سگها و گرگها: دانشگاهیان و روشنفکران — فلُّ سَفَه
پنجشنبه، ۲۷ ارديبهشت ۱۴۰۳ | 
Thursday, 16 May 2024 | 
شماره: ۲۱۳
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی
درج: شنبه، ۲۵ اسفند ۱۳۸۶ | ۹:۵۹ ب ظ
آخرين ويرايش: شنبه، ۲۵ اسفند ۱۳۸۶ | ۹:۵۹ ب ظ
موضوع: روشنفکری

  • سگها و گرگها: دانشگاهیان و روشنفکران

میان «روشنفکران» و «قدرت» چه رابطه‌ای وجود دارد؟ روشنفکران گروهی از افرادند که می‌توانند به تفکر انتزاعی بپردازند و انديشه‌های خود را با استفاده از نمادهای پيچیده بیان کنند، يا نمادهای پيچيده و انتزاعی را بفهمند. بدین ترتیب، همه‌ کسانی که بیشترین اوقات زندگی خود را به مطالعه‌ی این نمادها یا توليد اين گونه نمادها می‌گذرانند «روشنفکر» نامیده می‌شوند. اين تعریف عامترین و معیارترین تعریفی است که از «روشنفکر» داده شده است (ادوارد شيلز، جامعه‌شناس امریکایی). اما البته اين بدان معنا نیست که در میان «روشنفکران» هیچ‌گونه تمایزی وجود ندارد. روشنفکران را دست کم همواره می‌توان به دو گروه تقسیم کرد، دو گروهی که در عین استفاده از تواناییهای فکری و حرفه‌ای می‌توانند بسیار با هم متضاد و مخالف باشند. آنچه اين دو گروه را از يکدیگر متمایز می‌کند رابطه‌ی آنان با «قدرت» است.

هیچ جامعه‌ای نیست که روشنفکر نداشته باشد. روشنفکران نخستین‌بار به شکل آموزگاران و عالمان دین و دبیرانی ظهور کردند که بخشی از وظایف‌شان خدمت به قدرتمندانی بود که نان خود را از آنان می‌گرفتند. توليد و خدمت فکری روشنفکران در ابتدا جز در میان قدرتمندان نمی‌توانست خریداری داشته باشد. اما همواره میان «روشنفکران» و «قدرت» تضادی عمیق وجود داشت. روشنفکران غالباً فقیر بودند و سهمی اندک از ثروت اجتماعی را به خود اختصاص می‌دادند. یک راه غلبه بر این فقر نزدیکی به قدرت و خدمت به آن بود. اما اين چیزی نبود که برای همه‌ی آنان ممکن و میسر باشد، مضاف بر اینکه تلون و جا به جایی قدرت و بی‌عدالتی‌اش برای کسی شأن و منزلتی پایدار باقی نمی‌گذاشت. بدین طريق، روشنفکران همواره با «سلطنت» در تضادی عمیق بودند. در قرون جدید شمار روشنفکران، به‌ويژه در اروپای غربی رو به افزایش رفت، و بدین ترتیب سقوط نظامهای سلطنتی رقم خورد. اما اين پايان داستان نبود. روشنفکران در مقام افراد ناراضی و ناخشنود از وضع موجود، افرادی که قادرند با قلم و اندیشه خود همواره از هر وضع موجودی انتقاد کنند و ارزشها و آرمانهایی تازه به وجود بیاورند باز وجود داشتند. اما اکنون بزرگترین رقیب «روشنفکران» نه فقط قدرتمندان بلکه کسانی از همتایان خودشان بودند که «دانشگاهیان» نامیده می‌شدند.

روشنفکران «روشنفکر‌ستیز»

«روشنفکران روشنفکر‌ستیز» (anti-intellctual intellectuals) گروهی از روشنفکران هستند که خود را ملتزم به همکاری با نهادی خاص کرده‌اند. آنان پايبندیها و وظایفی دارند که به آنان اجازه نمی‌دهد از حدودی پا فراتر بگذارند. آنان صرفاً آموزگاران مدرسه یا کارمندان عاليرتبه‌ی‌ دولت يا پژوهشگران مؤسسات پژوهشی‌ يا خادمان وسایط ارتباط جمعی‌اند. بدين ترتیب، اندیشه‌‌ی آنان بیش از آن که معطوف به آینده و دگرگون کردن جامعه و تحول در ارزشها و اندیشه‌های حاکم بر آن باشد معطوف به حفظ وضع موجود و دفاع از آن است. آنان کارمندند. اين التزام به آنان صفاتی خاص می‌بخشد. «روشنفکران روشنفکر‌ستیز» محافظه‌کار و منفعت‌طلب‌اند. آنان غالباً زندگیهای خوبی دارند. درآمدی ثابت و نسبتاً بالا دارند و زندگی‌شان در آرامش سپری می‌شود. منزلت اجتماعی به رسمیت‌ شناخته‌‌شده‌ای دارند. به «علم» و به «کارفرما»ی خود خدمت می‌کنند و نام و آوازه‌شان محدود به انجمنهایی خاص است. آنان می‌نویسند و منتشر می‌کنند، اما نه برای «مردم» بلکه برای همتایان و همکاران و شاگردان خود. آنان با قدرت در صلح و صفایند. آنان «روشنفکران» را افرادی «ناراحت»، «ناراضی» و «خشمگين» توصیف می‌کنند که بیشترین انگیزه‌شان کسب قدرت است، چون نتوانسته‌اند به منزلتی شایسته در جامعه برسند، منزلتی که گمان می‌کنند به ناحق از آنان سلب شده است. از همين رو، «روشنفکران» بیش از همه مدعی «عدالت»‌اند. «روشنفکران» منزلت به رسمیت ‌شناخته‌شده‌ای ندارند، در زندگی خصوصی معمولاً با فقر دست به گریبان‌اند، از همین رو «دردمند» و «بلاکش»‌اند و با محرومان و تحقیرشدگان و بی‌پناهان جامعه احساس همبستگی عمیقی دارند و خود را سخنگوی آنان می‌دانند. آنان نه برای «علم» يا گرفتن «ارتقا» و برخورداری از «مزایا» و کسب موقعيت اجتماعی بلکه برای «آگاهی» و «تغییر» می‌نویسند. آنان «تنها و گرسنه»اند.

سگها و گرگها

رابطه‌ی «دانشگاهیان» و «روشنفکران» و نسبت آنان با «قدرت» را می‌توان به رابطه‌ی «سگها» و «گرگها» تشبیه کرد. تشبیهی که در اروپای قرن نوزدهم طرفداران بسیار داشت و شاعر مجار شاندور پتوفی و فیلسوف آلمانی فريدریش نیچه به یکسان دلبسته و مروج آن بودند. شاعر خراسانی مهدی اخوان ثالث، در سالهایی دور، در منظومه‌ای با همین نام و با اقتباس از پتوفی به این مضمون در زبان فارسی جانی دوباره بخشید. اما اکنون بعد از سپری شدن آن سالها شايد بد نباشد از خود بپرسیم که داوری ما اکنون درباره‌ی روشنفکران ستيزه‌گر انقلابی و روشنفکران درباری (وابسته به قدرت، در هر زمان و مکانی) چیست؟ آیا جلال آل احمد و علی شریعتی و غلامحسین ساعدی و احمد شاملو و مهدی اخوان ثالث و دیگران در مقایسه با کسانی همچون سیدحسین نصر و احسان یارشاطر و پرویز ناتل خانلری و داریوش شایگان و عباس زریاب خویی و مهدی محقق و دیگران افرادی دانشمندتر يا اخلاقی‌تر بودند؟ داوری ما در خصوص دانش آنان چگونه است؟ داوری ما در خصوص شخصیت و خصایل اخلاقی آنان چگونه است؟ آثار آنان را ما برای چه چیزی می‌خوانیم و ارج و احترامی را که برای هریک از آنان قائلیم بر چه چیزی مبتنی می‌کنیم؟ شاید گذشت زمان آشکار کند که نه «روشنفکران» و نه «دانشگاهیان» هیچ‌يک افرادی نیستند که از هر حیث کامل باشند. اما برای رسیدن به وضعی متعادل در جامعه، بهترین حالتی که می‌توان تصور کرد، این باشد که هیچ‌يک از اين دو گروه بر دیگری غلبه نکند و ستیز و چالش اين دوگروه با يکدیگر همواره ادامه داشته باشد. پيروزی و تسلط هریک از اين دوگروه بر دیگری آفتی برای جامعه است. خوشا به سعادت جامعه‌ای که هم ژان پل سارتر داشته باشد و هم رمون آرون، هم ادوارد سعید داشته باشد و هم برنارد لوئیس.

سگها و گرگها

١

هوا سرد است و برف آهسته بارد

 ز ابری ساکت و خاکستری رنگ

 زمین را بارش مثقال، مثقال

فرستد پوشش فرسنگ، فرسنگ

سرود کلبه‌ی بی‌روزن شب

سرود برف و باران است امشب

 ولی از زوزه‌های باد پیداست

که شب مهمان توفان است امشب

 دوان بر پرده‌های برفها‌، باد

روان بر بالهای باد، باران

درون کلبه‌ی بی‌روزن شب

 شب توفانی سرد زمستان

 

آواز سگها

 

زمین سرد است و برف آلوده و تر

هوا تاریک و توفان خشمناک است

کشد — مانند گرگان — باد، زوزه

ولی ما نیکبختان را چه باک است؟

کنار مطبخ ارباب، آنجا

بر آن خاک‌اره‌های نرم خفتن

چه لذت‌بخش و مطبوع است، و آنگاه

عزیزم گفتن و جانم شنفتن

وز آن ته‌مانده‌های سفره خوردن

وگر آن هم نباشد استخوانی

چه عمر راحتی دنیای خوبی

چه ارباب عزیز و مهربانی

ولی شلاق! این دیگر بلایی‌ست

بلی، اما تحمل کرد باید

درست است اینکه الحق دردناک است

ولی ارباب آخر رحمش آید

گذارد چون فروکش کرد خشمش

که سر بر کفش و بر پایش گذاریم

شمارد زخمهایمان را و ما این

محبت را غنیمت می‌شماریم

 

۲

خروشد باد و بارد همچنان برف

ز سقف کلبه‌ی بی‌روزن شب

شب توفانی سرد زمستان

زمستان سیاه مرگ مرکب

 

آواز گرگها

 

۱

زمین سرد است و برف‌آلوده و تر

هوا تاریک و توفان خشمگین است

کشد — مانند سگها — باد، زوزه

زمین و آسمان با ما به کین است

شب و کولاک رعب‌انگیز و وحشی

شب و صحرای وحشتناک و سرما

بلای نیستی، سرمای پُرسوز

حکومت می‌کند بر دشت و بر ما

نه ما را گوشه‌ی گرم کُنامی

شکاف کوهساری سر پناهی

نه حتی جنگلی کوچک، که بتوان

در آن آسود بی‌تشویش گاهی

دو دشمن در کمین ماست، دایم

دو دشمن می‌دهد ما را شکنجه

برون: سرما، درون: این آتش جوع

که بر ارکان ما افکنده پنجه

 

۲ 

واینک ... سومین دشمن ... که ناگاه

برون جست از کمین و حمله‌ور گشت

سلاح آتشین ... بی رحم ... بی رحم

نه پای رفتن و نی جای برگشت

بنوش ای برف! گلگون شو، برافروز

که این خون، خون ما بی‌خانمانهاست

که این خون، خون گرگان گرسنه‌ست

که این خون، خون فرزندان صحراست

درین سرما، گرسنه، زخم خورده،

دویم آسیمه سر بر برف چون باد

ولیکن عزت آزادگی را

نگهبانیم، آزادیم، آزاد

 

٭«اعتماد»، سالنامه ۸۶، ۲۵ اسفند  ۸۶



آدرس دنبالک اين مطلب: http://www.fallosafah.org/main/weblog/trackback.php?id=213
مشاهده [ ۴۶۷۴ ] :: دنبالک [ ۱ ]
next top prev
دفتر يادها گفت و گوها درسها کتابها مقالات کارنامه
يکشنبه، ۳ شهريور ۱۳۸۱ / پنجشنبه، ۲۷ ارديبهشت ۱۴۰۳
همه‌ی حقوق محفوظ است
Fallosafah.org— The Journals of M.S. Hanaee Kashani
Email: fallosafah@hotmail.com/saeed@fallosafah.org
Powered By DPost 0.9