ديلتای تا مارکس و سارتر يا هايدگر و گادامر يا مرلوپونتی يا دريدا يا فوکو يا هابرماس و رايش و ... يکی از مهمترين دلايل ترجمه در ايران علايق شخصی خود مترجم است که آن هم علل و دلايل خود را دارد. و در اين ميان «روح زمانه» هم نقش خود را. به هر حال، آثار ريکور بسيار عالمانه و دانشگاهی است، و از همين رو بسيار فنی است و کمتر علاقه‌مند عمومی دارد. بايد ديد مترجمی پيدا می‌شود که هم انگيزه و هم توانايی کافی برای ترجمه‌ی آثار او را داشته باشد.

*      نظرتان درباره ترجمه‌های مهشيد نونهالی و بابك احمدی و ديگرانی كه در فصلنامه‌ی «ارغنون» اين كار را انجام داده‌اند، چيست؟

*   درباره‌ی ترجمه‌ نمی‌توان در مصاحبه داوری کرد. ترجمه را بايد خواند و مقابله کرد و مستند و عينی درباره‌ی آن قضاوت کرد. اما اين ترجمه‌ها به هر حال راهگشايند و می‌توانند در طول زمان پا به پای ترجمه‌های ديگر بهتر نيز بشوند.

پيوند مرتبط:



مشاهده [ ۱۰۷۹۱ ]

next top prev
روزنامه‌ها دفتر يادها درسها کتابها مقالات کارنامه
يکشنبه، ۳ شهريور ۱۳۸۱ / پنجشنبه، ۹ فروردين ۱۴۰۳
همه‌ی حقوق محفوظ است
Fallosafah.org— The Journals of M.S. Hanaee Kashani
Email: fallosafah@hotmail.com/saeed@fallosafah.org
Powered By DPost 0.9