شريعتی بعد از ۳۰ سال (۲) — فلُّ سَفَه
جمعه، ۱۴ ارديبهشت ۱۴۰۳ | 
Friday, 3 May 2024 | 
شماره: ۱۷۰
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی
درج: جمعه، ۹ شهريور ۱۳۸۶ | ۴:۵۱ ق ظ
آخرين ويرايش: جمعه، ۹ شهريور ۱۳۸۶ | ۲:۱۴ ب ظ
موضوع: روشنفکری

شريعتی: «آنچه من می‌گويم مسلماً تازه هست، اگرچه ممکن است درست هم باشد. بنابراين، هرچه می‌گويم نظريه است و به عنوان جزم و قطع نيست، فقط به انديشيدن دعوت می‌کند و همين!...»


«شما خود با تفکر و جستجوی بيشتر با پرسش و طرح در مجامع علمی، بايد کاری کنيد که اين مسائل پخته و حلاجی شود».


«نبايد از طرح علمی موارد اختلاف هراس داشت و نيز نبايد برای مصلحت، به تحريف حقيقت پرداخت».
(«علی»، مجموعه‌ی آثار، ۲۶، ص ۴۸۷)



  • شريعتی بعد از ۳۰ سال (۲)

گاهی گام کوچکی در تاريخ جهان يا بشر هزاران سال طول می‌کشد و گاهی در طی چندسال يا چندماه يا چندروز چنان تحولات بزرگی پيش می‌آيد که تصور آن نيز هرگز از ذهن هيچ انسانی نگذشته است. همه‌ی ما که امروز در پايان نيم قرن نخست زندگی خويشيم دست کم می‌توانيم سی‌ يا چهل سال اخير را به خوبی به ياد آوريم. مثلا، می‌توانيم از خود بپرسيم چگونه از رواج تلويزيون در دهه‌ی ۵۰ به رواج ويدئو (از بتاماکس تا وی اچ اس) از اواخر دهه‌ی ۵۰ و بعد در دهه‌ی ۶۰ و سپس رواج رايانه و ماهواره و سی دی و اينترنت در دهه‌ی ۷۰ و دی وی دی در دهه‌ی ۸۰ رسيديم. امروز وقتی کسی مقاله‌ای در آن سوی جهان می‌نويسد ما در طی چنددقيقه می‌توانيم مشاهده کنيم و بخوانيم. وقتی به حجم و تعداد عنوان کتابهايی که در طی اين سی سال منتشر شده است نگاه می‌کنيم، می‌بينيم آگاهی ما از فلسفه يا تاريخ سياسی و فرهنگی جهان به مراتب بيش از کسانی است که سی سال قبل زندگی می‌کردند، پس آيا به نظر نمی‌آيد که کسانی که در سالهايی دورتر از ما می‌زيسته‌اند در جهان تنگ و محدودی به سر می‌برده‌‌اند؟ آيا تمامی اين تحولات و پيشرفتهايی که در همين يک سده‌ی اخير روی داده با همه‌ی آنچه در طی تاريخ هشتادهزارساله‌ی «انسان انديشنده» رخ داده است مقايسه‌شدنی است؟ اما آيا بسياری از اين پيشرفتها به ياری فکر و عقل خود ما انجام شده است يا ما از قضا در تاريخی و جهانی به سر می‌بريم که ما را بی هيچ اختياری و کوششی در اين راه افکنده است و به سوی مقصدی ناشناخته به پيش می‌برد؟ در يک کلام بگويم، آيا ما از پيشينيان خود فقط به‌واسطه‌ی زمان نيست که برتريم؟ — بی هيچ کوششی به دست خودمان!

با خود می‌انديشيدم که اگر شريعتی از نسل ما بود و می‌توانست همين توليد فکری را داشته باشد، آن وقت انديشه‌ی او و تاريخ جامعه‌ی ما چه شکلی می‌داشت؟ ما، امروز حتی با وجود فيلتر و سانسور اينترنت در ايران، می‌توانيم نوشته‌های گنجی را بخوانيم و در طی چند ساعت يا چندروز نسبت به آنها واکنش نشان دهيم، اگر می‌توانستيم به همين سرعت هم نسبت به انديشه‌های شريعتی واکنش نشان دهيم، آيا اکنون جامعه‌ی ديگری نمی‌داشتيم؟ چرا بايد سی سال طول بکشد تا ما بخواهيم کسی را «نقد» کنيم يا به فکر نقدش بيفتيم؟ اما راستی سی سال طول کشيد تا ما فهميديم شريعتی مخالف دموکراسی يا مارکسيست يا لنينيست بود؟

مقاله‌ی علمی و مقاله‌ی ژورناليستی

نمی‌دانم آقای گنجی درباره‌ی مقاله‌ی خود چه ادعايی دارند، آيا آن را تحليلی تاريخی و علمی از «گفتار/گفتمان» حاکم بر انقلاب (با صفت «اسلامی» يا بدون آن يا صرفاً ۵۷) ايران می‌دانند و بدين وسيله خود را مورخ می‌شمارند يا فقط مقاله‌ای «افشاگرانه» نوشته‌اند که می‌خواهد چهره‌ی ناپيدای کسی را نشان دهد که مردم او را به‌درستی نمی‌شناخته‌اند؟ آيا انديشه‌های شريعتی و گفته‌هايش چيزی پنهان بوده است که ما اکنون می‌خواهيم افشا کنيم يا ايشان ارتباط تازه‌ای در اين گفته‌ها با ديگر گفته‌ها يافته‌اند که تاکنون ناآشکار بوده است؟ می‌توانيم بحث خودمان را از عنوان کلی رساله‌ آغاز کنيم که اين عنوان را بر خود دارد: «تبار شناسی گفتمان انقلاب 1357» و در شش قسمت با شش عنوان ارائه شده است. اين بخشها و عنوانها از اين قرارند:

اکبر گنجی: یوتوپیای لنینیستی شریعتی («زمانه»، چهارشنبه، ۲۰ تیر ۸۶)،  اکبر گنجی: شريعتی؛ نفی‌کننده‌ی حقوق بشر («زمانه»، پنجشنبه، ۲۱ تیر ۸۶)؛ اکبر گنجی: نظریه‌پردازی شريعتی برای فقیهان («زمانه»، جمعه، ۲۲ تیر ۸۶)؛ اکبر گنجی: شریعتی؛ زنان گونی پوش و علم بورژوایی («زمانه»، دوشنبه، ۱۵ مرداد ۸۶)؛ اکبر گنجی: شريعتی؛ مدافع صيغه و چندهمسری («زمانه»، جمعه، ۲۶ مرداد ۸۶)؛ اکبر گنجی: وداع با شريعتی («زمانه»، جمعه، ۲۶ مرداد ۱۳۸۶)

شايد می‌بايد بحث را از عنوان کلی مقاله آغاز کنم و بپرسم مراد از «تبارشناسی» و «گفتمان» در اين مقالات مسلسل که جملگی به شريعتی اختصاص دارد چيست؟ معنای اين برچسبها برای من روشن نيست. اما اجازه دهيد اين کار را به تعويق اندازيم. و نگاهی به عنوانهای به ظاهر فرعی اما برجسته و چشمگيری بيندازيم که عنوان اصلی را در سايه نگه می‌دارند. نگاهی به پنج عنوان نخست نشان می‌دهد که عنوانهای انتخاب‌شده خود حامل معنا و بار عاطفی بسيار است. عنوانها به ما می‌گويند که ما با شخصی سر و کار داريم که يا مدافع کريه‌ترين و منفورترين چيزهايی است که ما امروز می‌شناسيم: يوتوپيای لنينيستی، حکومت فقيهان، زنان گونی‌پوش، صيغه و چندهمسری؛ يا مخالف ارزشمندترين چيزهايی که ما می‌شناسيم: حقوق بشر. پس آيا جای شگفتی است که در عنوان ششم نويسنده دامن خود را از چنين شخص کريه و منفوری پاک کند؟ خب، وقتی که ما با چنين ادعاها يا اتهامهای شگفتی مواجه می‌شويم شايد بی‌درنگ کنجکاو شويم و مقاله را بخوانيم. اما آيا در پايان می‌توانيم با نويسنده موافقت کنيم که همه‌ی ادعاهايش درست بوده است؟ خب اگر درست نبود، آن وقت چه؟ آيا آن وقت نمی‌توانيم ادعا کنيم که او به دروغ چيزی را ادعا کرده‌ و به کسی نسبت داده‌ است؟ يا چهره‌ای مشوّه از شخصی شناخته‌شده و محترم به دست داده است؟ و «بردن آبروی» اشخاص را با «بت‌شکنی» و «نقد» و «پرسشگری» اشتباه گرفته است؟ پس بهتر است بپرسيم چگونه می‌شود در يک مقاله به «تحقيق» دست زد و «نقد» کرد و در يک مقاله به «تحميق» دست زد و «هجو» کرد.


«چه» و «چرا»: مقاله‌ی ژورناليستی و تحقيقی چگونه نوشته می‌شود؟

اگر به شخص ناآزموده‌ای بگوييد مقاله‌ای درباره‌ی «عشق» در افلاطون بنويسد، او چه می‌کند؟ او می‌رود «هرچه» افلاطون درباره‌ی «عشق» گفته است جمع می‌کند و آن را مرتب می‌کند و به عنوان مقاله برای شما می‌آورد. بسياری از دانشجويان ناآزموده و دستياران پژوهشی در بهترين حالت، اگر کارشان را درست انجام دهند، همين کار را می‌کنند. نگاهی به آن نوشته کافی است تا شما پی‌ببريد در اين گفته‌ها تناقضهای بسياری وجود دارد، در اين گفته‌ها «ناگفته‌ها»ی بسياری وجود دارد، برای شما پرسشهايی پيش می‌آيد، آن وقت می‌کوشيد از ميان انبوه اين گفته‌های متناقض به انديشه‌ی منسجمی برسيد و بگوييد افلاطون واقعاً درباره‌ی عشق «چه» فکر می‌کرده است، با روشهايی که بتوانند پرسشگری و فهم شما را از متن اعتبار بخشند، و روشن کنند که «چرا» افلاطون اين سخنان را گفته است. پس اگر توانستيد درباره‌ی موضوعی واحد مطالبی گرد آوريد و تناقضهايشان را آشکار کنيد و ارتباط استوار و محکمی ميان آنها برقرار کنيد و بعد پرسشهايی بکنيد و برای آن پرسشها پاسخهايی فراهم کنيد، آن گاه مقاله‌ای تحقيقی نوشته‌ايد. حال در نظر بگيريد شخص ناآزموده‌ی ديگری را که زحمت مطالعه‌ی همه‌ی آثار افلاطون را به خود نمی‌دهد و فقط به يکی از رساله‌های او رجوع می‌کند و چند جمله‌ای از آنجا بيرون می‌کشد و به شما تحويل می‌دهد؟ خب، درباره‌ی اين شخص دوم چه فکر می‌کنيد؟ و اگر شخصی بر مبنای همين چند جمله مقاله‌ای نوشت و استدلالهايی کرد، آن وقت به او چه نام می‌دهيد؟ بيشينه‌ی مقاله‌هايی که در روزنامه‌ها يا در اينترنت درباره‌ی انديشه‌های متفکران به چاپ می‌رسد از همين قبيل است. آنها بيشتر شامل اين‌اند که متفکری «چه» گفته است، آن هم به‌طور ناقص، و نه «چرا» گفته است؟ از همين روست که ما امروز بيشتر می‌دانيم و کمتر «می‌فهميم». همه‌ی ما چند جمله‌ای و چند اصطلاحی از اين يا آن متفکر بزرگ می‌دانيم و همان را مايه‌ی تحليل و داوری خود قرار می‌دهيم. ما هر روز بر «چه»هايمان می‌افزاييم و در عين حال پرسيدن «چرا» را از ياد می‌بريم. ما امروز «دانا» ولی «نفهم» هستيم. آيا به همين دليل نيست که صفت «ژورناليستی» مترادف با سطحی و شعاری و بی‌مايه قرار گرفته است؟ اينها همه در خوش‌بين‌ترين حالت بود، در جايی که حُسن نيتی هنوز وجود داشته باشد. اما روش ديگری نيز برای جمع‌آوری گفته‌ها وجود دارد. شما برمی‌داريد و جملاتی را که بنا به ايدئولوژی شما يا سياست روز يا هرچيز ديگری که برای شما اعتباری دارد از متن جدا می‌کنيد و به خواننده يا کارفرمای خودتان گزارش می‌کنيد. اين نوع گزارش‌نويسی يا برای داعيه‌های ايدئولوژيک و جنگهای اعتقادی به کار می‌رود، يا برای پرونده‌سازی. نمونه‌های اين نوع گزارشها می‌تواند شامل همه نوع سخنانی باشد از متون دينی گرفته تا انديشه‌های فيلسوفان و هنرمندان. همه‌ی ما با گزيده‌های مختلفی از اين گونه سخنان آشنا شده‌ايم. مثلاً، سخنان زننده‌ی فيلسوفان درباره‌ی زنان. و اما پرونده‌سازی با جملات نويسندگان نيز برای ما ناآشنا نيست. اين را در کشور ما «بولتن‌نويسی» می‌گويند و معمولاً در ادارات مربوط به سانسور يا امنيت به کار می‌رود. مجموعه‌ای از «چه» گفته‌های نويسنده دال بر محکوميت اوست. حال ببينيم کار آقای گنجی از کدام دسته است: تحقيقی، ژورناليستی يا بولتن‌نويسی.

ادامه دارد

پيوندها:

 اکبر گنجی: یوتوپیای لنینیستی شریعتی («زمانه»، چهارشنبه، ۲۰ تیر ۸۶)؛  اکبر گنجی: شريعتی؛ نفی‌کننده‌ی حقوق بشر («زمانه»، پنجشنبه، ۲۱ تیر ۸۶)؛ اکبر گنجی: نظریه‌پردازی شريعتی برای فقیهان («زمانه»، جمعه، ۲۲ تیر ۸۶)؛ اکبر گنجی: شریعتی؛ زنان گونی پوش و علم بورژوایی («زمانه»، دوشنبه، ۱۵ مرداد ۸۶)؛ اکبر گنجی: شريعتی؛ مدافع صيغه و چندهمسری («زمانه»، جمعه، ۲۶ مرداد ۸۶)؛ اکبر گنجی: وداع با شريعتی («زمانه»، جمعه، ۲۶ مرداد ۱۳۸۶)

ناقدان: 

احمد زيدآبادی: نقد خشن و بی‌موقع («روز»، پنجشنبه، ۲۱ تير ۸۶)؛ احمد زيدآبادی: چرا شريعتي را ستايش مي‌كنم؟ («روز»، پنجشنبه، ۱۸ مرداد ۸۶)؛ حسن يوسفی اشکوری: سرچشمه را نمی‌توان آلود! («روز»، سه‌شنبه، ۳۰ مرداد ۸۶)؛ محمود هرمزی: شريعتی باری ديگر («اخبار روز» ، دوشنبه، ۲۲ مرداد ۸۶)؛ ف. م. سخن: يوتوپيای لنينيستی شريعتی و نقل قول ناقص از لنين («گويا»، پنجشنبه ۲۸ تیر ۸۶)؛ ف. م. سخن:  اکبر گنجی، دکتر شريعتی و جمهوری اسلامی ايران («گويا»، سه شنبه، ۲۶ تير ۸۶)، ف. م. سخن: حکايت کشف اکبر گنجی و داستان های ذبيح الله منصوری («گويا»، شنبه، ۳ شهریور ۸۶)؛ محمود دلخواسته: رويکرد گنجی به شريعتی و انقلاب ۵۷ بر چه اساسی استوار است؟ («گويا»، چهارشنبه، ۲۷ تير ۸۶)؛ محمود دلخواسته: در جستجوی حقیقت یا قدرت؟ («گويا»، «زمانه»، جمعه، ۲ شهریور ۸۶)؛ داريوش سجادی: از مجید سوزوکی تا اکبر گنجی («انتخاب»، دوشنبه، ۲۹ مرداد ۸۶)

ستايشگران: 

مهدی نياکی: گنجی: انديشمند نابهنگام! («روز»، سه‌شنبه ۲۶ تير ۸۶)؛ مازيار رادمنش: «به بهانه‌ی دوازدهمين جايزه» («روز»، سه‌شنبه ۱۶ مرداد ۸۶)؛ فرهاد جعفری: سرچشمه به حد کفايت آلوده هست! در حاشيه يادداشتی از آقای حسن يوسفی اشکوری («گويا»، پنجشنبه ۱ شهریور ۱۳۸۶)؛ داريوش برادری: مشکل ایرانیان با نقد و «قتل» سمبولیک («زمانه»، پنجشنبه ٨ شهريور ۸۶)



آدرس دنبالک اين مطلب: http://www.fallosafah.org/main/weblog/trackback.php?id=170
مشاهده [ ۸۲۱۰ ] :: دنبالک [ ۳ ]
next top prev
دفتر يادها گفت و گوها درسها کتابها مقالات کارنامه
يکشنبه، ۳ شهريور ۱۳۸۱ / جمعه، ۱۴ ارديبهشت ۱۴۰۳
همه‌ی حقوق محفوظ است
Fallosafah.org— The Journals of M.S. Hanaee Kashani
Email: fallosafah@hotmail.com/saeed@fallosafah.org
Powered By DPost 0.9