درسی از «جهان اولی»‌ها — فلُّ سَفَه
سه شنبه، ۱۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ | 
Tuesday, 30 April 2024 | 
شماره: ۱۳۹
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی
درج: يكشنبه، ۱۳ اسفند ۱۳۸۵ | ۱:۲۹ ق ظ
آخرين ويرايش: يكشنبه، ۱۳ اسفند ۱۳۸۵ | ۱۰:۴۵ ق ظ
موضوع: زندگی

  • درسی از «جهان اولی»‌ها

متن زير را که نوشته‌ی يکی از استادان دانشگاه واريک و هگل‌شناسان امروز انگلستان، استيون هالگيت، است ملاحظه کنيد:


Karl Popper famously — and ignorantly — accused Hegel of setting out “to deceive and bewitch others’’ with his ‘‘mystery method’’ of dialectic. Bertrand Russell claimed — just as ignorantly — that Hegel’s doctrine of the state “justifies every internal tyranny and every external aggression that can possibly be imagined’’. And Gilles Deleuze — blinded largely by Nietzsche — saw in Hegelian dialectic the ultimate denial of life….
(Stephen Houlgate, The Hegel Reader, Blackwell, 1999, p. 2)
 

او بی‌هيچ شرمندگی رفتار پوپر با فلسفه هگل را «جاهلانه» و رفتار برتراند راسل را نيز به همان اندازه «جاهلانه» می‌داند و ژيل دولوز را نيز کسی معرفی می‌کند که تا اندازه‌ی بسياری فلسفه‌ی نيچه چشمانش را کور کرده است. آيا چنين تعابيری درباره‌ی اين فيلسوفان بزرگ قرن بيستم شايسته است و آيا اين گونه سخن گفتن درباره‌ی آنان رواست؟ ما اگر به سخن گفتن خود اين فيلسوفان درباره‌ی هگل بنگريم نيز می‌بينيم آنان به همان اندازه جسور و گستاخ سخن می‌گويند؟ اما آيا اينجا پای مسأله‌ای شخصی در کار است؟ پوپر يا راسل يا دولوز چه مسأله‌ی شخصی و عاطفی ممکن است با هگل داشته باشند و هالگيت چه انگيزه‌ای می‌تواند برای دفاع از هگل داشته باشد؟

ما در فلسفه و ادبيات با اشخاص حقيقی سر و کار نداريم. اگر کسی هگل را متهم به «فريبکاری» کند ما او را به دادگاه نمی‌خوانيم تا اين اتهام را ثابت کند يا در صورت عدم اثبات خود به «نشر اکاذيب» متهم و محکوم شود. ما او را «جاهل» و «نادان» می‌خوانيم و برضد او استدلال می‌کنيم و بدين گونه با نظر او مخالفت می‌کنيم. اما حال در نظر بگيريد که ما به جای «هگل» در اينجا با يکی از همين کسانی رو به رو بوديم که در کشور خودشان «رهبر» شمرده می‌شوند يا از مردان «قدرت»اند. آيا می‌توانستيم او را «فريبکار» يا «جاهل» بخوانيم؟ زبان فلسفه زبان قدرت نيست.

يکی از شيوه‌هايی که ما بعد از انقلاب مشروطه و نيز در دوره‌ی پهلوی، به واسطه‌ی آشنايی و تقليد از ادبيات اروپايی آموختيم، کنار گذاشتن عنوانها و القاب و تعارفات بود. و اين البته دير نپاييد، چرا که «قدرت» تاب چنين زبانی را ندارد و بعيد است که بدون پديد آمدن نظامهای «دموکراتيک» چنين زبانی پا بگيرد. زبان ادبی فارسی مانند بسياری از زبانهای قبل از عصر «روشنگری» اروپا زبانی فاخر و پرتکلف بود که در آن چاپلوسی و تملق‌گويی سکه‌ی رايج بود. اما چنانکه از تاريخ ادبيات ايران برمی‌آيد اين امر همواره رايج نبوده است. در واقع، يکی از تفاوتهايی که نثر فارسی در قبل از حمله‌ی مغول و بعد از حمله‌ی مغول دارد، همين کثرت عنوانها و القاب و تعارفات است. عموميت زبان مداحانه و چاپلوسانه تا قبل از اين دوره به‌ندرت به چشم می‌خورد. اما دگرگونيهای سياسی بعد از حمله‌ی مغول زبان فارسی را از آن سادگی و صراحت اوليه عاری می‌کند و زبانی پرطمطراق و آلوده به مداحی و چاپلوسی را جايگزين آن می‌سازد. بنابراين، می‌توان پرسيد که چرا به زبانی پيراسته از عنوانها و القاب و تعارفات نياز است و چرا در تاريخ سرزمين ما سزای «زبان تيز و تند» اين‌قدر تلخ بوده است؟ و چرا گاهی به زبان «تيز و تند» نياز است؟ آيا می‌توان در علم و فلسفه و هنر به مخالفت با کسی برخاست و از عواقب آن مصون بود؟ و اين شخص در هر مقام و موقعيتی که می‌خواهد باشد؟
 



آدرس دنبالک اين مطلب: http://www.fallosafah.org/main/weblog/trackback.php?id=139
مشاهده [ ۵۱۲۹ ] :: دنبالک [ ۱۶ ]
next top prev
دفتر يادها گفت و گوها درسها کتابها مقالات کارنامه
يکشنبه، ۳ شهريور ۱۳۸۱ / سه شنبه، ۱۱ ارديبهشت ۱۴۰۳
همه‌ی حقوق محفوظ است
Fallosafah.org— The Journals of M.S. Hanaee Kashani
Email: fallosafah@hotmail.com/saeed@fallosafah.org
Powered By DPost 0.9