ذاکرزاده هم رفت! — فلُّ سَفَه
پنجشنبه، ۱۰ آبان ۱۴۰۳ | 
Wednesday, 30 October 2024 | 
شماره: ۲۵۸
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی
درج: شنبه، ۲ آذر ۱۳۸۷ | ۱۱:۳۴ ب ظ
آخرين ويرايش: شنبه، ۲ آذر ۱۳۸۷ | ۱۱:۳۹ ب ظ
موضوع: زندگی

  • ذاکرزاده هم رفت!

بعد از هم اتاقی‌ام نوبت به همسایه‌ی کناری‌ام رسید که از دروازه‌ی مرگ بگذرد. آخرین باری که دکتر ذاکرزاده را دیدم ساعت ۱۰ بود، قبل از اینکه به کلاس بروم. ظهر که بیرون آمدم او دیگر نبود که با هم به ناهار برویم. حدود ۱۱ دکتر ایلخانی از جلوی اتاقش رد شده بود، سلامی کرده بود، جوابی نداده بود، رفته بود تا ببیند چرا جوابی نمی‌دهد، دیده بود دکتر ذاکرزاده نفسش بالا نمی‌آید، کمی به پشتش زده بود و تکانش داده بود، بعد دیده بود رنگ چهره‌اش دارد سرخ و کبود می‌شود، سراسیمه بیرون دویده بود، به نوریان گفته بود به درمانگاه دانشگاه زنگ بزند و دکتر خبر کند. دکتری در درمانگاه نبود. دانشجویان را به کمک خوانده بود و دویده بود ماشین بیاورد. او را به سرعت به بیمارستان طالقانی رسانده بود. پزشکان آمده بودند و معاینه‌اش کرده بودند، قلبش را بارها مالش داده بودند، شوک الکتریکی داده بودند، اما فایده‌ای نداشت. قلب او دیگر نمی‌زد. او دیگر باز نمی‌گشت. دکتر ذاکرزاده با یک دانشجوی دکتری در اتاق خودش کلاس داشت. دانشجو را فرستاده بود از کتابخانه کتابی بیاورد. برای همین در اتاقش باز بود و دکتر ایلخانی او را دیده بود. در همین اثنا دچار حمله شده بود. البته سابقه‌ی در بیماریهای قلبی نداشت. سالم و سرحال می‌نمود. اما خواهرش که آمد گفت فشار خونش زیاد بود، اما آن را پنهان می‌کرد و جدی نمی‌گرفت.

دکتر ذاکرزاده از سال ۷۲ یا ۷۳ بود که به گروه ما پیوست. او از اوایل سالهای ۴۰ به آلمان رفته بود و در چند رشته تحصیل کرده بود و دکتری گرفته بود. مرد پرشور و بانشاطی بود. با شور و حرارت از اعتقاداتی که داشت دفاع می‌کرد. «حقیقت» را خیلی دوست داشت و می‌کوشید مانند آلمانیها «بی‌تعارف» و «صریح» باشد. همین حالت گاهی او را در نزد دیگران عصبی و پرخاشگر جلوه می‌داد. اما مردی بسیار مهربان و باصفا بود. بعد از هر بگو مگو با فروتنی عذرخواهی و دلجویی می‌کرد. او همسن دکتر علوی‌نیا بود. ۶۵ سالگی سن بازنشستگی از کار است، اما گویا برای همکاران من به سن بازنشستگی از زندگی تبدیل شده است. با این تفاصیل معلوم نیست که بزرگداشت دکتر علوی‌نیا را بتوانیم در روز دوشنبه برگزار کنیم. اگر فردا مراسم خاکسپاری دکتر ذاکرزاده انجام نشود، دوشنبه را احتمالا می‌باید به مراسم خاکسپاری او اختصاص دهیم.

دانشجویان و همکاران اداری دانشگاه امروز همدلی و همدردی بسیاری کردند. هرگز گمان نمی‌کردم «مرگ» در محیطی عمومی بتواند این‌قدر دردناک باشد. به همه‌ی آنان تسلیت می‌گویم و برای دکتر ابوالقاسم ذاکرزاده‌ی عزیز از خداوند منان مغفرت و شادی روان و برای خانواده‌ی محترمش صبر و اجر طلب می‌کنم. آمین.



آدرس دنبالک اين مطلب: http://www.fallosafah.org/main/weblog/trackback.php?id=258
مشاهده [ ۴۰۰۰ ] :: دنبالک [ ۰ ]
next top prev
دفتر يادها گفت و گوها درسها کتابها مقالات کارنامه
يکشنبه، ۳ شهريور ۱۳۸۱ / پنجشنبه، ۱۰ آبان ۱۴۰۳
همه‌ی حقوق محفوظ است
Fallosafah.org— The Journals of M.S. Hanaee Kashani
Email: fallosafah@hotmail.com/saeed@fallosafah.org
Powered By DPost 0.9