حجاب و جنگ «نشانه‌ها» — فلُّ سَفَه
پنجشنبه، ۱۳ ارديبهشت ۱۴۰۳ | 
Wednesday, 1 May 2024 | 
شماره: ۱۵۶
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی
درج: دوشنبه، ۲۴ ارديبهشت ۱۳۸۶ | ۳:۵۹ ق ظ
آخرين ويرايش: جمعه، ۲۸ ارديبهشت ۱۳۸۶ | ۱۱:۴۷ ب ظ
موضوع: سياست

  • حجاب و جنگ «نشانه‌ها»

در تاريخ فلسفه، و نيز انديشه، «حجاب» يکی از بهترين و مهمترين تشبيهات و استعارات برای آن چيزی بوده است که پوشاننده‌ی «حقيقت» بوده است. بنابراين، ناگفته پيداست که چرا در فيلسوفان شوق بسياری برای «کشف حجاب» وجود داشته است: حقيقت آشکارگی است و نيازمند کنار زدن حجابها. از همين رو بوده است که برای فيلسوف هرچيز عريان و برهنه و آشکار ناچيز و بی‌اهميت جلوه کرده است و فيلسوف با گستاخی هرچيز پوشيده و پنهان را از زير حجابها بيرون کشيده است؟ آنچه واضح و آشکار است چه نياز به انديشه دارد؟ آيا از همين رو نيست که فيلسوف هر قداستی را بر باد داده است و همواره قانون‌شکن جلوه کرده است؟ با اين همه، به نظر می‌آيد که فيلسوف در عين حال که «کاشف» است از «مکشوفی» هم چندان خرسند نيست. برای فيلسوف آنجا که «راز»ی در کار نباشد کاری نيز نيست. او در مقام جوينده‌ی «حقيقت» بايد نشان دهد که همواره «راز»ی در ميان است و آن گاه که به نظر می‌آيد همه چيز عيان است هيچ چيز عيان نيست. از همين رو نيست که او خود کوشيده است باز در «حجاب» کند آنچه را افشا کرده است؟

در اين مدت درباره‌ی آنچه اين روزها به عنوان مسأله‌ی «حجاب» و «بدحجابی» (هنوز البته چيزی به نام «بی‌حجابی» نداريم!) ياد می‌شود سخنان بسياری گفته شد. مثلا، گفته شد که (۱) «می‌خواهند همه يکسان باشند» و لذا تحمل اجتماعی اندکی برای افراد متفاوت وجود دارد: «تو هم مثل من چادری باش!»؛ و گفته شد که (۲) «با زيبايی مخالف‌اند و می‌خواهند زنان را از به کارگيری ابزار قدرت‌شان محروم کنند»؛ و (۳) «اين طالبانيسم است». من با هر سه نظر مخالفم و می‌گويم چرا؟

۱. مخالفت با نحوه‌ی پوشش متفاوت زنان و مردان در جامعه‌ی ما ريشه‌ای اجتماعی ندارد و اجبار گروهی از مردم بر گروهی ديگر نيست. مردم نبوده‌اند که گروهی را وادار کرده باشند «طوری ديگر» باشند و طوری ديگر زندگی کنند. اجبار به رفتارهايی خاص خواست گروه حاکم و آمر در حکومت بوده است.

۲. در جامعه‌ی ما ابراز زيبايی زنانه به طرق مختلف وجود دارد: از عکسهای روی جلد مجلات گرفته تا فيلمهای تلويزيونی و آگهيهای آنها و پوششهای مختلفی که زنان دارند. در اين خصوص حکومت هم اجبار چندانی ندارد.

۳. در جامعه‌ی ما چيزی به نام «طالبانيسم» تاکنون ابراز وجودی نداشته است، گرچه گرايشی «قشری» مشابه با آن از جهاتی وجود دارد. اما بر هر «قشريگری» نمی‌توان «طالبانيسم» نام نهاد. زنان در جامعه‌ی ما از خانه بيرون می‌روند، کار می‌کنند و ما می‌توانيم زنهای بی‌حجاب اجنبی را در سينما و تلويزيون تماشا کنيم — تا حد لباسهايی که در اندرونی خانه‌ها نيز معمول است، با پيراهنهای آستين کوتاه و شلوار و موهای پريشان و سينه‌های برآمده!

با اين وصف، می‌تو.ان پرسيد: «چرا حجاب؟» من در وهله‌ی نخست به بحثی شرعی و عرفی و اجتماعی از «حجاب» علاقه‌مند نيستم. برای من «حجاب» و «بدحجابی» و «بی‌حجابی» در مقام «نشانه» مهم است و اينکه اينها «نشانه»‌ی چيستند. از «بی‌حجابی» آغاز کنيم.

«بی‌حجابی»: نشانه‌ی «نامسلمانی»، يا «غرب‌زدگی»/«غربی‌شدن»

در بحث از «حجاب» و «بی‌حجابی» نخست مهم است که بدانيم «بی‌حجابی» و «حجاب» نشانه‌ی چه چيزهايی‌اند. تصور معمول بر اين است که «بی‌حجابی» را رضاشاه پهلوی به زور در اين سرزمين رواج داد، چون می‌خواست اين کشور پيشرفت کند و قدم در راه نوسازی اجتماعی و ترقی بگذارد. اما تصور گروهی ديگر بر اين است که رضاخان اين کار را کرد چون می‌خواست اين کشور را به دست بيگانگان بسپارد. نتيجه آنکه، «بازگرداندن حجاب» اعمال زور به جامعه نيست بلکه بازگرداندن جامعه به وضعی است که در ابتدا به‌طور طبيعی داشته است. اين استدلال حتی اگر موجه نيز باشد، می‌توان پرسيد که حالا که آن زور نيست چرا بايد جامعه را مجبور کرد که اين «شيوه» را اختيار کند؟ اين استدلال روشنفکرانه برای «وضع طبيعی»، البته، برای کسانی که حجاب را «نشانه‌ی مسلمانی» می‌دانند پذيرفته نيست. آنان اصرار می‌ورزند که «حجاب» حکم الهی است و بايد اجرا شود. اما می‌توان پرسيد اگر حجاب نشانه‌ی مسلمانی است چرا بايد هر زنی، حتی نامسلمان، آن را رعايت کند؟ و اصلاً آيا کسی حق دارد به دليل دل نسپردن به «حجاب» ترک مسلمانی نيز بگويد؟ گروهی ديگر، می‌گويند «حجاب مسأله‌ای اجتماعی است و امنيت اخلاقی جامعه را تضمين می‌کند». اما می‌توان پرسيد که بی‌حجابی و بدحجابی در مرتبه‌ی نخست امنيت چه کسی را به خطر می‌اندازد؟ «بی‌حجاب» را يا نگاه‌کننده به «بی‌حجاب» را؟ و اگر چنين بود آيا در تمام سالهای رواج بی‌حجابی در ايران آمار تجاوز و تعرض به زنان آمار بالايی بود؟ آيا آمار طلاق و از هم پاشيدگی خانوادگی به دليل کشيده شدن پای زنان ديگر به درون خانواده آمار بالايی بود؟

حجاب: نشانه‌ی نوگرايی

روايتهای معمول درباره‌ی «کشف حجاب» در عصر رضاخان اين واقعيت را ناديده می‌گيرند که خرده گرفتن بر «حجاب»، اگر چنين تعبيری از آن روا باشد، يا شيوه‌ی معمول تربيت زنان و رفتار با آنان در ايران به‌منزله‌ی يکی از علل عقب‌ماندگی اجتماعی، به مبارزات روشنفکران در قبل از انقلاب مشروطه بازمی‌گردد و کاريکاتورهايی که از آن دوره باقی است، مثلا در «ملانصرالدين»، همه حاکی از وضعيت رقت‌بار زنان در آن دوره است. شايد بدين گونه بود که نخستين روشنفکران صدر مشروطه پوشش ظاهری زنان را به تمسخر گرفتند و آنان را بردگانی در قفس تصوير کردند.

«کشف حجاب» و کينه‌های تاريخی

داستان «کشف حجاب» در ايران داستانی سرشار از کينه‌های تاريخی است. در کودکی پدر و مادر و مادربزرگ و پدربزرگم بارها اين داستان را برايم گفته بودند. پاسبانی چنان از سر مادر پدرم چادر و روسری‌اش را برداشته بود که گوشواره‌های مادربزرگم گوشش را پاره کرده بود. پدرم از جنازه‌هايی می‌گفت که در واقعه‌ی مسجد گوهرشاد ديده بود. در دبيرستان قصه‌ای از «قصه‌های کوچه دلبخواه» اسلام کاظميه (خدايش رحمت کند و اجر دهد که بعد از انقلاب به چه سرنوشتی گرفتار آمد!) و «جشن فرخنده» از آل احمد را می‌خوانديم. اسلام کاظميه در قصه‌ای از لوطيهای محله‌ای گفته بود که در نتيجه‌ی ستمکاريهای مجريان «کشف حجاب» تصميم گرفته بودند يکی از آژانهای بيرحم را به سزای اعمال جنايتکارانه‌اش برسانند — او را کشتند و آلتش را بريدند و در دهانش گذاشتند تا درس عبرتی باشد. محمود اعتمادزاده (م. الف. به‌آذين) در مجله‌ی «آرش» از دختران مينی‌ژوپ پوشی سخن گفته بود که از نگاه مردان به خود دستپاچه می‌شوند و نمی‌دانند با شرمساری خود چه کنند. گويی آنان نمی‌دانند که کسی که مينی‌ژوپ می‌پوشد ديگر نبايد از نگاه خيره‌ی مردان شرمسار و دستپاچه شود. به آذين نتيجه گرفته بود که ما هنوز نتوانسته‌ايم «آزادی» خود را بپذيريم! چون خودمان اين آزادی را به دست نياورده‌ايم. چند سالی گذشت و انقلاب شد. اما نه در طی انقلاب و نه در سالهای قبل و بعد از آن هيچ گاه مردم به يکديگر کاری نداشتند. چادريها چادری بودند و بی‌حجابها بی‌حجاب. چرا که بی‌حجاب‌ها خود مادرانی چادری داشتند و پدرانی که از متدينان بودند. در انقلاب کسی عليه بی‌حجابی شعار نمی‌داد و در صف تظاهرات همه گونه مردمی بودند. اگر غير از اين بود انقلاب هرگر پيروز نمی‌شد. پس آيا می‌شود «جمهوری اسلامی» را با نظام «رضاخانی» مقايسه کرد و گفت هردو نظام چيزی را زور می‌کنند که هيچ پايگاه مردمی‌ ندارد.

قياس نا بجا

غالبا گفته می‌شود که «رضاخان» و «جمهوری اسلامی» هردو برای «حجاب» به زور متوسل شدند و از اين حيث با يکديگر تفاوتی ندارند. اما اين مقايسه‌ی نابجايی است. «کشف حجاب» رضاخانی جز مدت کوتاهی دوام نداشت و هرگز مردم ايران در طی پنجاه سال حکومت پهلوی مجبور نبودند که از همه‌ی اعتقادات و رفتارهای معمول و سنتی خود دست بردارند. از همين رو، «کشف حجاب» به پايان رسيد و پس از آن هم بی‌حجابی وجود داشت و هم با حجابی. هيچ اجبار قانونی و اجتماعی نيز برای نوع پوشش وجود نداشت. «جمهوری اسلامی» نيز برای اين به وجود نيامد که بی‌حجابی از ميان برود. اما «جمهوری اسلامی» بعد از استقرار نخست به پوشاک مردان (کراوات) و سپس به پوشش زنان پرداخت و امروز نه تنها کسی نمی‌تواند در کشور بدون رعايت اين قوانين رفت و آمد کند بلکه بيگانگان نيز در ورود به کشور از اجرای اين قانون معاف نيستند، حتی سفيران و وزيران کشورهای خارجی؟ پس می‌توان گفت که هرگز نمی‌توان «کشف حجاب» چندروزه‌ی رضاخانی را با حجابی اجباری مقايسه کرد که ۲۶ سال به‌طور بی‌وقفه دوام دارد و دين و مذهب و خويش و بيگانه نيز نمی‌شناسد. اکنون می‌توان پرسيد «حجاب برای جمهوری اسلامی نشانه‌ی چيست؟»        



آدرس دنبالک اين مطلب: http://www.fallosafah.org/main/weblog/trackback.php?id=156
مشاهده [ ۱۴۶۱۱ ] :: دنبالک [ ۲۰۲ ]
next top prev
دفتر يادها گفت و گوها درسها کتابها مقالات کارنامه
يکشنبه، ۳ شهريور ۱۳۸۱ / پنجشنبه، ۱۳ ارديبهشت ۱۴۰۳
همه‌ی حقوق محفوظ است
Fallosafah.org— The Journals of M.S. Hanaee Kashani
Email: fallosafah@hotmail.com/saeed@fallosafah.org
Powered By DPost 0.9