دین، پادشاهی، سپاه، آبادانی و بی‌عدالتی — فلُّ سَفَه
پنجشنبه، ۱۳ ارديبهشت ۱۴۰۳ | 
Thursday, 2 May 2024 | 
شماره: ۶۵۰
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی
درج: يكشنبه، ۴ دی ۱۴۰۱ | ۱۱:۱۵ ب ظ
آخرين ويرايش: يكشنبه، ۴ دی ۱۴۰۱ | ۱۱:۱۵ ب ظ
موضوع: سیاست

  • دین، پادشاهی، سپاه، آبادانی و بی‌عدالتی

ما در جهان شرقی چیزی به نام «سیاست» به معنای یونانی کلمه، یعنی، «پولیتئا» یا «پولیتیکا»، یعنی، «حقوق شهروندی و آیین کشورداری» نداشته‌ایم، دست بالا اندکی «تدبیر» داشته‌ایم، چون هیچ‌گاه «آزادی» نداشته‌ایم. «شهر و شهروند و حقوق شهروندی» و «قانون اساسی» جایی معنا پیدا می‌کند که دست کم بیش از «یک تن» آزاد باشند و در سرزمین ما همواره یک تن آزاد بوده است، و نه بیش. «ولایت مطلقه» گویی از آغاز جهان تاریخی ما با ما بوده است و آشکار و دانسته نیست که تا کی نیز با ما خواهد ماند: اینکه کشورهای شرقی خاقانی و تزاری و شاهنشاهی، حتی با وجود تقلید انقلاب از «غربیان»، این‌قدر راحت به دام «کمونیسم» و «مارکسیسم» («دین» عصر جدید) و «شریعت‌گرایی» افتادند، و اینکه این سه چه خوب با هم جفت و جورند، خود گواه بر این است که اینجا «سنّت» بسیار قوی‌تر و نیرومندتر از آن است که «فلسفه» توان شکستن آن را داشته باشد، دست بالا می‌توان «پندار»ی را جایگزین «پندار»ی دیگر کرد و از «دین» بنا به ادعا الهی به دامن «ایدئولوژی» یا « پنداربافی» انسانی آویخت.

اندرزنامه‌های اخلاقی ـ سیاسی در جهان اسلامی ـ ایرانی، در هنگامی و در جایی که تفکر یا اندیشهٔ سیاسی نیست، تلاش‌هایی‌اند به یاری خرد و سنت و دین و آیین و حکمت و فلسفه تا دست کم سوارکار توسن سرکش قدرت را لگام وافساری باشند بازدارنده تا بداند «بی‌عدالتی» چه نتایج مرگباری برای خود او و جامعهٔ او در پی دارد. اینها اندرزهایی‌اند که هزاران سال به گوش‌هایی شاید کرّ خوانده‌ شده‌اند، اما شاید در هیچ زمان مگر به اندازهٔ عصر جدید شاهان از همین اندرزها نیز بی‌نصیب نبوده‌اند! چرا که دیگر از وزیران خردمند قدیم نیز در دربارهای آنان خبری نیست. با این همه، اگر قدرتمندان را از این سخنان نصیب نیست اهل خرد را به ناگزیر بایسته است تا از پیش بدانند که کشتی قدرت غرق در کدام گرداب‌هاست. متن زیر از غزالی به گمان من نمونهٔ درخشانی است از اینکه دین و پادشاهی و سپاه و رعیت و مهاجرت و ویرانی و آبادانی کشور در گرو چه چیزی است و چگونه هریک از اینها به دیگری وابسته و فرو ریختن یکی به‌ناگزیر فرو ریختن دیگری را نیز در پی دارد. بنیان همه چیز به «داد» یا «عدل» است، چون «داد» و «عدل» نباشد، نه «دین» هست و نه «پادشاه» و نه «سپاه» و نه «کشور» و نه حتی جهان! آنچه جهانی ویران کند «بیداد» است. غزالی می‌گوید:  

«و نوشیروان به عدل جهان آبادان کرد. و کوشش این پادشاهان به آبادانی جهان بود از بهر آنک دانستند که هرچند آبادانی بیشتر ولایت ایشان بیشتر و رعیت به انبوه‌تر و نیز دانستند که حكيمان راست گفتند كه دين به پادشاهی و پادشاهی به سپاه و سپاه به خواسته و خواسته به آبادانی و آبادانی به عدل استوار است و از زیردستان به اندک و بسیار درگذشتندی از آنک بی‌گمان بودندی که مردمان با جور و ستم پای ندارند و شهرها و جايها ويران شود و مردمان بگريزند و به ولايت ديگران شوند، و پادشاهی به نقصان اوفتد و دخل كم شود و گنج تهی گردد و عيش بر مردمان پژمرده گردد و رعيت پادشاه جابر را دوست ندارند و هميشه بر وی دعای بد كنند» (غزالی، نصیحة‌الملوک، ص ۴۸)

یکشنبه، ۴ دی، ۱۴۰۱

Telegram: @fallosafahmshk 



آدرس دنبالک اين مطلب: http://www.fallosafah.org/main/weblog/trackback.php?id=650
مشاهده [ ۹۱۵ ] :: دنبالک [ ۰ ]
next top prev
دفتر يادها گفت و گوها درسها کتابها مقالات کارنامه
يکشنبه، ۳ شهريور ۱۳۸۱ / پنجشنبه، ۱۳ ارديبهشت ۱۴۰۳
همه‌ی حقوق محفوظ است
Fallosafah.org— The Journals of M.S. Hanaee Kashani
Email: fallosafah@hotmail.com/saeed@fallosafah.org
Powered By DPost 0.9