Lost in Translation — فلُّ سَفَه
دوشنبه، ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ | 
Sunday, 28 April 2024 | 
شماره: ۱۰۴
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی
درج: شنبه، ۲۹ مهر ۱۳۸۵ | ۱:۰۸ ق ظ
آخرين ويرايش: شنبه، ۲۹ مهر ۱۳۸۵ | ۱:۰۸ ق ظ
موضوع: سينما

  • Lost in Translation

عنوان برخی مطالب بدجوری آدم را گول می‌زنند و من به‌تازگی گول يک چنين مطلبی را خوردم. ديشب با ديدن عنوان «گمشده در ترجمه»، در پايگاه «راديو زمانه»، بی‌درنگ به ياد آن فيلم معروف افتادم که در فارسی به اين صورت ترجمه شده است، و ترجمه‌اش هم محل نزاع است، و فوراً روی مطلب فشار دادم و ديدم مطلبی است از دوست نازنين‌ام پرويز جاهد. اما کمی که در مطلب پيش رفتم مأيوس شدم، چون از نقد فيلم خبری نبود. جاهد گزارشی نوشته بود درباره‌ی مصاحبه مطبوعاتی يکی از کارگردانان زن ايرانی در جشنواره‌ی کلن و مسائلی که ترجمه‌ی همزمان در اين گونه موارد پيش می‌آورد، مواردی که خودمان هم در اينجا زياد ديده‌ايم. باری، جاهد نوشته بود که چگونه مترجم افغانی در برگرداندن سخنان فارسی خانم ميلانی «سردرگم» و «آشفته» بوده و اين «گيجی» خنده‌ی حاضران را برانگيخته است. خب، حالا که «راديو زمانه» و جاهد عزيز با اين عنوان «تقلبی» خودشان سر مرا کلاه گذاشتند و مجبورم کردند به جای نقد فيلم «گمشده (؟) در ترجمه» مطالب بی‌ربطی را درباره‌ی خانم ميلانی بخوانم، من هم انتقامم را می‌گيرم و چيزی می‌نويسم درباره‌ی مفهوم اين عنوان در مطلب فارسی جاهد و ترجمه‌ی فارسی فيلمی از سوفيا کاپولای امريکايی!

خب، همه می‌دانيد که عنوان بسياری از فيلمهای ما، و ديگر محصولات فرهنگی و اجتماعی و سياسی و حتی دينی ما، علاوه بر محتوايشان، گرته‌برداری از روی محصولات خارجی است، به‌طوری که امروز عنوان بسياری از فيلمها يا کتابهای ظاهراً ايرانی ما را بی‌درنگ به ياد اصل خارجی‌اش می‌اندازد. بخشی از اين کار را شايد بتوان به پای تنبلی ذهنی، بخشی را به پای تداعی معانی برای جلب توجه مصرف‌کننده‌ی داخلی، و بخشی را هم شايد بتوان به پای «خودباختگی» در برابر فرهنگ اروپايی و امريکايی گذاشت، که گمان می‌رود فرهنگ مسلط جهانی باشد. خب، من اکنون به اينها کار ندارم. مشکل اين است که بخشی از اين تعبيرات و اصطلاحات ظاهراً جاافتاده اصلا غلط و نامفهوم‌اند و نه تنها چيزی از اصل خارجی حکايت نمی‌کنند بلکه اصلا رابطه‌ی ما با زبان خودمان و جهان خودمان را نيز نامفهوم می‌کنند. به همين عنوان «گمشده در ترجمه» توجه کنيد: جاهد می‌خواهد گزارش کند که مترجم افغانی آلمانی‌دان چيزی از سخنان فارسی ميلانی نمی‌فهميده و نمی‌دانسته چگونه آنها را به آلمانی ترجمه کند! حال آيا اين مترجم را بايد گفت در ترجمه «سردرگم» و «گيج» و «آشفته» و «پريشان» بوده است يا بايد گفت در ترجمه «گمشده» بوده است؟ آيا وقتی که ما داريم فارسی صحبت می‌کنيم نبايد به زبان طبيعی خودمان در اين گونه موارد رجوع کنيم و ببينيم که وقتی با چنين واقعه‌ای مواجه می‌شويم چه می‌گوييم؟ اين امر در خصوص ترجمه هم مصداق دارد، ما در ترجمه و برگرداندن زبان طبيعی خودمان را فراموش کرده‌ايم و نخستين معنايی را که از هر کلمه در ذهن داريم بی‌درنگ به جای آن می‌نشانيم و گمان می‌کنيم آن را فهميديم و تمام شد. و حال آنکه ترکيبهای نامفهوم و گاه خنده‌داری از اين رهگذر حاصل می‌شود. حالا، آيا در اينجا تقصير از «ترجمه» و «نفوذ فرهنگ خارجی» است که زبان ما را نابود کرده يا تقصير از درس‌خواندگان و روشنفکران‌مان است که چندان دقتی در کاربرد زبان ندارند؟

خب، حالا برويم سراغ عنوان فيلم خانم کاپولا. اين عنوان ”Lost in Translation“ را بالاخره چی ترجمه کنيم؟ «فرهنگ فارسی هزاره» برای صفت “lost” اين معادلها را پيشنهاد می کند: (۱) گمشده، مفقودالاثر، ناپديدشده، مرده؛ (۲) تباه‌شده، از بين رفته، [فرصت] از دست رفته؛ (۳) گيج، پريشان، سردرگم. خب، حالا با توجه به اين معادلها آيا «سردرگم» بهترين حالتی نيست که می‌توان برای مترجم گرفتار در بن‌بست ترجمه پيشنهاد کرد؟ اين فيلم صحنه‌های مختلفی دارد که نشان می‌دهد چگونه قهرمان مرد فيلم از برقراری ارتباط با مترجمان ژاپنی عاجز است و از اينکه آنان نمی‌توانند درست مقصود او را بفهمند يا مقصود خودشان را به او منتقل کنند به ستوه آمده است (اين ماجرا حتی صحنه‌های خنده‌داری هم به وجود می آورد!). و شايد همين است که او را به سمت زن هموطنی می‌برد که زبانش را می‌فهمد؟ اما نه. اين فيلم اتفاقاً نشان می‌دهد که اين زن و مرد هموطن بی‌نياز از هر گفت و گويی يکديگر را می‌فهمند و آن دو به يکديگر علاقه‌مند می‌شوند و آن را ابراز می‌کنند بی‌آنکه کلامی رد و بدل کنند. فيلم از اين حيث شاهکار است که هيچ حرکت جسمانی يا کلام متعارفی وظيفه‌ی اين انتقال احساس را به عهده ندارد، جز حرکت چشمها و نگاهها و سکوتی که سرشار از ناگفته‌هاست. از اينجاست که می‌بايد به معنای تباهی و از دست رفتن هم «در ترجمه» توجه داشت. زبان نمی‌تواند منتقل‌کننده‌ی همه‌ی احساسهايی باشد که ما را به هم پيوند می‌دهد: همدلی از همزبانی بهتر است!

و بالاخره يک نکته‌ی ديگر در خصوص معنای “lost”. اين کلمه در ترکيبهايی مانند “lost in thought” و “lost in book” به معنای فراموش کردن محيط اطراف و غرق شدن است. و در ترکيب “the lost generation” (برای اشاره به نسل اروياييان بعد از جنگ جهانی اول) به «نسل سوخته» يا «نسل فراموش‌شده» يا «نسل برباد رفته» اشاره دارد.        



آدرس دنبالک اين مطلب: http://www.fallosafah.org/main/weblog/trackback.php?id=104
مشاهده [ ۵۱۷۱ ] :: دنبالک [ ۰ ]
next top prev
دفتر يادها گفت و گوها درسها کتابها مقالات کارنامه
يکشنبه، ۳ شهريور ۱۳۸۱ / دوشنبه، ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳
همه‌ی حقوق محفوظ است
Fallosafah.org— The Journals of M.S. Hanaee Kashani
Email: fallosafah@hotmail.com/saeed@fallosafah.org
Powered By DPost 0.9