حقوق و فلسفه — فلُّ سَفَه
چهارشنبه، ۲۶ ارديبهشت ۱۴۰۳ | 
Wednesday, 15 May 2024 | 
شماره: ۲۱۱
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی
درج: جمعه، ۱۷ اسفند ۱۳۸۶ | ۹:۵۲ ب ظ
آخرين ويرايش: جمعه، ۱۷ اسفند ۱۳۸۶ | ۹:۵۲ ب ظ
موضوع: فلسفه

  • حقوق و فلسفه

دوشنبه رفته بودم دانشکده‌ی حقوق دانشگاه تهران. مجلسی بود به مناسبت انتشار ترجمه‌ی «هستی و زمان» هایدگر به قلم آقای سیاوش جمادی. (بيژن عبدالکریمی نیز از سخنرانان بود.) دقیقاً بعد از ۲۲ سال بود که به دانشکده‌ی حقوق قدم می‌گذاشتم. گمان می‌کنم اسفند ۶۴ یا بهار ۸۵ بود، تازه دانشجوی کارشناسی ارشد شده بودم، که يک روز عصر به همراه رضا سلیمان حشمت رفتیم کلاس دکتر عباس میلانی. دکتر میلانی کلاس آزاد و رایگانی درباره‌ی «مکتب فرانکفورت» گذاشته بود. خواهرم در آن زمان دانشجوی کارشناسی علوم سیاسی و شاگرد دکتر میلانی و دکتر بشیریه بود. او مرا خبر کرد و من هم به سلیمان‌حشمت گفتم و با هم رفتیم. میلانی آن زمان به‌واسطه‌ی جدال قلمی‌اش با نجف دریابندری نامی به هم زده بود، در مقاله‌ای در کتابهای «نقد آگاه»، و بر سر آرتور کستلر و کارهایش. و البته ترجمه‌ی او از «مرشد و مارگریتا»ی بولگاکف هم عالی بود، ترجمه‌ای که در یکی دو سال قبل منتشر شده بود، گرچه می‌گفتند گلشیری ويراستارش بوده است. میلانی، در همان سال، کتابی هم درباره‌ی «مالرو و بینش تراژیک» منتشر کرده بود. بحبوحه‌ی بمباران و موشک‌باران تهران بود. سرکلاس بودیم که آژيرها به صدا در آمد و ضدهوایی‌ها به کار افتاد. يکی از دانشجویان پسر بدجوری واکنش نشان داد و از کلاس بیرون دوید. اما هیچ‌کس از جايش تکان نخورد. آن پسر هم که دستپاچه بیرون دویده بود، اندکی بعد با عذرخواهی برگشت (چند سال بعد از خواهرم شنیدم که آن پسر خودکشی کرد! بچه‌ی حساسی بود. شاعر و نویسنده بود.). میلانی با شوخی و خنده کلاس را ادامه داد. بحث به «چنین گفت زرتشت» و نیچه کشید، من هم ابراز وجودی کردم. چند روز بعد دکتر میلانی به خواهرم پیغام داد که بدش نمی‌آید مرا ببیند. من هم رفتم و کمی گپ زدیم. زیراکس صحافی‌شده‌ای از «نیچه»ی کاوفمن را به من امانت داد که بخوانم. نمی‌دانم چه شد که دیگر نتوانستم در کلاسهای دکتر میلانی شرکت کنم و او را ببینم. مدتی بعد شنیدم که رفت امریکا. چندی بعد که به مرکز نشر رفتم شنیدم که همسرش آنجا ویراستار است. کتاب را بردم به همسرش تحویل دادم. و البته بعد پشیمان کردم، آخر آن زیراکس دیگر به چه دردش می خورد!

ديروز وقتی خواستم درباره‌ی «زبان هايدگر» صحبت کنم بی‌مناسبت نديدم که ابتدا ادای احترام و یادی بکنم از دانشجویان دانشکده‌ی حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران يا به‌طور عام دانشجویان رشته‌ی حقوق و علوم سیاسی، چرا که آقای جمادی هم در سالهای ۴۹ به بعد دانشجوی حقوق قضایی اين دانشکده بوده است، گرچه هیچ‌گاه از اين مدرک خود استفاده‌ای نکرده است!؛ و خدمتی که ‌دانش‌آموختگان و استادان آنجا به فلسفه و ادبیات و فرهنگ این کشور کرده‌اند. نباید فراموش کنیم که یکی از بهترین و پيشگامترین مترجمان آثار فلسفی و انديشمندان فلسفه‌ی سیاسی کشور ما، مرحوم دکتر حمید عنایت، استاد اين دانشکده بوده است و چه بسا علاقه‌ی اکثر دانشجویان حقوق و علوم سیاسی به فلسفه را باید به پای او گذاشت. مترجمان و روشنفکرانی همچون شادروان دکتر محمدحسن لطفی و شادروان مصطفی رحیمی و دکتر جواد شیخ‌الاسلامی و دکتر عباس میلانی و دکتر حسین بشیریه و دکتر طباطبایی و منوچهر بدیعی و محمدعلی موحد همه از دانش‌آموختگان «حقوق» یا «علوم سیاسی» بوده‌اند و با این همه به «فلسفه» و ادبیات بسیار خدمت کرده‌اند. همیشه این برایم پرسش بوده است که چرا بسیاری از دانشجویان حقوق یا علوم سیاسی چنین علاقه‌ای به فلسفه و نظریه‌پردازی دارند و در عین حال تصمیم می‌گیرند که ابتدا در رشته‌‌‌ی «حقوق» تحصیل کنند، اما بعد به کارهای نظری و فلسفی بپردازند.

بی‌شک رشته‌های «حقوق» و «علوم سیاسی» از رشته‌های آتیه‌دار محسوب می‌شوند و در میان علوم انسانی حکم پزشکی و مهندسی را دارند. وکلا و قاضیان و دیپلماتها تنها کسانی در میان تحصیل‌کردگان علوم انسانی‌اند که سبک زندگی و ثروت‌شان با پزشکان و مهندسان و بازاریان مقایسه‌شدنی است. و از این حیث شاید تعجبی نداشته باشد که بهترین استعدادها ابتدا جذب این رشته‌ها شوند و بعد از اینکه از نعمات آن بهره‌مند شدند به فکر علایق نظری و فکری بیفتند. به هر حال، من و دیگر همکارانم، همیشه به دانشجویان فلسفه توصیه می‌کنیم که یا ثروت پدری داشته باشند (غنی باشند) و يا بی‌نیازی پیشه کنند (مستغنی؛ زاهد باشند و قید زن و زندگی را بزنند؛ البته اگر پسر باشند) و یا در کنار فلسفه در رشته‌ای دیگر نیز تحصیل کنند، و چه بهتر که آن حقوق باشد! البته، وضع این مملکت آن‌قدر متغیر است و قانون و منزلت اشخاص آن‌قدر سست که بهتر است آدم به خدا «توکل» کند، چون نه پول پدر و نه علم و نه دیگر چیزها هیچ یک از پس این بی‌قانونی و آشوب اجتماعی بر‌نمی‌آیند.



آدرس دنبالک اين مطلب: http://www.fallosafah.org/main/weblog/trackback.php?id=211
مشاهده [ ۳۵۶۱ ] :: دنبالک [ ۱ ]
next top prev
دفتر يادها گفت و گوها درسها کتابها مقالات کارنامه
يکشنبه، ۳ شهريور ۱۳۸۱ / چهارشنبه، ۲۶ ارديبهشت ۱۴۰۳
همه‌ی حقوق محفوظ است
Fallosafah.org— The Journals of M.S. Hanaee Kashani
Email: fallosafah@hotmail.com/saeed@fallosafah.org
Powered By DPost 0.9