درباره‌ی هويت ايرانی — فلُّ سَفَه
چهارشنبه، ۱۹ ارديبهشت ۱۴۰۳ | 
Wednesday, 8 May 2024 | 
شماره: ۱۰
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی
درج: پنجشنبه، ۱۹ خرداد ۱۳۸۴ | ۸:۴۴ ب ظ
آخرين ويرايش: شنبه، ۲۱ خرداد ۱۳۸۴ | ۱۱:۰۲ ق ظ

  • درباره‌ی هويت ايرانی

ديروز عصر رفته بودم «پاتوق فرهنگی- هنری تهران» (خيابان شريعتی، نبش چهارراه بهار شيراز، طبقه‌ی سوم سينمايی که نامش را نديدم) به ميزگردی سه‌نفره به همت حامد فولادوند. ميزگرد درباره‌ی «ارزيابی انتقادی فرهنگ ايران» بود و انتشارات قصيده‌سرا هم همت کرده بود و هزينه‌ی برگزاری را به عهده گرفته بود. قرار بود که داريوش شايگان و فرهاد خسروخاور و عزت‌الله فولادوند با پرسشگری حامد فولادوند درباره‌ی اين موضوعات بحث کنند: ۱) «هويت و هويت ايرانی- اسلامی (بافت‌شکنی مفهوم هويت/ هويت انسان هزاره‌ی سوم)؛ ۲) بيگانه‌پرستی و بيگانه‌ستيزی ايرانيان (علل خودشيفتگی- خودباختگی)؛ ۳) تعصب و تسامح نزد ايرانيان (ارزيابی نظری و تاريخی)؛ ۴) کتمان عقيده و دوگانگی فکری نزد ايرانيان (علل تاريخی و سياسی و فرهنگی)؛ ۵) نقد فرهنگ مريد- مرادی ايرانيان (انکار فرديت و مريدپروری)؛ ۶) موانع خودباوری، نوآوری و خلاقيت نزد ايرانيان (تقليدمآبی و آفرينش‌زدايی)؛ ۷) مفهوم سنت و ارزيابی آن (سنت زنده و حيات‌بخش، سنن حيات‌زدا)؛ ۸) رسالت انديشمندان و روشنفکران («وطنی» و «جهان‌وطنی»)؛ ۹) خردورزی، خرافات و معنويات نزد ايرانيان (بررسی انتقادی). اينها عنوانهايی بود که ديروز در روزنامه‌ی شرق به چاپ رسيده بود. اما عملاً ۳ سؤال مطرح شد و برخی از اين عنوانها در هم آميخته شد.

  حامد اين موضوعات را از توی زمستان در نظر گرفته بود و قرار بود ميزگردی با حضور پنج يا شش نفر و با حضور دو یا سه پرسشگر برگزار کند. اما امکان چنين کاری با اين تالارهای کوچکی که عملاً به اين نوع مجالس اختصاص داده می‌شود و مشکلاتی که از نظر سياسی برای تشکيل اين نوع اجتماعات ممکن است به وجود آيد فراهم نشد. من ده دقيقه‌ای از ۵ عصر گذشته بود که به تالار کوچک سخنرانی رسيدم. حامد داشت سخنرانی می‌کرد. گويا برنامه سر ساعت شروع شده بود. تالار کم و بيش پر بود و افراد تازه نيز به تدريج می‌رسيدند. حامد داشت مثالها‌يی از کتمان و پرده‌پوشی و تقيه می‌زد و می‌پرسيد که چرا ما ايرانيها روراست نيستيم و اين قدر پنهانکاری توی کارمان است. حامد سخنان خود را با تعريف يک جوک به پايان برد و همينکه خواست ميکروفون را به يکی از مهمانان تعارف کند سوتيی داد که خنده‌دارتر از جوکش شد: گفت، حالا «گوشی» رو می‌دم دست فرهاد خسروخاور!

خسروخاور در گوشه‌ی سمت چپ حامد نشسته بود و ميان آن دوتا هم شايگان قرار گرفته بود. عزت‌الله فولادوند هم درگوشه‌ی راست بعد از حامد نشسته بود. بعد از تعارفهای معمول (اين هم يکی از عناصر هويت ايرانی) خسروخاور بحث خود را در خصوص اينکه علل اجتماعی و اقتصادی و سياسی کتمان و تقيه چه چيزها‌يی می‌تواند باشد آغاز کرد. ترس، در واقع، مهمترين علت اين امر شناخته شده است و در مرتبه‌ی بعد نيز جلب منافع می‌تواند مهمترين علت باشد. داريوش شايگان با سخن خسروخاور موافقت کرد، اما بر اين اعتقاد بود که اينها را نمی‌توان صرفاً با علل اجتماعی و اقتصادی و سياسی توضيح داد. در واقع، بخش مهمی از مسئله به فرهنگ بازمی‌گردد. او به نقل خاطره‌ای از سفر خود به ژاپن پرداخت و گفت در ژاپنيها نيز ما بسياری از خصوصيات خودمان را می‌يابيم که ويژگی فرهنگ شرقی است. اينها برای غربيها شايد معنايی نداشته باشد، اما برای ما شرقيان به معنای ادب و احترام به ديگری است. مثلاً، اينکه ژاپنيها وقتی سميناری برگزار کرده بودند، در رفتار با مهمانان خود از مخالفت با خواسته‌ها و سخنان آنان بسيار پرهيز می‌کردند، و وقتی می‌ديدند که طرفهای فرانسوی‌شان اهميتی به رعايت نظر آنان نمی‌دهند متعجب می‌شدند. او سپس به زدن مثالهايی از هند و چين پرداخت. اما عزت‌الله فولادوند نمونه‌ی جالب توجهی را ذکر کرد که برای کسانی که در جامعه‌شناسی به تحقيقات ميدانی می‌پردازند بسيار بايد مورد توجه باشد. او گزارشی از سفر خانم مارگارت ميد، جامعه‌شناس و انسان‌شناس مشهور، به جزايری در اقيانوس آرام داد. خانم مارگارت ميد به ميان بوميان اين جزاير رفته بود تا در خصوص فرهنگ آنان تحقيق کند. او ضمن تحقيقات خود از بوميان پرسشی کرده بود در اين خصوص که از نظر آنان «زنان چگونه باردار می‌شوند». بوميان به او پاسخ داده بودند که در اين نزديکی رودخانه‌ای است که زنان وقتی در آن آب تنی می‌کنند باردار می‌شوند. خانم مارگارت ميد متعجب از اينکه مردمانی در روی زمين وجود دارند که هنوز واقعيت توالد و تناسل انسان را قبول ندارند و با اسطوره‌ای غيرواقعی درباره‌ی توليد مثل زندگی می‌کنند، اين گزارش را به امريکا برده بود و در مجلات معتبر علمی به چاپ رسانده بود. سالها بعد، گروه ديگری از انسان‌شناسان به ميان اين بوميان می‌روند تا ببينند گردش ايام چه تغييراتی در ميان اين مردم به وجود آورده است. اين بار سرپرست گروه تحقيقاتی مردی است. وقتی آن محقق همان پرسش خانم ميد را از بوميان می‌کند در پاسخ می‌شنود که آنان معتقدند بارداری زنان از آميزش زن و مرد است. آن انسان‌شناس متعجب می‌پرسد شما از کی به اين عقيده رسيده‌ايد؟ و بوميان به او می‌گويند که ما هميشه اين عقيده را داشته‌ايم. او می‌پرسد، ولی شما چندسال پيش به خانمی چيزی ديگر گفته بوديد. بوميان می‌گويند، ای آقا اين حرفها را که به يک خانم نمی‌شود زد! و بالاخره، نمی‌دانم فولادوند بود يا شايگان که گفت فرهنگ و تمدن در اساس دورويی است. مسلماً، هيچ کدام از ما از آدمی که هرچه به زبانش بيايد بگويد یا به اصطلاح هرچه را در دل داشته باشد توی روی مان بگويد خوش‌مان نمی‌آيد، هرچند هم راست بگويد. کدام يک از ما حاضريم هرروز از ديگران بشنويم که نه خوشگليم و نه باادب و نه باسواد. و چرا اين همه از تحسين ديگران شاد می‌شويم و از رک‌گويی آنان دلگير! به همه‌ی ما از بچگی ياد می‌دهند که آدم باادب نبايد هرچه را به زبانش آمد بگويد، حتی اگر راست باشد!

پرسش بعدی به بيگانه‌پرستی و بيگانه‌ستيزی ما ايرانيان مربوط بود. حامد مثالهايی آورد درباره‌ی کيارستمی و ديگر روشنفکران و هنرمندان و حتی ورزشکارانی مانند وحيد هاشميان که وقتی در جامعه‌ی خودشان معروف شدند يا به رسميت شناخته شدند که ابتدا خارجيها به آنان ارج گذاشتند. از طرف ديگر، می‌بينيم که گاهی هم اقبال خارجيها به کسی کار دستش می‌دهد و توده‌ی مردم با او دشمنی می‌کنند چون خارجيها از او خوشش‌شان می‌آيد. هرسه سخنران متفق القول بودند که اين هم اختصاص به ايرانيها ندارد و امروز در همه‌ی کشورهای جهان معيارها فقط در داخل کشورها نيست. مثلاً، بسياری از روشنفکران و فيلسوفان فرانسوی ابتدا در امريکا به شهرت رسيدند و سپس در فرانسه. همين امر هم در خصوص برخی امريکاييها صادق است که ابتدا در فرانسه مشهور شدند و بعد در امريکا. يک نکته‌ای که هيچ کدام از حاضران به آن اشاره نکرد درستی استفاده از همين دو اصطلاح بيگانه‌پرستی و بيگانه‌ستيزی بود. من دقيقاً نمی‌دانم که اين دو اصطلاح ساخته‌ی خودماست يا ترجمه است. اما اگر ترجمه باشد ترجمه‌های بسيار بدی است. در زبان انگليسی دو اصطلاح وجود دارد که تقريباً معادل اين دوتا می‌شود، اما اين دو اصطلاح انگلسی بسيار معتدلتر است تا آنها. در انگليسی اين دو اصطلاح را به ترتيب «بيگانه‌دوستی» (xenophile) و «بيگانه‌ترسی» (xenophobia) می‌گويند و چنانکه می‌بينيد اصطلاحات ما يا معادلهای ما بسيار غلوآميز است و چندان مصداقی ندارد. به هر حال، سخنرانان تأکيد کردند که هويت «ما» همواره در برابر «ديگری» شکل می‌گيرد و از اين حيث هيچ فرد يا ملتی در برابر «ديگری» چندان منصف‌تر از بقيه نيست.

پرسش سوم هم به مسئله‌ی عقده‌ی اديپوس و عقده‌ی رستم و مسئله‌ی پدرسالاری اختصاص داشت و در اين ميان هم سخنان جالب توجهی رد و بدل شد. اما من ديگه حوصله ندارم بنويسم و می‌خوام برم به کارهای ديگم برسم. ساعت حدود ۷ بود که جلسه به پايان رسيد. چون همه می‌ترسيدند که مبادا به شلوغی بعد از فوتبال بخورند. ساعت حدود ۷:۳۰ بود که از «پاتوق» زدم بيرون. حامد از خانم يکی از دوستانش که داشت می‌آمد به سمت بالا خواست که مرا هم تا جايی برساند. با آن خانم تا فرشته آمدم. و از آنجا هم تا خانه پياده. تا پياده‌روی روزانه هم را انجام داده باشم. در راه که می‌آمدم کوچه‌ها همه خلوت بود. اوايل قيطريه بودم که ديدم برخی مغازه‌دارها دارند شادی می‌کنند و بعضی ماشينها هم بوق‌زنان از گل خبر می دهند. به خانه که رسيدم ساعت حدود ۸:۳۵ بود. تلويزيون را روشن کردم. بازی در جريان بود. اما گزارش فردوسی‌پور و آن تملقهای سياسی‌اش حالم را به هم می‌زد. من نمی‌دانم چرا کسی به اين گزارشگرها نمی‌گويد: مرتيکه تو فوتبالت رو گزارش کن، ديگه گزارش فوتبال چه جای اين حرفهاست.     



آدرس دنبالک اين مطلب: http://www.fallosafah.org/main/weblog/trackback.php?id=10
مشاهده [ ۵۰۶۸ ] :: دنبالک [ ۳۳۶۹ ]
next top prev
دفتر يادها گفت و گوها درسها کتابها مقالات کارنامه
يکشنبه، ۳ شهريور ۱۳۸۱ / چهارشنبه، ۱۹ ارديبهشت ۱۴۰۳
همه‌ی حقوق محفوظ است
Fallosafah.org— The Journals of M.S. Hanaee Kashani
Email: fallosafah@hotmail.com/saeed@fallosafah.org
Powered By DPost 0.9