آن هفته — فلُّ سَفَه
دوشنبه، ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ | 
Monday, 29 April 2024 | 
شماره: ۱۱۵
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی
درج: يكشنبه، ۲۶ آذر ۱۳۸۵ | ۴:۱۳ ق ظ
آخرين ويرايش: يكشنبه، ۲۶ آذر ۱۳۸۵ | ۴:۲۱ ق ظ
موضوع: زندگی

  • آن هفته

هفته‌ای که گذشت را می‌توانم با تماشای چند فيلم و رفتن به يک مهمانی فلسفی هفته‌ای خوش بنامم. پنجشنبه شب را تماشای «مهتاب» (۱۹۸۲)، فيلمی از يرژی اسکوليموفسکی، بازيگر برخی از فيلمهای وايدا، در «سينما ۱» دلچسب کرد و جمعه‌ شب را تماشای “inside man” ، فيلمی از اسپايک لی، در «سينما ۴». و بالاخره، يکشنبه شب با تماشای «۲۱ گرم» (۲٠٠۳)، از آلخاندرو گونزالس ايناريتو، در «سينما ماوراء» نمايشهای «مجاز» هفته به پايان رسيد. گفتم «مجاز» چون دست کم برای من تماشای فيلم به «تلويزيون» محدود نمی‌شود. لطف دوستان مستدام باد! و البته لطف دی وی‌فروشان! خب، ديدن ۳ فيلم به ياد ماندنی را در ۴ روز بايد به فال نيک گرفت، هرچند قبلا اصلش را هم ديده باشيم. از ميان اين سه، فيلم “inside man” بيش از بقيه در تأويل و تفسير تلويزيونی و ديگر قضايا جای بحث داشت، دست کم از نظر من. اول از همه اينکه من از ترجمه‌ی عنوان فيلم به «نفوذی» (انسان درون) به هيچ وجه راضی نيستم. «نفوذی» قلب معنای اين واژه و نيز فيلم است و ترجمه‌ی آن به («انسان درون») مسخره — يعنی چه «انسان درون»؟ کلمه‌ی “inside” در ترکيب عنوان فيلم و اشاره به محتوای آن وظيفه‌‌ای مهم دارد.

يک معنای اين کلمه، در استعمال عاميانه، «تو هلفدونی» يا «زندان» است. اما يک معنای ديگر آن در ترکيبهايی مانند “on the inside” و “inside information” و “inside job” اشاره به «خودی» و «محرم» و «آشنا»ست. ترجمه‌ی اولی می‌شود «عضو دستگاه» و دومی «اطلاعات دست اول» و سومی «دزدی خانگی» و «کار خودی» (معادلهای اين تعبيرات را از «فرهنگ هزاره» نقل می‌کنم). و البته يک مترادف ديگر برای “insider man” کلمه‌ی تنهای “insider” است. بنابراين، از نظر من، در ترجمه‌ی عنوان اين فيلم و تأويل و تفسير آن به دو معنا می‌بايد توجه داشت، يکی «مردی در هلفدونی» و ديگری «آدم دستگاه». شروع فيلم معنای اول را بی‌درنگ به ذهن منتقل می‌کند: مردی در جلوی دوربين می‌خواهد شرح دهد که چگونه از «درون» زندان يا يک سلول توانسته است با مهارت تمام بانکی را بزند (او را در جای تنگ و بسته‌ای به اندازه‌ی جا گرفتن يک آدم برای نشستن و دراز کشيدن می‌بينيم. در پايان فيلم می‌فهميم که او چگونه در هنگام گروگانگيری در داخل بانک برای خودش سلولی مخفی دست و پا کرده تا يک هفته‌ای را در آنجا به سر برد و بعد با خيال راحت بزند به چاک). از اين حيث به نظر می‌آيد که او دارد شرح می‌دهد که چگونه توانسته از «داخل» (“inside”) زندان بانک بزند. دوم اينکه سارق ما «اطلاعات دست اولی» از سوابق يک بانکدار برجسته و معتبر دارد. بانکداری که آن‌قدر نفوذ دارد که بتواند از مقامات بالا استفاده کند تا پليس مانع از سرقت و افشای آنچه او مهمترين راز زندگی‌اش می‌داند شود. اما او از کجا می‌داند که دزدان در پی سرقت چه چيزی‌اند؟ در فيلم روشن نمی‌شود. و البته روشن هم نمی‌شود که «دالتون راسل» (کلايو اون) چگونه از راز خودفروختگی اين بانکدار مطلع بوده است؟ آيا هردو «خودی»‌اند يا «نفوذی»؟ فيلم در قسمت اول دست کم به تلويح می‌گويد «آرتور کيس» (کريستوفر پلامر) «آدم دستگاه» است و از او حمايت می‌شود. اما درباره‌ی «دالتون راسل» چی؟ او واقعاً چه کسی است؟ معلوم است که فيلم دنباله‌دار است و پايان باز آن ماجراهای ديگری را به دنبال دارد. دالتون راسل در هنگام خروج از بانک دانه‌ای الماس را در جيب کارآگاه فريزير (دنزل واشنگتن) قرار می‌دهد تا سرنخی برای تعقيب ماجرا به او داده شود. فيلم اسپايک لی برخلاف آنچه در فيلمش به آن اشاره می‌کند، فيلمی انتقادی – سياسی از نوع فيلمهای سيدتی لومت در دهه‌ی هفتاد نيست، فيلمهايی مانند «سرپيکو» و «بعد از ظهر نحس»، بلکه فيلمی است از دسته‌ی فيلمهايی که بيش از هرچيز لذت «حقه زدن» و «رو دست خوردن» را به تماشاگر می‌بخشند، فيلمهايی که همه‌ی جذابيت‌شان نه در اعمال خشونت بلکه در پيچيدگی و طرح معماست. فيلمهای مانند «مظنون هميشگی» و «يازدهمين يار اوشن» و «اسلوين خوش شانس» از نمونه‌های موفق اين سينمای «حقه‌ها»ی دزدانه-پليسی‌اند. بنابراين، برای روشن شدن بسياری از ابهامهای فيلمنامه‌ی اين فيلم بايد به انتظار قسمتهای بعد آن نشست. و اين البته چيزی بود که نه نويسنده‌ی اين برنامه‌ی «سينما ۴» و نه مهمانان گرامی آن توجهی به آن نداشتند، علاوه بر بسياری چيزهای ديگر.

اما روز يکشنبه به اقامتگاه سفير سوئيس در الهيه رفتم تا در يک سمينار فلسفی شرکت کنم که آقای دکتر سايمن/سيمون فريد اوليايی آن را ترتيب داده بود و سفير سوئيس، جناب فيليپ ولتی، هم ميزبانی آن را سخاوتمندانه پذيرفته بود. در اين سمينار آقايان دکتر اوليايی، از پاريس و تهران، دکتر محمد ضيمران، از تهران، خانم دکتر پاتريشيا پورتشرت، از بازل و پاريس، و خانم دکتر سيمون چمبرز، از تورنتو، و جناب دکتر روبرتو توسکانو، سفير دوست‌داشتنی ايتاليا، درباره‌ی «تأثير جهانی ميراث فرهنگی و فلسفی اروپا: گذشته و آينده» سخن بگويند. در ابتدای ورودم به اقامتگاه سفير، ساعت ۱٠ صبح، با يکی از همکاران قديمم در مرکز نشر مواجه شدم و تا پايان مراسم، در ساعت ۵ عصر، از مصاحبتش بسيار شادمان شدم. پذيرايی و ناهار هم عالی بود، هرچند ناهاری بسيار فانتاستيک داشت و با اين غذاهای عمله‌خفه‌کن که ما می‌خوريم خيلی فرق داشت. البته من طبق معمول خودم را خفه کردم! دکتر اوليايی در اين سمينار مقاله‌ی جالبی نوشته بود و خودش نسخه‌ای از آن را به همه می‌داد. صحبت کردن او را به سه ‌زبان شنيدم و از تسلطش بر فلسفه و گفتار امروز فلسفه‌ی اروپايی لذت بردم. اگر می‌خواهيد چيزی از او بخوانيد اين نوشته‌ی او در مکالمه‌ی فلسفی‌اش با داريوش شايگان جالب توجه است: مکالماتی نامعمول با داريوش شايگان درباره‌ی تأثير ايدئولوژی در تاريخ معاصر ايران (البته می‌بخشيد که می‌بايد اين مقاله را با فيلتر برای شما بفرستم!)؛ همچنين برنامه‌ی او در سمينار سال گذشته‌اش در ايران: هايدگر و آينده‌ی فلسفه در «شرق» و «غرب»؛ و نيز شرکتش در سميناری در ايتاليا: جهانی شدن. برای او آرزوی موفقيت دارم.



آدرس دنبالک اين مطلب: http://www.fallosafah.org/main/weblog/trackback.php?id=115
مشاهده [ ۳۵۸۴ ] :: دنبالک [ ۴۵۵ ]
next top prev
دفتر يادها گفت و گوها درسها کتابها مقالات کارنامه
يکشنبه، ۳ شهريور ۱۳۸۱ / دوشنبه، ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳
همه‌ی حقوق محفوظ است
Fallosafah.org— The Journals of M.S. Hanaee Kashani
Email: fallosafah@hotmail.com/saeed@fallosafah.org
Powered By DPost 0.9