و محمد رسول‌الله: «مسلمان» یا «محمدی»؟ — فلُّ سَفَه
چهارشنبه، ۹ آبان ۱۴۰۳ | 
Wednesday, 30 October 2024 | 
شماره: ۲۷۴
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی
درج: يكشنبه، ۱۳ بهمن ۱۳۸۷ | ۲:۲۹ ق ظ
آخرين ويرايش: يكشنبه، ۱۳ بهمن ۱۳۸۷ | ۲:۴۱ ق ظ
موضوع: دين

An das Göttliche glauben
Die allein, die es selber sind

هولدرلین


به آنچه خدایی‌ست، تنها آنانی ایمان دارند،
که خود نیز خدایی‌اند.[۱]


  • و محمد رسول‌الله: «مسلمان» یا «محمدی»؟

سالها قبل وقتی می‌دیدم که در متون انگلیسی مسلمانان را Mohammadans یا Muhammadists می‌نامند از خودم می‌پرسیدم که چرا اروپاییان مسلمانان را بدین نام می‌خوانند و حال آنکه مسلمانان خود چنین نامی بر خود نمی‌نهند؟ از آنجا که این نام را ابتدا بیشتر در آثار نویسندگان مارکسیست، از جمله ماکسیم رودنسون، دیده بودم گمان می‌کردم که آنان بر وفق نگرش خود چنین کاری می‌کنند، یعنی «اسلام» را ایدئولوژی می‌دانند. اما بعد دریافتم که نه، این استعمال عمومیت بیشتری دارد. سال پیش که کتابهای شریعتی را باز‌خوانی می‌کردم دیدم که چیزی شبیه به همین نکته توجه شریعتی را نیز جلب کرده بود. شریعتی در جایی درباره‌ی مارکسیسم و نقد آن گفته بود:

وعجیب است که همین مکتبی که اولین نظریه‌اش نفی شخصیت و تاریخ است — چون می‌گوید شخصیت در تاریخ هیچ نقشی ندارد — به صورت بزرگترین مکتب برای رشد و پیدایش شخصیت در می‌‌آید. و حتی مکتبها‌یشان به اسم اشخاص می‌شود. مارکسیسم، لنینیسم، تیتیسم، کاستریسم، تروتسکیسم، مائوئیسم، که بسیاری از اینها هم مرده‌اند. ولی ما که مذهبی هستیم، اگر با کسی از محمدیسم و محمدی و علوی گفتگو کنیم اصلاً نمی‌فهمد که از چه سخن می‌گوییم. زیرا ما مذهبی‌ها، با اینکه متهم به پیغمبرپرستی هستیم و پیغمبر رابالاتر از همه‌ی بشر می‌دانیم، به این اندازه عقده‌ی شخصیت‌پرستی نداریم، ولی آنها که شخصیت را نفی می‌کنند و می‌گویند که شخصیت و قهرمان اصلاً کوچکترین دخالتی در زندگی بشری و تاریخ ندارد، مکتبشان به صورت رهبرپرستی، و یک شکل دیگری از فاشیسم در می‌آید («عرفان، برابری، آزادی»، در خودسازی انقلابی، مجموعه آثار، ج ۲، ص ۷۵–۷۴؛ تأکید از من است).

شریعتی متوجه نکته‌ای شده بود، اما نتوانسته بود آن را به‌درستی تبیین کند و طبق معمول بیشتر به پنداربافی و سخنوری روی آورده بوده . گویی ندیده بود که این همه مذهب و فرقه در اسلام به نام اشخاص هست: اسماعیلیه، زیدیه، کیسانیه، کرامیه، علویه.... در همان سالها در ضمائمی که دکتر شرف به ترجمه‌‌اش از فلسفه‌ی معاصر اروپایی بوخنسکی افزوده بود، گفته‌ای از سارتر دیدم که برایم فکربرانگیز و راهگشا بود. سارتر در مصاحبه‌ای با اشپیگل در آغاز سال ۱۹۷۳ گفته بود: «من یک مارکسی [Marxian]هستم نه مارکسیست [Marxist]» (ا. م. بوخنسکی، فلسفه‌ی معاصر اروپایی، ترجمه‌ی دکتر شرف‌الدین خراسانی، چ ۲، ۱۳۷۹، ص ۳۱۸). پیدا بود که می‌باید در معنای این پسوند ian- و ist- رازی نهفته باشد که سارتر می‌خواهد با آن حساب خود را از مارکسیست‌ها جدا کند و بگوید او را «مارکسیست» نپندارند، همان طور که خود مارکس نیز روزگاری چنین گفته بود. بعدها دیدم که برخی میان Platonist و Platonian نیز همین تمایز را قائل می‌شوند. اما پسوند Mohammadan فرق داشت. بنابراین، می‌باید پسوند an- را هم به این دو می‌افزودم تا روشن شود که چرا گفته می‌شود، مثلاً، Mohammadan و Lutheran. اما بد نیست ببینیم که آیا خود اروپاییان متوجه شده‌اند که مسلمانان از این تعبیرات Mohammadan و Mohammadist ناخشنودند یا نه؟ اگر اولین مرجع یا مرجعها را بخواهیم از اینترنت انتخاب کنیم، «ویکی‌پدیا» دم دست‌ترین است. نویسنده‌ی مدخل “Muslim” در ویکی‌پدیا درباره‌ی این کلمه و معادلهای دیگر آن در زبان انگلیسی می‌نویسد:

The ordinary word in English is "Muslim". It is sometimes spelled "Moslem", which some regard as offensive.Until at least the mid 1960s, many English-language writers used the term Mohammedans or Mahometans. Muslims argue that the terms are offensive because they allegedly imply that Muslims worship Muhammad rather than God. English writers of the 19th century and earlier sometimes used the words Mussulman, Musselman, or Mussulmaun. Variant forms of this word are still used by many Indo-European languages. These words are similar to the Turkish, Bosnian, Kurdish, Persian, French, Russian, Spanish, Italian, Hindi and Portuguese words for "Muslim".

نویسنده‌ی این مدخل البته برای برخی گزاره‌های خود شاهدی نیاورده است. اما می‌توان با استناد به فرهنگهای انگلیسی نشان داد که «اهانت‌آمیز» تلقی شدن تعبیرات «محمدی» و «محمدگرا» به جای «مسلمان» در نزد همه‌ی نویسندگان امری پذیرفته شده است. نخست به این تعریف از Mohammadan توجه کنید.  و بعد به این تعریف از آکسفورد:

Muhammadan /.../ a. & n. Also Mohammedan /..../. L17. [f. prec. + -AN.] A adj. Of or pertaining to the prophet Muhammad; Muslim. L17. B n. A follower or adherent of Muhammad; a Muslim. L18. A term not used or favoured by Muslims.Muhammadanism n. the Muslim religion, Islam E19. (Excerpted from Oxford Talking Dictionary. Copyright © 1998 The Learning Company, Inc. All Rights Reserved.)

اما نکته جالب توجه این است که مسلمانان در خصوص دیگر ادیان نیز همین شیوه را داشتند، یعنی آنان را نیز به نام آورندگان دین‌شان نمی‌نامیدند، البته در خصوص مذاهب این کار را می‌کردند، اما در خصوص دین نه. مثلاً، یهودیان به نام «یهودا» پسر یعقوب به این نام نامیده می‌شوند و آنان را موسویان نمی‌گویند. به آنان «کلیمیان» نیز می‌گفتند، منسوب به «کلیم‌الله»، موسی، کسی که خدا با او سخن گفت. در قدیم به مسیحیان نصاری ونصرانیان، منسوب به ناصره، و ترسایان، به دلیل رجحان خوف، می‌گفتند. البته، گاهی عیسوی نیز می‌گفتند. و بوداییان را برهمنان و شمنان می‌نامیدند. مذاهب نیز یا به نام تعلیم‌شان نامیده می‌شدند و یا به نام آورنده‌شان. آیا به نظر نمی‌آید که قدما از جهاتی «تحمل» بیشتری برای ادعاهای «الهی» داشتند؟ آیا جهان قدیم به دو جهان الهی و انسانی تقسیم نمی‌شد؟ و این بهتر نبود تا امروز که همه «یک جهانی» شده‌اند؟ چه متدین و مؤمن و چه زندیق و چه دهری و چه کافر؟ به نظر می‌آید که امروز هیچ کس به یک جهان دیگر اعتقادی ندارد، حتی مؤمنان؟

یادداشت:

۱. شعر و شهود: تفسیر هفتاد اثر تغزلی آلمانی، ترجمه‌ی محمود حدادی، نشر پژواک کیوان، ۱۳۸۵، ص ۲۸ متن آلمانی؛ ص ۷۵ ترجمه‌ی فارسی. ببینید متن آلمانی شعر هولدرلین را در گوتنبرگ؛ و ببینید ترجمه‌ی انگلیسی آن را؛ و نیز مدخل فریدریش هولدرلین در ویکی‌پدیا؛ و نیز فریدریش هولدرلین(زندگی‌نامه، به همراه شعر) در جایی دیگر.



آدرس دنبالک اين مطلب: http://www.fallosafah.org/main/weblog/trackback.php?id=274
مشاهده [ ۴۱۸۲ ] :: دنبالک [ ۴۵ ]
next top prev
دفتر يادها گفت و گوها درسها کتابها مقالات کارنامه
يکشنبه، ۳ شهريور ۱۳۸۱ / چهارشنبه، ۹ آبان ۱۴۰۳
همه‌ی حقوق محفوظ است
Fallosafah.org— The Journals of M.S. Hanaee Kashani
Email: fallosafah@hotmail.com/saeed@fallosafah.org
Powered By DPost 0.9