چرا «کافران» نتوانستند محمد (ص) را بکشند، اما «مسلمانان» توانستند تمامی «اهل بیت (ع)» او را بکشند؟ — فلُّ سَفَه
جمعه، ۷ ارديبهشت ۱۴۰۳ | 
Friday, 26 April 2024 | 
شماره: ۶۱۱
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی
درج: يكشنبه، ۲۳ مرداد ۱۴۰۱ | ۹:۱۴ ب ظ
آخرين ويرايش: يكشنبه، ۲۳ مرداد ۱۴۰۱ | ۹:۱۵ ب ظ
موضوع: دين

  • چرا «کافران» نتوانستند محمد (ص) را بکشند، اما «مسلمانان» توانستند تمامی «اهل بیت (ع)» او را بکشند؟

«کافران» نتوانستند محمد (ص) را بکشند، حتی آن‌گاه که خواستند به شیوهٔ پوتین و دیگر همتایان گذشته و معاصرش «ابتکار عمل» و «حملهٔ پبشدستانه» (دربارهٔ معنا ومفهوم حملهٔ پبش‌دستانه هم باید به‌طور مستقل در وقتی و در جایی دیگر سخن بگوییم) به خرج بدهند و او را پنهانی بکشند، اما «مسلمانان» توانستند داماد و وصی او علی بن ابی طالب (ع) و نوادگانش را بکشند، تا جایی که دیگر هیچ‌کس از نوادگان مستقیم او بر روی زمین نماند و بنا به ادعای شیعیان آخرین آنها از دیدگان غایب شد تا هنگامی که «زمان» مساعد بود «ظهور» کند. 

اما آیا دلیل کشته شدن خاندان «محمد» (ص) در زیر حکومت اسلام و در میان مسلمانان این بود که «الله» از پیامبرش «محمد» (ص) در برابر کافران حمایت و حفاظت می‌کرد و او را از هر گزندی مصون می‌داشت، اما نسبت به خانواده‌ و خاندانش در دوران فرمانروایی اسلام چنین نمی‌کرد؟ شاید کسانی مایل باشند برای این پرسش پاسخی کلامی یا خداشناختی بیابند و، مثلاً، مدعی شوند که خود خدا خواسته است که علی (ع) یا حسین (ع) کشته شوند (چنان که روایاتی از این دست نیز هست)، اما آیا وظیفهٔ علوم عقلی یا علوم انسانی یا علم سکولار (فلسفه، تاریخ و علوم انسانی امروزی، مانند روان‌شناسی اجتماعی و جامعه‌شناسی) این نیست که نه تنها دلایل و عللی برای ظهور خود ادیان و نقش و اهمیت آنها در شکل‌گیری تمدن بشری و نهادهای آن از جمله «دولت» و پیشرفت یا رکود و جمود اندیشه و فرهنگ و هنر یا «خشونت بی‌حد و حصر» و «جنگ‌های خونین» و «رفتارهای ضدبشری» و «زوال اخلاق» در دوران‌های غلبهٔ «حکومت شرعی» یا «آخوندی» و «دینی» بیابند، بلکه دلایل و عللی معقول برای فهم  و تبیین رخدادهایی از این دست در درون خود ادیان و شکل‌گیری تاریخی مذاهب ناشی از آنها نیز بیابند.

«خشونت دینی» روزگار ما، بی‌هیچ شکی، یکی از جلوه‌های بارز و همزادان «احیای تفکر دینی» در عصر ماست، چنان‌که در قرون وسطای مسیحی تا پایان دورهٔ رنسانس چنین بود، و تاریخ گذشتهٔ ما تا همین آغاز عصر جدید نیز چنین بوده است، اما به لطف «روشنفکران دینی» و «احیای تفکر دینی» و برقراری «حکومت دینی» و «آخوندی»، «خشونت دینی» باز به جامعه‌های اسلامی بازگشت و گویای ناتوانی کشورهای اسلامی از گذار به «عصر جدید» شد. اما اگر تصور برخی پیشگامان احیای تفکر دینی همچون اقبال لاهوری و علی شریعتی این بود که فرهنگ «جهاد و شهادت» می‌تواند به مسلمانان برای بازپس‌گیری سرزمین‌های اسلامی از چنگ استعمار یاری کند، توگویی سرزمین‌های اسلامی تا پیش از استعمار «مهد آزادی و عدالت و رفاه اجتماعی» بود (!؟) یا اینکه خود سرزمین‌های اسلامی و ورود اسلام به این سرزمین‌ها بدون جنگ و خونریزی و قهر و غلبه انجام گرفته بود و «اسلام» گیاهی خودرو در این جامعه‌ها بود (!؟)، این پرسش نیندیشبده مانده بود که اگر روزی «اسلام آخوندی یا فقاهتی» براین سرزمین‌ها حاکم شود، چیزی که در تمامی تاریخ اسلام کم و بیش انجام نشده بود، و به همین دلیل اسلام دست کم در قرون اولیه با همهٔ فراز و فرودهایش به پیشرفتی در تمدن و فرهنگ و هنر رسید که مسیحیت آخوندی در امپراتوری روم از آن بی‌نصیب ماند، آن‌گاه چنین اسلامی و چنین حکومتی چه حاصلی برای تمدن اسلامی و زندگی مسلمانان امروز خواهد داشت؟ به نظر می‌آید که اقبال لاهوری و علی شریعتی و دیگر روشنفکران دینی غیرآخوند هیچ چشم‌اندازی از تکرار «تجربهٔ مسیحیت» در اسلام نداشتند و هرگز گمان نمی‌کردند که حکومت‌هایی به اصطلاح دینی، اما در واقع، «آخوندسالار» و «اوباش‌سالار» و «دزدسالار» در جهان اسلام ظهور کنند که نه تنها از تجربهٔ مسیحیت فراتر روند بلکه همتایان و متحدان درخوری برای فاشیسم و نازیسم و کمونیسم روسی و چینی و جکومت‌های گروهک‌سالار و مافیاهای اقتصادی و تبهکار در قرن بیست و یکم باشند.

عاشورا و وقایع پس از رحلت محمد (ص)، از جمله قتل علی بن ابی‌طالب (ع) به دست خوارج، و کشته شدن دیگر امامان شیعیان (به اعتقاد شیعیان) می‌باید این پرسش را در ذهن ما برانگیزد که آیا «اسلام» نسبت به «جاهلیت» پیشر‌فتی در «اخلاق» و «سیاست» شمرده می‌شود، آیا آن «آزادگی» که دست کم در «جاهلیت» هنوز وجود داشت، در «آسلام» پس از محمد (ص) آن‌قدر کمرنگ نشد که علی بن ابی‌طالب (ع) نخستین مسلمان را در هنگام نماز و از پشت سر بکشند؟ کدام شمشیرزن دلاوری در «عصر جاهلیت» چنین پستی آشکاری را به جان می‌خرید که مسلمانی «متشرع» چنین کرد؟ و فرزندش حسین بن علی (ع) را با چنان سنگدلی و بیرحمی در کربلا به خاک و خون کشند؟ این کدام «اسلام» بود که دیگر نه «آزادگی» می‌شناخت و نه «مردانگی» («مروّت») و «جوانمردی» (فتوّت)؟ رویدادی همچون عاشورا در جامعه‌ای اسلامی چگونه ممکن بود و ممکن شد؟ آیا اینها فاجعهٔ «دینداری» بدون عقل، بدون فهم، بدون علم، بدون حکمت، شریعت‌گرایی و قشری‌گری، بود یا ظهوری چیزی تازه در تاریخ اسلام، نهادی که هرگز در عصر جاهلیت وجود نداشت: «دولت»؟




آدرس دنبالک اين مطلب: http://www.fallosafah.org/main/weblog/trackback.php?id=611
مشاهده [ ۹۱۳ ] :: دنبالک [ ۰ ]
next top prev
دفتر يادها گفت و گوها درسها کتابها مقالات کارنامه
يکشنبه، ۳ شهريور ۱۳۸۱ / جمعه، ۷ ارديبهشت ۱۴۰۳
همه‌ی حقوق محفوظ است
Fallosafah.org— The Journals of M.S. Hanaee Kashani
Email: fallosafah@hotmail.com/saeed@fallosafah.org
Powered By DPost 0.9