گفت و گو
|
فلُّ سَفَه |
Fallosafah.org ― the Journals of M.S. Hanaee Kashani
دربارهی ترجمه
در گفت و گو با خبرگزاری مهر، سه شنبه و چهارشنبه، ۲۲ و ۲۳ ارديبهشت، ۸۳
پيوند به اصل مصاحبه در خبرگزاری مهر
بخش اول: سه شنبه
بخش دوم: چهارشنبه
· پيش از شروع گفت و گو لطفاً مراد و منظور خود را از معنا و مفهوم ترجمه بيان کنيد.
ترجمه عبارت است از انتقال
معنا از يک زبان به زبانی ديگر. بنابراين، ترجمه وقتی ممکن است که بتوان معنايی را
از زبانی به زبانی ديگر منتقل کرد. اما برخی معتقدند که ترجمه به معنای دقيق هرگز
ممکن نيست و گاهی نمیتوان معنايی را همانطور که در زبان مبدأ بيانشده در زبان
مقصد بيان کرد. اين نظر گرچه افراطی است، خالی از حقيقت نيست. مثلاً، اگر در زبانی
واژهای برای «حقيقت» وجود داشته باشد، نمیتوان در زبان ديگری «واژه»ای يافت که
دارای همهی آن بارهای عاطفی و معنايی باشد که اين واژه در زبان مبدأ دارد، اما به
هر حال میتوان معادلی يافت که دست کم يک وجه از معنای آن را برساند. بنابراين، در
صورتی که واژهای در زبانی وجود داشته باشد که نتوان در زبان «مقصد» معادلی برای آن
يافت، آن «واژه» را نمیتوان ترجمه کرد و بهناگزير آن واژه ترجمه نمیشود و به
همان صورت يا با اندکی تغيير آوايی و نوشتاری، متناسب با قواعد زبان مقصد، رنگ زبان
«مقصد» را به خود میگيرد و وارد آن زبان میشود. از همين جاست که هر زبانی آکنده
از واژههای بيگانه يا «دخيل» است. پس ترجمه هم ممکن است و هم ممکن نيست. واژهی
«فلسفه» هم يکی از آن واژههايی است که ترجمه نشده است و نمیشود.
· لطفاً با ذکر نظريههای ترجمه، بفرماييد آيا آگاهی از نظريههای ترجمه نقشی در کيفيت ترجمهها دارد؟
در نظريههای معهود و مألوف،
ترجمه میتواند به سه شکل صورت گيرد: ترجمهی تحتاللفظی يا کلمه به کلمه
(literal
translation, or, word-for-word)،
ترجمهی اصطلاحی يا معنايی (idiomatic
translation)، و ترجمهی آزاد (free
translation). در نوع اول ترجمه
شما سعی میکنيد تا حد ممکن برای هر کلمهای در زبان مبدأ کلمهای
نيز در زبان مقصد بيابيد. اين ترجمه گاهی دقيق نيز گفته میشود، اما ترجمهی دقيق
ترجمهی تحتاللفظی نيست. در ترجمهی نوع دوم شما سعی میکنيد معنايی بيابيد که
معادل آن کلمات در زبان مقصد باشد، حتی اگر لفظاً با هم انطباقی نداشته باشند. در
ترجمهی نوع سوم شما به الگوی نحوی يا دستوری جملات و کلمات کاملاً بیاعتنا هستيد
و سعی میکنيد معنای مورد نظر را آن طور که خود میپسنديد بيان کنيد، يا گمان
میکنيد که مخاطبان شما آن را میپسندند. کليفورد گيرتز (Clifford
Geertz)، مردمشناس
امريکايی، «ترجمهی فرهنگی» را پيشنهاد میکند که در واقع در همان ترجمهی
«اصطلاحی» میگنجد، اما با وسواس بيشتری به انتقال معنا میپردازد. اين نوع ترجمه
را «هرمنوتيکی» نيز میتوان گفت. در «ترجمهی فرهنگی» شما سعی میکنيد به متن
فرهنگی کاربرد واژهها و بارهای معنايی و عاطفی آنها بيشتر توجه کنيد و واقف باشيد
که هر کلمهای جهانی از معنا را در يک زبان منتقل میکند که شايد درک آن در فرهنگی
ديگر کاملاً ناممکن باشد. در اين نوع ترجمه، مترجم بايد بکوشد که تا جايی که ممکن
است برای هر واژهای در زبان مبدأ واژهای در زبان مقصد بيابد که رسانندهی آن معنا
در آن «فرهنگ» باشد. مثلاً، شما اگر بخواهيد واژهی «دجال» را به انگليسی برگردانيد
يا واژهی “Anti-Christ”
را به فارسی يا به عربی برگردانيد، يا میتوانيد اين دو کلمه را بهطور تحتاللفظی
ترجمه کنيد يا به طور اصطلاحی و معنايی و فرهنگی. اگر بخواهيد آن را معنايی و
فرهنگی ترجمه کنيد، متوجه میشويد که ميان اين دو واژه هيچ گونه شباهت لفظی وجود
ندارد، کلمهی “Anti-Christ”
بهطور تحتاللفظی يعنی «ضدّ مسيح» و کلمهی «دجال» نيز يعنی «فريبکار». اما فردی
مسلمان کلمهی «ضد مسيح» را به چه معنا خواهد فهميد و فردی مسيحی کلمهی «دجال» يا
«فريبکار» را چگونه خواهد فهميد؟ شما وقتی اين دو کلمه را در اين دو فرهنگ برای کسی
به کار میبريد، هرکس که اندکی آشنايی با يکی از اين فرهنگها داشته باشد، معنای اين
کلمه را خواهد فهميد. پس هر ترجمهی تحتاللفظی از اين کلمه برای مخاطبی در يک
فرهنگ ديگر کاملاً نامفهوم خواهد بود. مثالی ديگر بزنم، ما در فارسی کلمهی
«شاهنشاه» را داريم که به معنای «شاه شاهان» است (شاهانشاه). عربها اين کلمه را به
«ملکالملوک» ترجمه میکنند، ترجمهای تحتاللفظی. اما اين ترجمه کاملاً درست است
چون عربها هيچ معادلی برای اين کلمه ندارند، کلماتی مانند «سلطان»، «ملک» يا
«خليفه» يا «امير» يا «امام» هرگز نمیتواند معادل اين کلمه باشد. اما در انگليسی
اين کلمه را به «امپراتور» (“emperor”)
ترجمه میکنند و نه “king of
kings”، که ترجمهی تحتاللفظی
«شاهنشاه» است، چرا؟
چون اولاً در فرهنگ اروپايی، لاتينی يا
رومی، معادلی فرهنگی برای اين کلمه وجود دارد و ثانياً ترجمهی تحتاللفظی اين کلمه
موجب سوء تفاهم میشود، چرا؟ چون ترجمهی تحتاللفظی اين کلمه، يعنی
“king of kings”،
در زبانهای اروپايی قبلاً وجود داشته است، اما از آن برای هيچ پادشاه دنيوی اروپايی
استفاده نشده است، و اين عنوانی افتخارآميز برای عيسی مسيح (ع) بوده است. [به همين
دليل است که ترجمهی عنوان فيلمهای
سيسيل ب. دوميل و
نيکلاس ری
به «شاهنشاه» در فارسی نيز مسخره به نظر خواهد آمد و فيلم دوم را با نام «فروغ
جاويدان» در ايران نمايش دادند.] بنابراين
کاری که در هر ترجمهی درستی بايد انجام بگيرد و کاری که ما بايد بکنيم ترجمهی
فرهنگی است. پس، اگر کتابی ترجمه ديديم، يا در راديو و تلويزيون شنيديم يا در
روزنامه خوانديم، که عنوان کتابی يا خبری «امپراتوری ساسانی يا هخامنشی» است يا
«امپراتوری اسلامی» يقين داشته باشيم که اين ترجمه نه تنها نادرست بلکه زشت و
ناهنجار و هم حاکی از بیتوجهی به فرهنگ ملی و هم حاکی از حس حقارت در برابر مفاهيم
و کلمات بيگانه است.
· ترجمهی آثار فلسفی در ایران از چه زمانی آغاز شده است؟
ترجمه در
ايران از دورهی ساسانی سابقه دارد و همان طور که میدانيد در اين عصر متونی از
زبان سانسکريت به فارسی ترجمه شده است. شواهدی هست که حاکی از آن است حتی برخی از
ترجمههای آثار يونانی نخست از پهلوی به عربی ترجمه شده است. ترجمه چه در دورهی
ساسانی و چه در دورهی اسلامی همه متکی به حمايت دولتی بود و هنگامی که اين حمايت
ديگر انجام نشد، چنين کاری نيز ديگر انجام نشد. مترجمان قديم دانشورانی در خدمت
قدرت حاکم بودند و نمیتوانستند به دلخواه خود به ترجمه و نشر دست يازند. در دورهی
جديد، از زمان ناصرالدين شاه به بعد، نخست به دليل سياحت و آشنايی با پيشرفتهای
مغربزمين بود که ترجمه آغاز شد، اما اين ترجمه نه به نيازی فرهنگی و علمی پاسخ
میداد و نه به دست دانشورانی انجام میشد که صلاحيت آن کار را داشتند و نه از
حمايت نهادی دولتی برخوردار بود، و لذا کوششی فردی و دلخواه و به قدر توانايی اشخاص
در بهرهوری از متون علمی و فلسفی بيگانه بود. آشنايی ما با فرهنگ جديد مغرب زمين
در دورهی جديد بدين سان از ابتدا ناقص و ابتر بود و حاصلی هم نداشت. اما به هر
حال، در طی پنجاه سال اخير به دليل رفت و آمد و اقامت و تحصيل برخی هموطنان ما در
خارج از کشور، و نياز به دگرگونی اجتماعی رويکردی هم به فلسفه و ادبيات و هنر غربی
پديد آمده است که يکی از نتايج آن رونق ترجمه بوده است.
· مترجم آثار فلسفی بايد دارای چه ويژگيهايی باشد؟
مترجم در
وهلهی نخست بايد صلاحيتهای حرفهای ترجمه را داشته باشد، يعنی آشنايی و تسلط بر دو
زبان «مبدأ» و «مقصد». اما در ترجمه «علم» کافی نيست، چون ترجمه «فن» يا «هنر» است.
بخشی از کار ترجمه به شمّ و درک شهودی مترجم و خلاقيت او در زبان اختصاص دارد. اما
مرحلهی بعد در ترجمهی آثار فلسفی مسلماً دانش فلسفی، در هردو سو، است. مترجم بايد
بتواند با توجه به سنت فلسفی شباهتها و مغايرتها و تمايزها را تشخيص دهد و در جای
خود معادلی پيشنهاد کند که يا در سنت فرهنگ فلسفی زبانهای عربی و فلسفی قديم ريشه
داشته باشد، يا اگر واژهای نوساخته است توجيه و ضمانت کافی برای ورود به جرگهی
مفاهيم فلسفی را داشته باشد.
· به نظر شما یک ترجمهی خوب و قابل قبول چه ترجمهای است؟
ترجمهی
خوب و قابل قبول «دقيق» و «طبيعی» و «مفهوم» است، بدين معنا «دقيق» است که تا جايی
که ممکن است معنای مورد نظر در متن مبدأ را منتقل میکند، و بدين معنا «طبيعی» است
که انتقال معنا را به طريقی انجام میدهد که در ساختمان و بافت زبان مقصد متداول
است، و بدين معنا «مفهوم» است که همهی وجوه معنا را به طرزی بيان میکند که برای
مخاطب مورد نظر متن به آسانی قابل فهم باشد.
· ملاکها و معیارهای شما در انتخاب کتاب برای ترجمه چيست؟
هر متنی
مخاطبی را در نظر دارد. بنابراين، ترجمهی کتاب هم با توجه به همين مخاطب انجام
میشود. من دو دسته کتاب را برای ترجمه انتخاب میکنم: کتابهايی که به موضوعاتشان
علاقه دارم و کتابهايی که برای انجام دادن کارم، تدريس، به آنها نياز دارم. موضوعات
مورد علاقهی من زياد است، در نتيجه کتابهای زيادی هست که دوست دارم آنها را ترجمه
کنم. و برای کارم هم تقريباً سعی میکنم همواره متکی به کتابهای خودم باشم، در
نتيجه برای هر درسی که دادهام سعی کردهام کتابی يا کتابهايی هم ترجمه کنم. با
توجه به اين دو نياز، سعی میکنم کتابهايی را انتخاب کنم که در زمينهی مورد نظر
برجسته و تا حد امکان بیهمتا باشند، البته در سطحی که آن بحث صورت میگيرد.
· علت يا علل کم توجهی به ترجمهی آثار کلاسیک و دانشنامههای تخصصی فلسفه را در چه چيزی میدانيد؟
ترجمهی
کتابهای فلسفی نمیتواند بدون حمايت انجام شود. اگر مترجمی برای کسب معاش به
ترجمهی کتاب روی آورد، ترجمهی کتابهای فلسفی نمیتواند برای او کار مطمئنی باشد و
حاصل زحماتش را در طولانی مدت تأمين کند. برخی از مترجمان فلسفی ما، مثلاً مرحوم
دکتر محمدحسن لطفی يا دکتر عزتالله فولادوند، که واقعاً خدمت کردهاند، برای کسب
معاش به ترجمهی کتاب روی نياوردهاند. اما مترجم هرقدر هم بینياز باشد، ناشر بدين
گونه نمیتواند باشد. مترجم از حقوق خود هم که بگذرد، چيزی کمتر از يک پنجم يا يک
ششم سرمايهی نشر است، اما دست کم سه پنجم از سرمايهی نشر کتاب متعلق به ناشر است.
و چنين سرمايهای نمیتواند بدون بازگشت باشد. بنابراين، اگر کتابهای کلاسيک و يا
دانشنامههای فلسفی را بخواهند ترجمه يا تأليف کنند، اين کار مستلزم حمايت است، چرا
که ممکن است ترجمهی آثار کلاسيک يا دانشنامههای تخصصی نه تنها کاری سودآور نباشد،
بلکه حتی تکافوی سرمايهی اوليه را هم نکند. بنابراين، بايد تمهيدی انديشيد که بخشی
از هزينهی کارهای فرهنگی که تحت عنوانهايی مانند برگزاری يادبودها و همايشها
بيهوده به هرز میرود، متوجه تحقيق و ترجمهی نفيس شود. و اين کمکها و يارانهها نه
به ناشران بلکه در وهلهی اول به مترجمان پرداخت شود، چنانکه در عصر جنبش ترجمه در
قرنهای دوم و سوم هجری در جهان اسلام چنين بود، يا در قرون وسطای مسيحی.
· نیازها و اولویتهای ترجمهی آثار فلسفی در ایران امروز کداماند؟
سنت
فلسفی بدون اختران تابناک آن آسمانی تاريک است. بنابراين، اولويت همواره بايد با
آثار خود فيلسوفان باشد. اما به دلايل چندی، از جمله فقدان مترجم و حمايت از چنين
کاری، اين کار به همت و علاقهی شخصی خود مترجمان گره خورده است. نهضت ترجمه، چه در
دورهی اسلامی و چه در قرون وسطای مسيحی و دورهی رنسانس، در وهلهی اول کار
بازيابی و ترجمهی متون کلاسيک و شرح و تفسير و تأويل و پژوهشهای لغوی دربارهی
آنها بود، بدون چنين کاری دانش فلسفی قوام نمیيافت و فيلسوفانی زاده نمیشدند.
زبان فلسفی از سنت فلسفی بيرون میآيد و اين کار در جايی که سنت فلسفی وجود نداشته
باشد فقط با ترجمه امکانپذير است و از اين حيث مترجمان هستند که مسئول بدفهمی و يا
انتقال درست معانی به يک جهان فرهنگی ديگر هستند. ما نمیتوانيم در سنت فلسفی شريک
شويم، مگر آنکه قادر بوده باشيم نخست زبان فيلسوفان را آموخته باشيم. و اين کار
نيازمند مطالعهی عميق آثار خود آنان است.
· مشکلات، موانع، و آسیبهای ترجمهی آثار فلسفی در ايران از نظر شما چه چيزهايی است؟
نخستين
مشکل بر سر ترجمهی آثار فلسفی فقدان نهادهای حمايتی و سپس پرورش افرادی است که
قادر به انجام دادن اين کار باشند. به هر حال، ترجمه ممکن است در مراحل اول چندان
طبيعی نباشد و تا حدودی زبان مألوف را غيرطبيعی سازد، اما نقد پيوسته و ترجمههای
دوباره رفته رفته اين مسئله را حل میکند و بعد از به رسميت شناخته شدن و جا افتادن
زبان تازه ثمرات آن آشکار میشود. در صورتی که چنين اتفاقی نيفتد، حاصل آن، تشويش و
پرگويی و پريشانفکری مزمنی است که بعد از مدتی به دلزدگی و بيزاری از هرگونه کار
فکری خواهد انجاميد.
چهارشنبه، ۲۳ ارديبهشت ۱۳۸۳
همهی حقوق محفوظ است.
E-mail: fallosafah@hotmail.com/saeed@fallosafah.org