پیگیری سیاست‌های مغایر با منافع خویش: چرا حکومت‌ها این‌قدر بی‌خردند؟ — فلُّ سَفَه
دوشنبه، ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ | 
Monday, 29 April 2024 | 
شماره: ۶۶۳
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی
درج: چهارشنبه، ۳۰ فروردين ۱۴۰۲ | ۱۲:۰۹ ق ظ
آخرين ويرايش: چهارشنبه، ۳۰ فروردين ۱۴۰۲ | ۱۲:۱۲ ق ظ
موضوع: سیاست

  • پیگیری سیاست‌های مغایر با منافع خویش: چرا حکومت‌ها این‌قدر بی‌خردند؟

«شاه»، «مَلِک»، «سلطان»، «خلیفه»، «حاکم»، «ولی امر»، «امیر»، «حکومت»، «نظام»، «رهبر» یا در برخی کشورها، حتی «رئیس جمهور»، یا هرچه که نامش دهیم از جمله شغل‌ها و نهادهایی است که گویی هیچ دانش و تخصصی یا هیچ گزینش و ردی یا هیچ بازنشستگی یا کناررفتنی در آنها نیست: با زور می‌آیند و با زور می‌روند! شخص کافی است به مدد «بخت»، یا بنا به عقیدهٔ برخی، به «خواست خدا» یا «سیر تاریخ»، یا «آمدن حق و رفتن باطل»، در آشوبی اجتماعی و سیاسی، به این «مقام» بادآورده دست یابد و بعد هرکاری خواست با جان و مال مردم بکند و هیچ چیز و هیچ کس هم در برابر بی‌خردی‌ها و نادانی‌ها و جنایت‌ها و تبهکاری‌های او توان ایستادگی نداشته باشد، تا هنگامی که یا مردمان به جان آیند و او و دارو دسته‌اش را با انقلابی خونین براندازند، یا دشمنان خارجی از ناخشنودی و بی‌تعلقی مردم به حکومت‌شان فرصت را غنیمت شمرند و به کشور بتازند و آو و دار و دسته‌اش را براندازند. نتیجه در هردو حال کم و بیش یکی است: ویرانی کشور و فقر و فلاکت و نگونبختی انبوه مردمان، و ثروت و قدرت بادآورده برای اندکی. تا باز زمانی بگذرد و فترتی حاصل شود و مردمان باز جانی تازه کنند و گرنه دوران‌های آرامش و آسایش در تاریخ کوتاهند و توفان‌های ویرانگر جهل و نگونبختی همواره در راه.  

باربارا تاکمن در آغاز کتابش «تاریخ بی‌خردی» به این معمای تاریخی پرداخته است که چرا حکومت‌ها از آغاز تا امروز همواره بدترین نهادی بوده‌اند که بشر آفریده است، به تعبیری، هر بقال و نانوا و کفشدوزی می‌داند که چگونه مغازه‌اش را اداره کند یا نانش را دربیاورد، اما چگونه است که گاهی بر کشورها کسانی حکومت می‌کنند که از ادارهٔ یک بقالی هم ناتوان‌اند؟    و البته بدبختی اینجاست که اینان می‌توانند حکومت کنند و مردم این اجازه را به آنها می‌دهند. اینان دریاها و رودخانه‌ها را خشک می‌کنند، زمین‌های کشاورزی را نابود می‌کنند، معادن زیرزمینی را غارت می‌کنند، و دار وندار ملتی را بر باد می‌دهند و جز مرگ و ویرانی ارمغانی برای ملت‌ها نمی‌آورند. به‌راستی چرا حکومت کردن هنوز که هنوز است «علم» نشده است و هر بی سر و پایی به خود اجازه می‌دهد که خود را «رهبر» ملتی بنامد؟ یا ملت‌ها چرا این‌قدر احمق یا زبون‌‌اند که اجازه می‌دهند چنین کسانی بر آنها حکومت کنند؟  چرا مردمانی هنوز نمی‌توانند حاکمان و مقامات و رهبران کشورشان را به همان سادگی انتخاب کنند که راننده یا آرایشگر یا خیاط یا بقال یا پزشکی را برمی‌گزینند و بعد در صورت نارضایتی او را کنار می‌گذارند؟ اما بیچارگی اینجاست که حاکمان و رهبران بد حتی منافع خودشان را نیز نمی‌فهمند و با نادانی خودشان هم خودشان و هم کشوری را نابود می‌کنند. راننده‌ٔ ناشی یا مست یا خواب‌آلود گاهی تنها خودش را نمی‌کشد دیگران را هم می‌کشد! و اما درآمد باربارا تاکمن در آغاز کتابش:   

پیگیری سیاست‌های مغایر با منافع خویش: چرا حکومت‌ها این‌قدر بی‌خردند؟

«پیروی حکومت‌ها از سیاست‌های مغایربا منافع خویش یکی از پدید‌ه‌های مشهود سراسر تاریخ صرف نظر از زمان و مکان است. انسان ظاهراً در حکومت بیش از هر رشتهٔ دیگر فعالیت‌های بشری بی‌کفایتی نشان می‌دهد. خرد که می‌توان گفت داوری بر پایهٔ تجربه و عقل سلیم و اطلاعات موجود است، در این رهگذر کمتربه کار می‌افتد و اغلب سرخورده و ناکام می‌ماند. چرا زمامداران این همه برخلاف عقل و منافع خردمندانهٔ خویش عمل می‌کنند؟ چرا شعور چنین به‌ندرت وارد کار می‌شود؟

از اول شروع کنیم: فرمانروایان تروا به هر دلیل که بگیریم می‌بایست بدگمان می‌بودند که حقه‌ای در کار یونانیان است: پس چرا، با وجود این، آن اسب چوبی مشکوک را به درون باروی خود کشیدند؟ چرا وزیران جورج سوم یکی پس از دیگری به جای آشتی و دوستی با مهاجرنشین‌های امریکا آن‌ها را زیر قهر و فشار گذاشتند؟ مگر مشاوران به کرات یادآور نشده بودند که لطمهٔ وارده بی‌شک فزون بر هر سود محتمل است؟ چرا کارل دوازدهم [پادشاه سوئد] و ناپلئون و پس از آن‌ها هیتلر با وجود بلایی که بر سر پیشینیان هرکدام آمده بود باز به روسیه حمله بردند؟‌ چرا مونتزوما، سردار سپاهی شرزه و تشنه‌کام و فرمانروای شهری سیصدهزارنفری، دست بسته تسلیم چندصد تن مهاجم بیگانه شد ـــ حتی پس از آن‌که مهاجمان آشکارا نشان دادند که بشرند، نه خدا؟ چرا چیانگ کای شک به نداهای هشداردهنده یا نداهای خواستار اصلاحات وقعی ننهاد تا از خواب که برخاست کشور دیگر از دست رفته بود؟ چرا کشورهای واردکنندهٔ نفت برای نفت موجود به رقابت می‌پردازند، حال آنکه جبهه‌ای متحد و مستحکم در برابر صادرکنندگان کنترل وضعیت را به دست آن‌ها می‌دهد؟ چرا در سال‌های اخیر اتحادیه‌های کارگری بریتانیا به وضع جنون‌آمیزی هرچندگاه یک بار کشور خود را به سوی وققهٔ کامل می‌کشند. گویی خود را جزئی از کل نمی‌دانند؟ چرا صاحبان صنعت و بازرگانی امریکا این همه به «بزرگ شدن» اصرار می‌ورزند در حالی که سه عامل اساسی حیات بر روی کرهٔ خاکی ـــ یعنی زمین، آب و هوای پاک ـــ را آشکارا تحلیل می‌برند؟ (اتحادیه‌های کارگری و مؤسسات صنعتی و بازرگانی البته به مفهوم دقیق سیاسی حکومت نیستند، ولی از موقعیت حاکم برخوردارند.)

بشر در همهٔ زمینه‌های دیگر جز حکومت شگفتی آفریده است. در طول عمر خود ما، وسایل ترک زمین و مسافرت به ماه را اختراع کردهَ؛ در گذشته، به باد و برق مهار زده، سنگ‌های اسیر زمین را بر هم نهاده و کلیساهای جامع سر به فلک کشیده ساخته، از تارهایی که کرم به گرد خود می‌تند پارچهٔ زربفت ابریشمین بافته، آلات موسیقی ساخته، از بخار نیروی محرک به دست آورده، امراض را از میان برده یا مهار کرده، دریای شمال را عقب رانده و بر وسعت خاک خود افزوده، انواع موجودات طبیعی را رده‌بندی کرده، و رازهای کیهان را گشوده است. جان آدمز، دومین رئیس جمهوری امریکا اعتراف می‌کرد: «در حالی که همهٔ علوم دیگر پیشرفت داشته است، علم حکومت متوقف مانده، و امروزه بهتر از سه یا چهارهزارسال پیش اعمال نمی‌شود».

سوءِ حکومت چهارگونه است و اغلب آمیزه‌ای از هر چهار:

۱) استبداد یا ظلم و فشار، که تاریخ چنان آکنده از نمونه‌های مشهور آن است که نیازی به ذکر شواهد نیست.

۲) جاه‌طلبی بیش از حد، مانند جد و جهد آتن برای فتح سیسیل در چنگ پلوپونزی، یا تلاش‌های فیلیپ دوم برای فتح انگلستان به اتکای ناوگان جنگی‌اش، یا دوبار تکاپوی آلمان برای تسلط بر اروپا به پیروی از پندار خودساختهٔ سیادت نژادی، یا تقلای ژاپن برای تشکیل نوعی امپراتوری آسیایی؛

۳) بی کفایتی یا انحطاط، مثل داستان امپراتوری روم باستان، و آخرین تزارهای رومانف روسیه و واپسین دودمان امپراتوری چین؛                 

۴) و بالاخره، بی‌خردی یا اصرار بر کژاندیشی. .... یعنی، پیروی از سیاست‌هایی مغایربا منافع مردم و کشور خود. غرض از منافع هرآن چیزی است که به آسایش و سود مردم تحت حکومت بینجامد و مراد از بی‌خردی گزینش سیاست‌هایی [است] که نقض این غرض می‌کند. 

باربارا تاکمن، تاریخ بی‌خردی، ترجمهٔ حسن کامشاد، تهران: ۱۳۹۱، نشر کارنامه، ص ۲۵-۲۳. 

دوشنبه، ۲۸ فروردین، ۱۴۰۲




آدرس دنبالک اين مطلب: http://www.fallosafah.org/main/weblog/trackback.php?id=663
مشاهده [ ۵۹۵ ] :: دنبالک [ ۰ ]
next top prev
دفتر يادها گفت و گوها درسها کتابها مقالات کارنامه
يکشنبه، ۳ شهريور ۱۳۸۱ / دوشنبه، ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳
همه‌ی حقوق محفوظ است
Fallosafah.org— The Journals of M.S. Hanaee Kashani
Email: fallosafah@hotmail.com/saeed@fallosafah.org
Powered By DPost 0.9