مقالات |
فلُّ سَفَه |
Fallosafah.org — the Journals of M.S. Hanaee Kashani |
سابقهی تاريخی
«عکس رخ يار» در شعر عرفانی فارسی*
خواهم شبی نقاب ز رويت برافکنم
خورشيد کعبه ماه کليسا کنم ترا
فروغی بسطامی
نوشتهی نصرالله پورجوادی
ترجمهی محمد سعيد حنايی کاشانی
سالها پيش که اولين بار از کليسای ارامنهی اصفهان ديدن کردم از ديوارهای مزين به نقاشی آن به شگفت آمدم. تصوير کردن تعاليم دينی و تاريخ مقدس و مهمتر از همه حضرت عزت با ذهن جوان مسلمانی چون من چنان بيگانه بود که هيچگاه اولين ديدار از يک کليسای مسيحی را فراموش نکردم. گمان من بر اين است که مسيحی خوگرفته با نقاشيهای درخشان ديواری کليساها و کليساهای جامع ارتودوکس شرقی يا کاتوليک رومی، هنگامی که نخستين بار به مسجدی معمولی قدم گذارد و ديوارهای ساده و عاری از نقاشی آن را مشاهده کند، به اندازهی من شگفتزده خواهد شد. خالی بودن مساجد از تصاوير اشخاص نمايانگر تفاوت بزرگی است که ميان ذهنيت دينی مسلمانان و مسيحيان وجود دارد. اسلام سنی (ارتودوکس)، برخلاف مسيحيت، با استفاده از صورتگری برای نمايش تعاليم دينی یا تاريخ مقدس مخالف بود. کلام اسلامی استفاده از نمودگارهای تصويری برای نشان دادن ذات اقدس الهی را مطلقاً منع میکند. اصل بنيادی ايمان در اسلام اعتقاد به توحيد است و اين مجالی برای تصوير کردن حضرت باری به هيأت انسانی باقی نمیگذارد. آنچه در نزد مسيحيان نمودگار تصويری ذات اقدس الهی است در نزد مسلمانان نشانهی بتپرستی است و لذا گذاشتن هيچ تصويری، حتی تصوير اوليا و انبيا، از جمله حضرت محمد (ص)، در مساجد جايز نيست.
کلام و فقه اسلام سنی تنها به طرد تصاوير از مساجد بسنده نمیکند، بلکه هرگونه نقاشی يا پيکرهای که موجودات زنده را نمايش دهد حرام میشمارد. و از اينجاست که در هنر مقدس اسلام پيکره و نقاشی حيوانات و انسانها جايز نيست. مينياتورهای زيبای ايرانی در کتابهای ادبی و تاريخی و صورت موجودات زنده بر روی ظروف سفالی و فلزی ساخته شده در تمدن اسلامی به طور کلی بر خلاف قاعدهاند. هنر دينی اسلامی، به معنای صحيح لفظ، هيچگاه چنين تصاويری را جايز نشمرده است.[١]
خالی بودن هنر دينی اسلامی از اين اشکال و تصاوير اساساً ناشی از منع کلامی آنها در قرون اوليهی اسلامی بوده است و از جمله کسانی که بر صورتگری و بهويژه تصوير کردن انسان عيب گرفتند اهل حديث بودند. و اينان مبنای اين عيب را احاديث نبوی میدانستند.
در اسلام سنی احکام شريعت از چهار منبع استنباط میشود که دو تا از آنها از همه مهمترند (کتاب و سنت و اجماع و قياس) و آن دو عبارت است از: کتاب (قرآن) و سنت. سنت نيز عبارت از است از: قول و فعل و تقرير نبی (ص). قول پيامبر (ص) را در اصطلاح «حديث» میگويند. در نزد اهل سنت اين دو منبع، يعنی قرآن و سنت، هردو وحی مُنزَل شمرده میشوند. و لذا احاديث نبوی يا سنت پيامبر (ص) به اندازهی قرآن در بيان چگونگی ايمان و تعليم اوامر و نواهی به مؤمنان حائز اهميتاند. در واقع، چون احاديث نبوی در غالب موارد صراحت بيشتری داشتند به کمک تأويل معنای آيات قرآنی نيز آورده میشدند. بنابراين، اشکال گرفتن دينی به صورتگری و بهويژه تصوير کشيدن از اشخاص میبايست مستنبط از يکی از اين دو منبع، يعنی قرآن يا سنت و بهويژه حديث، باشد.
با اينکه برخی متکلمان میخواستند اشکال به صورتگری را به کلام خدا مستند کنند، قرآن دربارهی اين موضوع بهطور مشخص سخن نگفته بود. تنها آيهای که قريب به اين مضمون است، آيهای است که میفرمايد (سورهی مائده، آيهی ۹٠) «يا ايهاالذين امنوا انما الخمر والميسر والانصاب والازلام رجس من عمل الشيطان فاجتنبوه لعلکم تفلحون» («ای کسانی که ايمان آوردهايد، خمر و قمار و بتها و تيرهای قرعه همه پليد و از عمل شيطان است، از آنها دوری کنيد تا شايد از رستگاران باشيد»). اين آيه، با اينکه گاهی دليل بر ردّ صورتگری گرفته میشود، بهوضوح دربارهی بتهاست. آنچه منع شده بتپرستی است نه صورتگری و تصوير کشيدن از اشخاص و لذا متکلمان به قول مشخصتری نياز داشتند. در واقع، آنان نيازمند قولی بودند که پيکره و تصوير شخص را با بُت يکی شمرده باشد. و چون چنين قولی در قرآن يافت نمیشد، آنان بايد به منبع ديگری تکيه میکردند و آن سنت و بهويژه حديث نبوی بود.
يافتن حديثی که مؤيد ادعای اهل حديث و متکلمان باشد به هيچ وجه دشوار نبود. و مسلماً نه يک حديث بلکه چندين حديث يافت میشد که در آنها بهوضوح صورتگری و بهويژه نقاشيهايی که موجودات زنده را به تصوير میکشند مذمت شده باشد. محض نمونه، دريکی از اين احاديث نقل شده که پيامبر (ص) صورتگران را نکوهيده است. در واقع، پيامبر (ص) در اين حديث بهطور ضمنی خود پيشه را هم مذمت میکند و میفرمايد: «خداوند در روز جزا صورتگران را به شديدترين نحو کيفر میدهد».[٢]
چرا اين پيشه مذموم است و چرا خداوند صورتگران را به دوزخ میفرستد؟ دليل آن در همين حديث آمده است. در روز جزا، پيش از آنکه صورتگران به دوزخ فرستاده شوند، به آنها امر میشود که در مصنوعات خودشان جان بدمند. بنابراين، دليل مذمت اين پيشه در فعل آن نهفته است. صورتگر، در مقام هنرمند (صانع)، صورت موجودی زنده را آفريده است، همچنانکه خداوند پيش از روح بدن را آفريد. آنگاه که خداوند بدن انسان را آفريد، از روح خودش نيز در آن دميد تا زنده شد. بنابراين، صورتگر در صورتگری صورت انسان از فعل خالق [صانع] تقليد کرده و خود را به او مانند ساخته است. اما از آنجا که او صانع حقيقی نيست مصنوع او ناقص مانده است. و خداوند برای نشان دادن بطلان مدعای صورتگر به او امر میکند که فعل خودش را کامل کند. اما، صورتگر برخلاف صانع حقيقی از دميدن جان در مصنوع خودش ناتوان است و نمیتواند آن را کامل کند و لذا لعنت خداوند نصيب او میشود.
دميدن جان در بدن تنها خدا را سزاست. غير از خدا کسی نمیتواند صانع حقيقی باشد. تنها خداست که [میميراند و] زنده میکند. اما قرآن قصهای نقل کرده است که بر طبق آن عيسی مسيح (ع) (که از نظر مسلمانان فقط يک انسان است) در واقع اين فعل الهی را انجام میدهد و از مشتی گل پرندهای زنده میآفريند. پيامبر (ص) يا کسانی که حديث فوق را روايت کردند، در ضمن توضيح دليل ملعون بودن صورتگران اين قصه را به خاطر داشتند. پيامبر (ص) در اين حديث برای توضيح فعل استثنائی مسيح (ع) آيهای از قرآن را نقل میفرمايند و سپس آن را تأويل میکنند. خداوند در اين آيه اعجاز مسيح را بدين گونه وصف فرموده (سورهی مائده، آيهی ١١٠): «واذ قال الله يا عيسی بن مريم اذکر نعمتی عليک و علی والدتک اذ ايدتک بروح القدس تکلم الناس فیالمهد و کهلا و اذ علمتک الکتاب والحکمة والتورية و الانجيل و اذ تخلق من الطين کهيئة الطير باذنی فتنفخ فيها فتکون طيراً باذنی» («ای عيسی پسر مريم، به خاطر آر نعمتی را که به تو و مادرت عطا کرديم .... آنگاه که به اذن من پرندهمانندی از گل بساختی و در آن دميدی تا به اذن من پرنده شد»). خداوند میفرمايد که عيسی به اذن او صورتی از يک موجود زنده ساخته است و به اذن او نيز در آن جان دميده است. بدين ترتيب، چنانکه توماس آرنولد توضيح میدهد، «صورتگری صورتگر تنها وقتی میتواند موجه باشد که او همان قدرت اعجازی را داشته باشد که خداوند به پيامبر برگزيدهی خود، عيسی، کلمةالله، ارزانی داشته است».[٣]
احاديث ديگری نيز هست که در آنها صورتگران و آثارشان شديداً مذمت شده باشد، نقل است که پيامبر (ص) در حديثی صورتگر را لعنت کرده است و در حديث ديگری فرموده است که «فرشتگان به خانهای که در آن تصوير يا سگ باشد وارد نمیشوند».[٤] و در همين حديث نيز گفته میشود که صورتگران دشمنان خدايند.
چه اين کلمات واقعاً فرمودهی پيامبر (ص) باشد و چه اهل حديث و نويسندگان دورههای بعد آنها را به آن حضرت نسبت داده باشند يک نکته مسلم است و آن آثار و نتايج پايدار اين مذمت در ميان نسلهای بعدی مسلمانان و همچنين در سراسر تاريخ هنر اسلامی است. اما، شگفت آنکه، رواياتی نيز در دست است که نشان میدهد پيامبر (ص) همواره تصاوير اشخاص را مردود نمیشمرده است. يکی از همين اشخاص روايات نقل میکند که پيامبر (ص) به اتاقی وارد شدند که در آنجا همسر ايشان عايشه پردهای پرنقش و نگار از صورت موجودات زنده بر در آويخته بود. پيامبر (ص) به اين کار عيب گرفتند، اما هنگامی که همسر ايشان از همين پرده روبالشی ساخت سخنی نفرمودند.
در روايتی ديگر نقل است که هنگامی که پيامبر (ص) اهل مکه را شکست دادند و به درون کعبه قدم گذاشتند امر به نابودی همهی صورتها و پيکرهها کردند، بجز عکس مريم و پسرش عيسی.
[پيامبر (ص)] دستش را به روی تصويری گذاشت که بر روی ستونی نقاشی شده بود و عيسی را نشسته در دامان مريم نشان میداد. او فرمود: «بجز اين صورت که زير دست من است، همهی صورتها را پاک کنيد».[۵]
اين دو روايت بهوضوح نشان میدهد که دو جزء ديگر سنت پيامبر (ص)، يعنی فعل و تقرير او، با صورتگری مخالفت نداشته است. به عبارت ديگر، تمامی سنت پيامبر (ص) با احاديثی که به او نسبت میدادند سازگار نبود. اما، اهل حديث و متکلمان ظاهراً به تمامی «سنت» اعتنايی نداشتهاند و صرفاً به احاديثی تکيه کردهاند که در آنها نقاشی و صورتگری مذمت شده است.
اين نکته که اهل حديث و متکلمان سنی به تمامی «سنت» پيامبر (ص) اعتنايی نداشتهاند و صرفاً به احاديثی تکيه کردهاند که نقاشی و صورتگری را مردود میشمردهاند منجر به اين گمان میشود که عيب گرفتن آنها به صورتگری به دليل وجود اين احاديث نبوده است. به عبارت ديگر، شايد اهل سنت ابتدائاً از صورتها و صورتگری اکراه داشتند و سپس درصدد يافتن مبنايی برای اين احساس در نزد شارع برآمدند. بنابراين پرسش اين است: دليل اين اکراه چه بود؟ چرا اهل حديث و متکلمان سنی به صورتگری و بهويژه صورت کشيدن از اشخاص عيب میگرفتند؟
اگر دليل عيبگيری اهل حديث و متکلمان سنی به صورت کشيدن از اشخاص اصالتاً مستند به وحی نبوده، پس بايد مبتنی بر اوضاع و احوال اجتماعی و تاريخی يا خصوصيات قومی اهل حديث و متکلمان قرون اوليهی هجری باشد. در واقع، برخی مورخان هنر اسلامی معتقدند که دشمنی مسلمانان با صورتگری مرتبط با نهضت شمايلشکنی (iconoclasm) روم شرقی بود که در اوايل قرن دوم/هشتم آغاز شد. شمايلشکنی رسمی روم شرقی که به فرمان امپراتور لئوی سوم در ۷٢۶ (١٠۸ هجری) آغاز شد برنامهای پردامنه برای نابود کردن همهی تصاوير عيسی مسيح (ع) بود. و چون پس از اين تاريخ بود که مسلمانان به مذمت صورتگری پرداختند، برخی محققان گمان کردهاند که اين دو نهضت تا اندازهای با يکديگر مرتبط بودهاند. يکی از اين محققان، اوگو مونر دو ويلار (Ugo Monneret de Villard) بر اين گمان است که ظهور احاديث مشاراليه ناشی از مراودات نزديکی بود که در اين دوره ميان مسلمانان و مسيحيان وجود داشت. چنانکه الکساندر پاپا دو پولو مینويسد: «اوگو مونر دو ويلار احاديث متعددی را که مستند تحريم تصاوير موجودات زنده واقع شدهاند تحولی طبيعی میشمرد که در فضای خاص مقتضيات فلسفی و پاکدينی کلامی به دست مسيحيانی پديد آمد که خالصانه به اسلام گرويده بودند و در ميان پرشورترين معتقدان آن اغلب کسانی به چشم میخوردند که به نگرش تحليلی يزدانشناسی يونانی عادت کرده بودند».[۶]
با وجود اين نکته که بسياری از مسائل کلامی به دليل مراودات مسلمانان با پيروان ساير اديان، بهويژه مسيحيت، در اسلام مطرح شدند و با اينکه برخی محققان کوشيدهاند ميان شمايلشکنی در روم شرقی و تحريم تصاوير در اسلام ارتباطی بيابند، محققان ديگری نيز هستند که وجود اين ارتباط را انکار کردهاند. آنها استدلال خودشان را عمدتاً بر اين نکته استوار کردهاند که «شمايلشکنی روم شرقی تصاوير مسيح و تصاوير خداوند را ممنوع کرد، و بهويژه وجود آنها را در منازل مؤمنان»،[۷] و حال آنکه در جهان اسلام اهل حديث و متکلمان به همهی تصاوير موجودات زنده عيب میگرفتند و به همين دليل است که تری آلن ترجيح داده است «به اين پديدار اسلامی لفظ iconoclasm را اطلاق نکند ... و به آن aniconism، استفاده نکردن از تصاوير، بگويد».[۸]
تفاوت ميان شمايلشکنی مسيحی و تحريم هرگونه تصوير در اسلام در حقيقت واقعيتی تاريخی است، اما اين تفاوت برای کنار گذاشتن اين انديشه که نوعی ارتباط ميان اين دو نهضت وجود داشته کافی نيست. اين تفاوت را میتوان با اين واقعيت توضيح داد که مسيحيت و اسلام دو دين متفاوت با دو نظام کلامی متمايز بودند و هنگامی که مسئلهای کلامی از مسيحيت به اسلام وارد شد، مانند مسئلهی صفات يا ذات خداوند، اين مسئله خصوصيات کلام اسلامی را به خود گرفت.
ما، در خصوص شمايلشکنی و مذمت صورتگری در اسلام، با مسئلهای اساسی مواجه میشويم و آن عيب گرفتن به تصاوير خيالی است. در شمايلشکنی مسيحی اين عيبگيری عمدتاً متوجه استفاده از تصاوير خيالی خداوند در مقام پرستش است.[۹] در اسلام نيز ما با همين عيبگيری رو به رو میشويم. اصل توحيد در اسلام به معنای نفی همانندی هرچيزی با خداوند است و لذا هيچ چيز را نمیتوان همانند او قرار داد و پرستيد. اما مسلمانان، برخلاف مسيحيان، حقيقتاً با مسئلهی شمايلها رو به رو نشده بودند، چون در جامعهی اسلامی شمايلنگاری هيچ گذشته و سابقهای نداشت. و به طوری که نظر داده شده است، نزاع بر سر شمايلها در امپراتوری روم شرقی «منازعهای سياسی بود».[١٠] اما در جامعهی اسلامی چنين منازعهای وجود نداشت. وانگهی، شمايلشکنی بيزانسی نتيجهی مباحثه بر سر يک مسئلهی عميق کلامی بود. شمايلها به پيروی از تعليم «ناسوت» (incarnation) در مسيحيت ساخته شده بودند. صورت (image) تجسد خدا (کلمةالله) بود. «خداوند همانندی دقيق و هممرتبه با هستی خودش به جهان فرستاده بود و [بدين ترتيب] ممکن و مباح بود که از آن نيز همانندی به ظهور آيد».[١١] «از آنجا که کلام اسلامی کلاً از اين تعليم فارغ بود، برای مخالفت با تصوير خيالی و بهويژه تصوير کشيدن از همانند خدا دليلی نداشت. چون اصلاً شمايلهای مقدسی ساخته نشده بود. اما عيب گرفتن شمايلشکنان به تصاوير خيالی، به عنوان نوعی بتپرستی، در متکلمان مسلمان نيز اثر کرد، به ويژه به اين دليل که برخی از فِرَق اسلامی معتقد بودند که خداوند را در بهشت میتوان ديد و حتی برخی معتقد بودند که او به صورت عيسی مسيح و همانند او ظاهر میشود. به هر تقدير، اين امکان را نمیتوان کنار گذاشت که متکلمان مسلمان قرن دوم/ هشتم برای سهيم شدن در نظرها و آراء شمايلشکنان مسيحی دلايلی داشتند و گرچه شمايلی برای عيب گرفتن به آنها نداشتند، دلايل خاص خودشان را داشتند و به فعل صورتگری عيب میگرفتند، چون خود اين فعل به فعل صُنع الهی شباهت داشت.
پيشتر ديديم که مسلمانان اين عيبگيری را نمیتوانستند به قرآن مستند کنند، اما عهد عتيق آياتی داشت که قطعاً و جزماً صورتگری را مذموم میشمرد: «صورتی تراشيده و هيچ تمثالی از آنچه بالا در آسمان است و از آنچه پايين در زمين است و از آنچه در آب زير زمين است برای خود مساز» (سفر خروج، باب بيستم، آيهی ٤؛ سفر تثنيه، باب پنجم، آيهی ۸). آگاهی مسلمانان قرن اول/ هفتم از اين آيات اصلاً بعيد نيست، گرچه شاهدی در دست نيست که نشان دهد مسلمانان از آنها پيروی يا حتی توجه جدی به آنها کرده باشند. اما از قرن دوم/ هشتم، متکلمان مسلمان و اهل حديث همين انديشهها را ابراز کردند و اين دقيقاً پس از آن بود که مباحثه بر سر شمايلها در ميان مسلمانانی که برخی از آنان در واقع گروندگان مسيحی بودند شيوع يافت. بدين ترتيب، ممکن است که متکلمان مسلمان و اهل حديث انگيزهی خود را از شمايلشکنان روم شرقی گرفته باشند و ايراد خودشان به تصاوير خيالی را به کمک عهد عتيق و سنت يهودی مدون کرده باشند.
پيشتر خاطرنشان کرديم که طبيعت شمايلشکنی روم شرقی با مذموم شمردن صورتگری در اسلام متفاوت بود. در اينجا اين را نيز بايد بيفزاييم که تحولات بعدی اين دو نهضت نيز نشاندهندهی تفاوتهايی است. پس از درگذشت امپراتور لئوی سوم در ۷۸٠ ميلادی، بيوهی او ايرنه پرستش شمايلها را موقتاً احيا کرد. اما شمايلشکنان بار ديگر در دوران حکومت لئوی پنجم و ميشل دوم (٢۹–۸٢٠) و تئوفيلوس (٤٢–۸٢۹) به قدرت دست يافتند. اين بحران سرانجام پس از درگذشت تئوفيلوس به پايان آمد و اين واقعه در سال ۸٤٣ ميلادی روی داد که ملکه تئودورا در مقام نايبالسلطنه شورای ديگری را به قسطنطنيه دعوت کرد. کليساهای ارتودوکس شرقی اين واقعه را «پيروزی ارتودوکسی» میشمرند.[١٢]
اما، در اسلام، مسئلهی تحريم صورتگری راهی متفاوت پيمود. نخست به اين دليل که منع صورتگری هيچگاه به صورت مسئلهای سياسی درنيامد. اين امر به صورت مسئلهای کلامی آغاز شد و در قرون بعد نيز به همين صورت باقی ماند. اهل حديث و متکلمان سنی همواره از نمايش مشبهانهی بيزار بودند و گمان میکردند که تصاوير خيالی و بهويژه اشکال تصويری انسان مؤمنان را به سمت بتپرستی سوق میدهد. بدين ترتيب، برخلاف مسيحيان ارتودوکس، اهل حديث و متکلمان سنی (ارتودوکس) هيچگاه از تعليم اصلی خودشان در ردّ تصوير کردن اشخاص دست بر نداشتند.
اين نکته که اهل سنت به ديدگاههای دينی خودشان نسبت به صورت کشيدن از اشخاص شديداً وفادار ماندند تبيين ديگری میطلبد. اما پيش از آنکه در اين نکته بحث کنيم بايد خاطرنشان سازيم که منع صورتگری را همهی مسلمانان رعايت نکردند. در بخشهای مختلف جهان اسلام انواع متفاوتی از صورتهای هنری ظهور يافت که برخی از آنها در واقع از تصاوير موجودات زنده و از جمله تصاوير انسان استفاده میکردند. و بهويژه هنرمندان ايرانی از پهلوانان افسانهای تاريخ ايران پيش از اسلام نقاشيهای بسياری کشيدند. شيوهی مصور ساختن کتاب از قرن پنجم/ يازدهم آغاز شد و پس از هجوم مغول به ايران به کمال خودش رسيد. در اين دوره اشکال انسانی نيز بر روی ظروف سفالی و فلزی نقش میشد. اما در جهان عربیزبان اين محصولات هنری هيچگاه به چنين کمالی نرسيد.
در جهان عربیزبان نيز نسخههای خطی مصور عرضه میشد، اما نسخههای خطی عربی به استثنای معدودی دنبالهی قالب متداول کتابهای علمی يا تفننی در اواخر عهد باستاناند و از زمرهی محصولات هنری محسوب نمیشوند، مضافاً اينکه مستقيماً نيز با آثار ادبی يا زندگی معاصر ارتباط نداشتند. تصاوير کتابهای عربی در قياس با تصاوير نسخههای خطی فارسی توفيق هنری انگاشته نمیشوند و در مقام اثر هنری نمیتوانند با ساير اشکال هنری متداول در بخش عربیزبان جهان اسلام قابل مقايسه باشند.[١٣]
در زمينهی صورت کشيدن از اشخاص نيز نقاشيهای کشيده شده به دست ايرانيان بسيار عقب است. چنين به نظر میآيد که منع صورتگری عمدتاً در ميان عربان رعايت شده باشد و ايرانيان يا هنديان مسلمان اعتنايی به آن نکرده باشند. اين واقعيت تاريخی برخی از مورخان هنر اسلامی را بر آن داشته است که خالی بودن هنر اسلامی از تصاوير را به تمايل خاص قوم عرب نسبت دهند. آنان بر اين گماناند که منع اشکال و عيب گرفتن به تصاوير ويژگی قومی همهی عربها بود که از دورهی جاهليت به عصر اسلامی نيز رسيد. بدين ترتيب، بيزاری مسلمانان از تصاوير و بهويژه اشکال انسانی تداوم اين سنت در ميان عربها بود.[ ۱۴] و نه فقط عربهای مسلمان، بلکه عربهای مسيحی نيز در همين رأی و نظر سهيم بودند و در هنر دينی خودشان از اين سنت پيروی کردند. به قول آلن، مسيحيان معتقد به طبيعت واحد (مونوفيزيت) در سوريه و بينالنهرين عليا نيز به همين دليل «از تصوير کردن حقايق دينی اکراه داشتند»[۱۵] و لذا در تزيين کليساهای خودشان از هنر صورتگری استفاده نمیکردند.
يادداشتها:
* اين مقاله در نخستين سمپوزيوم بينالمللی دربارهی مسيحيت ارتودوکس و اسلام، آتن (يونان)، ١۶ دسامبر ١۹۹٠، قرائت شده است، با اين عنوان:
“Historical Background of the Development of Imago Dei in Persian Mystical Poetry”.
برای ترجمهی فرانسوی همين مقاله، رجوع شود به: لقمان، سال هشتم، شمارهی ١، ١٣۷٠، ص 9-26.
١) برای بحث بيشتر، رجوع شود به:
A. Papadopoulo, Islam and Muslim Art, trans. by Robert E. Wolfe, Thames and Hudson (London 1980), pp. 48-9.
(٢ «ان اشد الناس عذاباً يومالقيامة المصورون». مسند احمد بن حنبل، ص ٣۷۵؛ «و يقال للمصورين أحيواماخلقتم»، صحيح بخاری، توحيد، ص ۵۶.
(۴ «لاتدخل الملائکة بيتاً فيه کلب و الصورة»، مسند احمد بن حنبل، ص ١٠٤.
6) Papadopoulo, op. cit., p. 48.
8) Terry Allen, Five Essays on Islamic Art, Solipsist Press (Sebastopol 1988), p. 30.
۹) ايراد شمايلشکنان به تصاوير عيسی مسيح (ع) تحولی متأخر در يزدانشناسی روم شرقی بود. در ابتدا، سياست امپراتور لئو داير بر شمايلشکنی به صورت منع تصوير پرستی ابراز شد ....» او شمايلشکنی خودش را با منع اکيد پرستش هرآنچه به دست انسان ساخته شود توجيه کرد. اما، جنبهی مسيحشناختی شمايلشکنی را بعدها شورای Hieria (هيره/ وولکانو) توسعه داد. رجوع شود به:
Virgil Candea, “Iconoclasm”, in The Encyclopedia of Religion, ed. by M. Eliade, vol. VII, London 1987, p. 1.
10) Jaroslave Pelikan, Imago Dei, Yale University Press (New Haven and London 1990), p. 7.
Virgil Candea, op. cit., p. 2.
جمعه، ۱۰ آبان ۱۳۸۱
همهی حقوق محفوظ است.
E-mail: fallosafah@hotmail.com/saeed@fallosafah.org