سه شنبه، ۱۳ آذر ۱۴۰۳ | 
Monday, 2 December 2024 | 
• برای دسترسی به بایگانی سايت قدیمی فلُّ سَفَه اينجا کليک کنيد.
• برای دسترسی به بایگانی روزانه بخش دفتر يادها اينجا کليک کنيد.
• برای دسترسی به بایگانی زمانی بخش دفتر يادها اينجا کليک کنيد.

موضوع:    
اول<

۱

۲۳۴>آخر

: صفحه


شماره: ۱۸
درج: چهارشنبه، ۲۶ آذر ۱۳۹۹ | ۳:۴۶ ب ظ
آخرين ويرايش: چهارشنبه، ۲۶ آذر ۱۳۹۹ | ۳:۴۶ ب ظ

  • حکایت سه ماهی: یا برو یا بمیر!

چند روز پیش که مطلبی را دربارهٔ صادرات «ژن خوب» به کشورهای دیگر و «پایین آمدن ضریب هوشی ایرانیان» به دلیل مهاجرت نخبگان دیدم و منتشر کردم به خاطر آوردم که حدود ۱۷ سال پیش چیزی در این خصوص بر اساس روایت اردشیر فاضل لاریجانی نوشته بودم و آن را در تارنمای قدیمم منتشر کرده بودم. از آنجا که ما در سرزمینی زندگی می‌کنیم که در آن «در همیشه روی یک پاشنه می‌چرخد» و «حکایت همچنان باقی است» و «همیشه همان طور است که بود» بد ندیدم که نسل جدید نیز از اندرزهای حکیمانهٔ حکیمان بهره‌مند شوند تا بدانند که ما همیشه همین طور بوده‌ایم و این چیز جدیدی نیست. مشکل ما در جایی است که به آن نمی‌اندیشیم یا شاید بهتر است بگوییم اصلاْ نمی‌اندیشیم! بنابراین تا اطلاع ثانوی هرکس به فکر خودش باشد! این نوشته پیش‌تر در تارنمای نخست من، دوشنبه ۱۲ آبان ۱۳۸۲/۳ نوامبر ۲۰۰۳، منتشر شده است.      

 

 




شماره: ۱۷
درج: سه شنبه، ۱ آذر ۱۳۹۰ | ۱۰:۱۹ ب ظ
آخرين ويرايش: سه شنبه، ۱ آذر ۱۳۹۰ | ۱۰:۲۲ ب ظ

تاریخ حقیقت‌هایی است كه بالاخره به افسانه تبدیل می‌شوند.

ژان‌ كوكتو

  • بردباری و سازش‌جویی: ملاحظاتی در باب دموكرات بودن

پنجشنبه ۷ بهمن ۸۹

 

با آن قد و اندام كوچك، صدای معمولی، دستان نحیف و چهره و گفتاری كه نشانی از قهرمانی نداشت و از كاریزمایی حكایت نمی‌كرد، با سماجتی شگفت‌انگیز و با آرامش و خونسردی و وقار و اتكا به خود، به رویارویی با آدم‌ها و ایده‌هایی پرداخت كه در پی كسب هیولای قدرت مطلقه بودند. مثل همه روشنفكران بزرگ در دوره‌های طولانی از زندگی خود تنها و مطرود بود چرا كه در مقام وجدان بیدار و نقاد جامعه و سیاست منشاء آسودگی خاطر نبود. در سرتاسر دورانی كه فرهنگ به تبلیغات تبدیل می‌شد و كنترل اندیشه‌های آدمیان در دستور كار قرار می‌گرفت و كینه‌جویی همه را فرا گرفته بود او مرعوب نشد. در تقابل با گروه‌های متعارض، بارها به زمین خورد، اما هر بار بلند شد و هیچ‌گاه به زانو درنیامد. مشی او — در بدترین شرایط روزگار نیز— احساسی را برمی‌انگیخت كه به آن نیاز داشتیم: احساس سبك‌بالی، احساس اینكه دنیا به آخر نرسیده و در هر موقعیتی می‌توان لبخند زد و تسلیم محیط یأس‌آور اطراف نشد. این سبك‌بالی در راه رفتن عادی او نیز مشهود بود. در ۸۰ سالگی به‌‌زعم ظاهر شكننده‌ای كه پیدا كرده بود، وقتی به جوی یا رودی می‌رسید كه باید از آن عبور كند، یا كوهی كه از آن بالا رود سبكی حركتش را احساس می‌كردیم. گاه آخرین ماه‌های سالمندی‌اش را محلی می‌یافتیم برای بروز جلوه‌های پرشور كودكانه؛ در راه رفتن، در از ته دل خندیدن و در امیدوار زیستن.




شماره: ۱۶
درج: شنبه، ۱۸ خرداد ۱۳۸۷ | ۱۱:۱۴ ق ظ
آخرين ويرايش: شنبه، ۱۸ خرداد ۱۳۸۷ | ۱۱:۲۵ ق ظ

ساختن قلاع و سوختن کتب کار مشترک همه‌ی سلاطين است؛ تنها خصوصيت ويژه‌ی «شی هوانگ تی» عمل کردن در مقياسی چنين وسيع است.

بورخس

  • انقلاب به سبک چينی - بورخس

پيشرفت اجتماعی و نظامهای سياسی مشرق‌زمين برای همه‌ی کسانی که از بيرون به سرزمينهای اين ناحيه از کره‌ی خاک می‌نگرند همواره اعجاب‌انگيز است. قرن بيستم با آنکه شاهد تکانهايی در شرق نيز بود، اما خيلی زود پی برد که حتی انقلاب هم نمی‌تواند اين جوامع را از حيث ساختار اجتماعی و نظام سياسی متحول کند. انقلاب فرهنگی چين برای بورخس مضمونی شده است تا وجه مشترک نظامهای سياسی شرقی را با همه‌ی رنگ و لعابهايی که به خود می‌دهند برملا کند. اين قصه را از مجموعه‌ی باغ گذرگاههای هزار پيچ، ترجمه‌ی احمد ميرعلايی، نشر رضا (تهران، ۱۳۶۹) برداشته‌ام. اما اين قصه، استثنائاً در اين مجموعه، به قلم استاد ابوالحسن نجفی است که از افاضل اديبان و مترجمان و اهل فرهنگ در اين روزگار است. زندگانی‌اش دراز و ثمره‌ی وجودش پربارتر باد.




شماره: ۱۵
درج: جمعه، ۱۷ خرداد ۱۳۸۷ | ۲:۱۷ ب ظ
آخرين ويرايش: جمعه، ۲۴ خرداد ۱۳۸۷ | ۳:۰۷ ب ظ

  • کوی، کوی دانشگاه - نادر ابراهيمی

دانشگاه تهران از هنگام تأسيس تاکنون شاهد حوادث تلخ و شيرين بسياری بوده است، و شايد به جرأت بتوان گفت که هيچ مکانی به اندازه‌ی اين دانشگاه در شکل‌گيری وقايع منتهی به بهمن ۵۷ و سرنگونی نظام شاهنشاهی نقش نداشته است، و انتخاب اين دانشگاه به وسيله‌ی نخستين امام جمعه، و پيشنهاددهنده‌ی اقامه‌ی نماز جمعه (فريضه‌ای که تا مدتها در تاريخ شيعه متروک بود، چون امامت آن را حکومت ظلم تعيين می‌کرد!)، برای ادای اين فريضه، خود حاکی از اهميتی است که اين مکان حتی تا مدتها بعد از انقلاب داشت، و انقلاب مشروعيت خود را از آن می‌گرفت.

از ميان همه‌ی تأسيساتی که دانشگاه دارد، شايد خوابگاه تنها مکانی باشد که اين امکان را برای دانشجويان فراهم می‌آورد که بيشتر به يکديگر نزديک شوند و به تبادل انديشه‌هايی بپردازند که در مکانی ديگر کمتر فرصت آن پيش می‌آيد. بنابراين خوابگاه می‌تواند فضای پرماجرا و خاطره‌انگيزی باشد که دانشجو تا مدتها بعد از پايان تحصيل نيز آن را فراموش نکند. نادر ابراهيمی در قصه‌ای درباره‌ی کوی دانشگاه هم به اشاره از تحولات سياسی جامعه‌ی ايران در دهه‌ی ۴٠ سخن می‌گويد و هم فضايی را معرفی می‌کند که در آن انديشه‌های اعتراضی رفته رفته شکل می‌گيرد. اين داستان او را از گزيده‌ی داستانهای زير برداشته‌ام: بازآفرينی واقعيت، انتخاب و حاشيه‌نويسی محمدعلی سپانلو، چاپ هفتم، ٢۵٣۶[١٣۵۶]، کتاب زمان، ص ٢۴۵–٢٠٢.




شماره: ۱۴
درج: جمعه، ۱۷ خرداد ۱۳۸۷ | ۱۲:۵۳ ب ظ
آخرين ويرايش: شنبه، ۱۸ خرداد ۱۳۸۷ | ۵:۴۲ ق ظ

  • دعوت به شراب کهنه - نادر ابراهيمی

يکی از چيزهايی که آدم می‌تواند در اين مملکت همواره شاهدش باشد از ميان رفتن استعدادهاست. اين استعدادها شايد در هر کجای ديگر اين جهان که بودند سرنوشتی بهتر از اين داشتند. نادر ابراهيمی را در سالهای ۵١ يا ۵٢ به بعد بود که شناختم. بار ديگر شهری که دوست می‌داشتم که به تقليد از مائده‌های زمينی آندره ژيد نوشته بود و داستانهای کوتاهش برای من جذابيت داشت. اما او با قدم گذاشتن در تلويزيون و پرداختن به کار فيلمسازی تقريباً زندگی‌اش و نگارشش عوض شد — من هميشه اين جمله‌ی ژان لوک گدار را به خاطر سپرده بودم که «سينما تنها کارخانه‌ی رؤياسازی نيست، بلکه روسپی‌خانه‌ی بزرگ روشنفکران نيز هست». گرچه خودم هم به سينما علاقه دارم، معتقدم نويسنده بسيار برتر از فيلمساز است و کسی که نويسنده باشد حيف است که سينما را اولويت بخشد، مگر پای چيز ديگری در ميان باشد، که معمولاً هست.

باری، فاصله‌ی نسلها و گفت و گوی نسلها چيزی است که هميشه می‌توان به آن پرداخت، به‌ويژه اگر در سرزمينی زندگی کنيم که تاريخش دوری است. همواره می‌توانيم در اين تکرار سيمای خود و فرزندان‌مان را بازيابيم.

چيزهايی که من در اينجا از نويسندگان مختلف انتخاب می‌کنم بدان معنا نيست که بهترين کار آنان است، يا آنان بهترين نويسندگان از نظر من هستند. نه، من فقط به «ربط» آنچه آنان انديشيده‌اند با مسائل جهان خودم نظر دارم و البته شايد کسانی ديگر باشند که بهتر از آنان چيزی گفته باشند اما من آنان را نشناسم. اين داستان را از اين مجموعه‌ی داستانهای کوتاه نادر ابراهيمی برداشته‌ام: ده داستان کوتاه: غزلداستانهای سال بد، انتشارات رَز، ١٣۵١، ص ۷۷–۶۲.




اول<

۱

۲۳۴>آخر

: صفحه

top
روزنامه‌ها گفت و گوها درسها کتابها مقالات کارنامه
يکشنبه، ۳ شهريور ۱۳۸۱ / سه شنبه، ۱۳ آذر ۱۴۰۳
همه‌ی حقوق محفوظ است
Fallosafah.org— The Journals of M.S. Hanaee Kashani
Email: fallosafah@hotmail.com/saeed@fallosafah.org
Powered By DPost 0.9