نقدی بر «سگها و گرگها» — فلُّ سَفَه
سه شنبه، ۲۵ ارديبهشت ۱۴۰۳ | 
Tuesday, 14 May 2024 | 
شماره: ۲۱۶
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی
درج: دوشنبه، ۱۲ فروردين ۱۳۸۷ | ۱:۴۹ ق ظ
آخرين ويرايش: دوشنبه، ۱۲ فروردين ۱۳۸۷ | ۱:۵۲ ق ظ
موضوع: روشنفکری

  • نقدی بر «سگها و گرگها»

امروز صبح از دوستی گرامی و عزیز، يادگاری از دوران «مرکز نشر دانشگاهی»، که اکنون شاید ده سالی است در کشوری دوردست مقیم است، نامه‌ای دریافت کردم در نقد يادداشتی که درباره‌ی «روشنفکران» و «دانشگاهیان» نوشته بودم. این دوست گرامی، گرچه مهندس بود و اکنون دکتر مهندس است، اما از اهل ادب و قلم است و در شعر و داستان‌نویسی و تاریخ و کتابشناسی و خلاصه تاریخ فکری و روشنفکری از آگاهان و صاحب‌نظران است و علاوه بر آن مترجمی توانا در ترجمه‌ی متون علمی و فنی و مهندسی است و جوایزی نیز دریافت کرده است. به خواست خودش نام او را ذکر نمی‌کنم، گرچه شاید برخی از دوستان مشترک به قراین نام او را دریافته باشند، و يادداشت او را می‌آورم و پاسخ به اين یادداشت را برای فردا می‌گذارم. از این دوست گرامی و عزیزم سپاسگزارم و از هر  دوست و خواننده‌ی شناخته و ناشناخته و دیده و نادیده‌ی دیگری که مشتاق شرکت در این بحث باشد دعوت می‌کنم نظر خود را برای من بفرستد تا در همین جا منتشر کنم.

سلام دوست من

روز و روزگارت خوش. می‌دانی سر زدن به وبلاگ‌های فارسی بخشی از زندگی‌ای شده که قدیم‌ترها با کارهایی چون سرزدن به اطاق تو و برگ نیسی و توقف در نشر چشمه پر می‌شد و حالا هم مثل گذشته گریزی است از دنیایی به دنیای دیگر. یادداشت "سگ‌ها و گرگ‌ها" را که دیدم سه چهار روزی با خودم کلنجار می‌رفتم که این را برایت بنویسم یا نه و دست آخر به این نتیجه رسیدم که ته دلم پیوندی با تو دارم که نمی‌توانم بگویم "سرش به یقه‌اش". پس می‌نویسم حتا اگر مانند بار پیش خیلی خوشت نیاید و سگرمه‌هایت را تا سالی در هم ببرد. می‌گویند "صدیقک من صَدَقَکَ لا من صَدَّقَکَ"، نمی دانم که چقدر صدق در حرف‌های من هست اما می‌دانم که تعداد آدم‌هایی که تصدیقت می‌کنند خیلی زیاد است و نیازی بر افزون بر آنها نداری.

به دلایل مختلف، برخلاف ممالک راقیه، در ایران آدم‌ها همیشه مهمتر از نهادها بوده‌اند و عمدتاً قدر و شأن نهادها با آدم‌های مرتبط با آن نهادها تعریف می‌شده است. ضرب المثل "شرف المکان بالمکین" از همین روست. مطبوعات و یادداشت‌های آنان نیز از همین قاعده تبعیت می‌کنند. این چند خط جای آن نیست که بگویم چگونه شده که صفت ژورنالیستی را با بار منفی برای برخی نوشته‌ها به کار می‌بریم و سابقه‌ی ورود دانشگاهیان به یادداشت‌های مطبوعاتی در این دو دهه چگونه بوده است؛ ولی اینقدر می‌دانم که بخصوص بعد از دوم خرداد ١۳۷۶ ورود به عرصه‌ی رسانه‌های عمومی نوعی راه رفتن بر روی تیغ و کاری بغایت دشوار است. حفظ حداقلی از "پرنسیپ های آکادمیک" (که به خاطر کشدار و مبهم بودنشان در گیومه گذاشتمشان) در مواجهه با متولیان این رسانه‌ها، که غالباً با نحوه‌ی اتصالشان به قدرت تعریف می‌شوند و نه با "صلاحیت‌های حرفه‌ای"، اکنون هرزمان دیگری دشوارتر است.

با این مقدمه‌ها در ذهن است که مطلب "سگ‌ها و گرگ‌ها" را می‌خوانم و هضمش برایم دشوار است که این حد از ساده‌انگاری، ثنوی‌اندیشی و چشم بستن بر رویدادها از قلم تو جاری شده باشد. چرا این گونه فکر می‌کنم؟ برای اینکه دلم می‌خواست وقتی از آدمی اهل فلسفه مطلبی می‌خوانم در تعریف مفهوم روشنفکر دقیق‌تر و در خلط نکردن تفاوت‌های مکانی و زمانی (مثلاً در تمایز مفاهیم شرقی و غربی این مفاهیم) محتاط‌تر باشد و از ثنوی (و عوامانه) کردن امور پیچیده بپرهیزد.

۱. کاش دست کم به مدخل روشنفکر در «ویکی‌پدیا» نگاهی می‌کردی می‌دیدی که آن تعریف "معیار"ت چقدر آب برمی دارد. در آن صورن ممکن بود اینقدر سردستی تبارشناسی روشنفکری را به عالمان دین نمی‌رساندی.

۲. کاش تعریفی سردستی از مفهوم قدرت مدِّ نظرت به دست می‌دادی.

۳. کاش آن قدر منطق می‌دانستم که شیوه‌ی استدلال در این نتیجه‌گیری ترا می‌فهمیدم: "در قرون جدید شمار روشنفکران، به‌ويژه در اروپای غربی رو به افزایش رفت، و بدین ترتیب سقوط نظامهای سلطنتی رقم خورد."

۴. کاش می‌دانستم چگونه شد که در طی چهار سطر موضوع بحث از "‌رابطه‌ی «دانشگاهیان» و «روشنفکران» و نسبت آنان با «قدرت»" به "روشنفکران ستيزه‌گر انقلابی و روشنفکران درباری" تغییر یافت.

۵. دلم می‌خواست که به این اصل پیش پا افتاده اشاره می‌کردی که الان دیگر برای متخصصان علوم دقیقه هم ادعای خنثی بودن و بی طرفی سیاسی مضحک است.

۶. کاش پیچیدگی‌ها و دینامیسم رابطه‌ی حکومت/قدرت با روشنفکری‌/روشنفکران را به رابطه ای خطی و دوگونه تقلیل نمی دادی.

۷. کاش آدم‌هایی مانند "جلال آل احمد و علی شریعتی و غلامحسین ساعدی و احمد شاملو و مهدی اخوان ثالث" که میزان درگیرشدنشان با حکومت و نیز میزان اندیشه‌ورزیشان به شدت متفاوت است در جوال مبهم "روشنفکران ستيزه‌گر انقلابی" نمی ریختی.

۸. کاش می‌دانستم چطور شد که با چرخش قلمی دانشگاهیان را با روشنفکران وابسته به قدرت یکی گرفتی. در این تقسیم‌بندی مثلاً دکتر صدیقی، دکتر شفیعی کدکنی، یا دکتر آریان پور کجا قرار می‌گیرد؟

۹. کاش به لایه بندی‌های همپوشان، متناقض، پیچیده و متغیر با زمان مدارهای قدرت اشاره می‌کردی تا مثلاً برخی تفاوت‌های طیف رنگ رنگ و غیرخطی افرادی چون شجاع‌الدین شفا، منوچهر اقبال، عیسی صدیق علم، علی اکبر سیاسی، محمد علی مجتهدی و همین فریدون آدمیت (که همه در تقسیم بندی تو روشنفکران وابسته به قدرت‌اند) روشن شود.

۱۰. کاش یادداشت تو با اشاره‌ی غیرتاریخی به دوران پیش از انقلاب تفاوت‌های کیفی دانشگاه پیش از انقلاب و پس از انقلاب و نیز تفاوت‌های پایگاه روشنفکری/دانشگاهی حکومت‌های متناظر این دوران‌ها را محو نمی‌کرد.

آن قدر خام نیستم که توقع داشته باشم که به رابطه‌ی روشنفکران و قدرت در ایران بعد از انقلاب یا موضوعاتی چون هایدگر و نازیسم اشاره کنی ولی یادداشت‌نویسی به شیوه‌ی بهنود زیبنده‌ی تو نیست.



آدرس دنبالک اين مطلب: http://www.fallosafah.org/main/weblog/trackback.php?id=216
مشاهده [ ۳۵۲۶ ] :: دنبالک [ ۱ ]
next top prev
دفتر يادها گفت و گوها درسها کتابها مقالات کارنامه
يکشنبه، ۳ شهريور ۱۳۸۱ / سه شنبه، ۲۵ ارديبهشت ۱۴۰۳
همه‌ی حقوق محفوظ است
Fallosafah.org— The Journals of M.S. Hanaee Kashani
Email: fallosafah@hotmail.com/saeed@fallosafah.org
Powered By DPost 0.9