نان و عشق: عاقبت عاشق‌کُشی و شهرآشوبی — فلُّ سَفَه
دوشنبه، ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ | 
Monday, 29 April 2024 | 
شماره: ۱۹۵
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی
درج: جمعه، ۱۴ دی ۱۳۸۶ | ۳:۱۷ ق ظ
آخرين ويرايش: جمعه، ۱۴ دی ۱۳۸۶ | ۳:۱۷ ق ظ
موضوع: نقد فيلم

  • نان و عشق: عاقبت عاشق‌کُشی و شهرآشوبی

سالها قبل چن کايگه را با فيلمهای تار زندگی (۱۹۹۱) و بدرود مُتعه‌ی من (۱۹۹۳) شناختم و دوست داشتم. اما فيلمی مانند مرا نرم بکش (۲۰۰۲) از او مرا حيرت‌زده ساخت، حيرت‌زده از اينکه چگونه فيلمسازی در طی یک دهه می‌تواند اين قدر نزول کند، و چرا؟ باری، قول (۲۰۰۵) او شايد می‌باید نويد بازگشت به آن قلمروی را می‌داد که او در آن سلطان بود: چين و داستانهای کهنش. متأسفانه، در اين بازگشت گويا زرق و برق و جلوه‌های ويژه و خيل تماشاگر دل از چن کايگه ربوده و او به جای پرداخت شخصيتهای داستانش و عمق بخشیدن به آنها در روایتی که در پیش دارد فقط تماشاگر را می‌دواند تا بی‌تأمل به پايان ماجرا برسد. لذت تماشای فيلم با پايانش به پايان می‌رسد و کمتر چيزی می‌ماند که آدم بخواهد بعد به آن فکر کند. با اين همه، گمان می‌کنم تأملی در نگاه سنتی به «زن» در این فيلم چن کایگه جالب توجه باشد، شايد بد نباشد نقدی فمینیستی از این فیلم بکنیم!

فيلم داستانی را روایت می‌کند که می‌توان آن را از گونه‌ی داستانهای پریان به شمار آورد. دخترکی بینوا و گرسنه به دام پسرکی می‌افتد و با خدعه‌ای هم از دام می‌جهد و هم نان پسرک را از دستش می‌رباید. در راه فرار، پيش از آنکه فرصتی برای خوردن نان دست دهد، دخترک نانش را از کف می‌دهد و نان به قعر برکه‌ای می‌رود. الهه‌ای نان را باز می‌آورد و با دخترک عهدی می‌بندد. دخترک اگر «نان» را ترجیح دهد، هرگز در زندگی طعم عشق را نمی‌چشد و هرکه را دوست داشته باشد از دست می‌دهد، اما اگر «نان» را واگذارد به هرچه می‌خواهد می‌رسد. دخترک نان را ترجیح می‌دهد! الهه سپس به او می‌گويد که فقط در یک صورت او می‌تواند به خواسته‌اش برسد و آن هنگامی است که بتواند زمان را به عقب بازگرداند.

زمان می‌گذرد. برده‌ای (کونلون) از چنگ سربازان پادشاه می‌گریزد. عاقبت فرمانده‌ سپاه به او می‌رسد. برده حاضر است همچنان اربابی داشته باشد. برده‌ی سردار می‌شود. سپاهیان ووهوآن قصر شاهنشاه را محاصره کرده‌اند. همسر شاهنشاه بر بام قصر ظاهر می‌شود و جامه از تن می‌کند تا سربازان را مدهوش زیبایی خود کند. سپس فرمان می‌دهد که همسرش شاهنشاه را بکشند. کمانداران شاهنشاه را هدف می گیرند. اما تیری به او اصابت نمی‌کند. سواری با لباس سردار و نقاب بر چهره می‌رسد، با پرتاب شمشیر خود شاهنشاه را می‌کشد و زن را می‌رباید. ووهوآن و سپاهیانش او را تعقیب می‌کنند. به او می‌رسند. او زن را به شرطی وامی گذارد و خود از پرتگاهی به پايين می‌پرد. او جان سالم به در می‌برد.

بقیه‌ی فيلم ماجرای سه مرد و يک زن است. سه مرد، برده (کونلون)، سردار گوانگ‌مينگ و ووهوآن (در پايان فيلم می‌فهميم که او همان پسرک فریب‌خورده ابتدای فيلم است. او که مرد شریر این ماجراست معصومیت از دست رفته‌ی خود را ناشی از همان فریبی می‌داند که در کودکی از دخترک خورد. او پس از آن دیگر نتوانست به کسی اعتماد کند!)، تا پای جان بر سر تصاحب يک زن پيکار می‌کنند. زنی که زمانی همسر پادشاه بود، زمانی همبستر سردار شد، زمانی به قفس طلایی ووهوآن رفت، و زمانی از برده‌ای جوان دلبری کرد و به او نیز دلباخت. با اين همه به وصال دائم هيچ کدام نرسید.

زن را کانون فتنه در جهان دانستن دست کم قدمتی چهارهزارساله دارد، از آن زمان که نوشته‌ای هست. اما پرداختن به اين گونه مضامين در امروز سخت مخاطره‌آمیز است. فيلمهای چن کایگه هيچ نشانی به دست نمی‌دهند از اینکه او کوششی کرده باشد برای از ميان بردن تصویر زن اغواگر و مکار و فریبکار و عاشق‌کُش. او از همان فيلم «تار زندگی» اين را به خوبی نشان می‌دهد که بسیاری از داده‌های سنت را بی چون و چرا می‌پذیرد و دیدی انتقادی نسبت به آنها ندارد، شاید برای اينکه بسیاری از نمودگارهای سنت وضعيت معاصر را به خوبی بازگو می‌کنند، چرا که هنوز «نان» بر «عشق» پيروز است. با این همه، چن کایگه در «قول» نه تصویری نفرت‌انگيز از زنی اغواگر و مکار می‌آفریند، و نه راهی برای اصلاح آن پيشنهاد می‌کند. نتيجه اين است که آدم نه می‌تواند زن اين فيلم را دوست بدارد و نه محکوم کند. در پایان فيلم فقط اندرزی اخلاقی داده می‌شود.



آدرس دنبالک اين مطلب: http://www.fallosafah.org/main/weblog/trackback.php?id=195
مشاهده [ ۳۴۹۲ ] :: دنبالک [ ۱ ]
next top prev
دفتر يادها گفت و گوها درسها کتابها مقالات کارنامه
يکشنبه، ۳ شهريور ۱۳۸۱ / دوشنبه، ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳
همه‌ی حقوق محفوظ است
Fallosafah.org— The Journals of M.S. Hanaee Kashani
Email: fallosafah@hotmail.com/saeed@fallosafah.org
Powered By DPost 0.9