خشونت و مدنیت — فلُّ سَفَه
چهارشنبه، ۹ آبان ۱۴۰۳ | 
Wednesday, 30 October 2024 | 
شماره: ۳۱۱
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی
درج: شنبه، ۲۷ تير ۱۳۸۸ | ۱۱:۱۸ ب ظ
آخرين ويرايش: شنبه، ۲۷ تير ۱۳۸۸ | ۱۱:۱۸ ب ظ
موضوع: سياست

  • خشونت و مدنیت

اگر از کسی پولی بخواهید و به شما ندهد، چه می‌کنید؟ شکایت می‌کنید؟ با ارعاب و زور و تهدید او و خانواده‌اش به پولتان می‌رسید؟ اگر عذر شما را از کاری بخواهند، چه می‌کنید؟ با چنگ و دندان به کارتان می‌چسبید و تن به اخراج نمی‌دهید، رئیس‌تان را می‌کشید؟ اگر همسرتان شما را دیگر دوست نداشته باشد، چه می‌کنید؟ او را می‌کشید؟ کتکش می‌زنید؟ اگر محبوبتان شما را دوست نداشته باشد، چطور؟ می‌توان از این دست پرسشها بسیار کرد. در واقع، یکی از چیزهایی که می‌توان گفت بیرون آورندۀ انسان از حالت توحش و رسیدن او به حالت مدنیت است، پذیرش حل اختلاف بدون توسل به خشونت است. ما آدمهایی را که نمی‌توانند بدون دعوا و کتک‌کاری از دیگران جدا شوند یا اختلافات‌شان را حل و فصل کنند، مردمی‌ عقب‌مانده و به دور از تمدن می‌شماریم. در جامعۀ متمدن، وقتی طلبی از کسی داریم، آن را با استفاده از کتک یا تهدید و خشونت علیه خانوادۀ آن شخص به دست نمی‌آوریم. شکایت می‌کنیم تا قانون این کار را برای ما انجام دهد. در دیگر موارد نیز به همان‌گونه است. به همین دلیل است که ما فکر می‌کنیم دوتا آدم متمدن وقتی از هم خوششان نیامد به راحتی از هم جدا می‌شوند. وقتی کسی ما را برای کاری نخواست، ما با دعوا و کتک او را مجبور نمی‌کنیم ما را نگاه دارد. بنابراین، آنچه ما هرروز در صفحۀ حوادث روزنامه‌ها می‌خوانیم، در خصوص قتل یا خشونت علیه افراد، یا نشان از ناتوانی ذهنی و فکری افراد برای حل اختلافهای خودشان دارد یا نشان از ناتوانی جامعه برای حل احتلاف میان افراد و بازگرداندن آنان به حالت توحش. حالتی که هر فرد باید خود به دست خود عدالت را اجرا کند.

اکنون می‌توان به همین قیاس به رفتار دولتها و نظامهای سیاسی با مردمان خودشان پرداخت. اگر برای انسان متمدن زشت است که به زور کتک همسرش یا فرزندش یا کارگر یا کارمندش را نگاه دارد، آیا برای دولتها شایسته است که شهروندان خود را به زور و با اعمال خشونت مطیع و منقاد خود کنند؟ آیا رفتار دولتها با شهروندان نباید بر اساس همان معیاری باشد که دولتها انتظار دارند شهروندان بر همان اساس عمل کنند؟ یک تفاوت جهان جدید با جهان قدیم را می‌توان در تفاوتی دید که رابطۀ شهروندان و دولتها را تنظیم می‌کند. اگر در جهان قدیم، به گفتۀ هابز، مردمان در نظامهای استبدادی ترجیح می‌دادند که یک نفر تو سر همه بزند و همه تو سر هم نزنند، و به همین دلیل تا پایان قرن نوزدهم هنوز پادشاهی تنها شکل حکومت در جهان بود، با قدمتی چندهزارساله، در جهان جدید دیگر همان یک نفر هم نمی‌تواند چنین رابطه‌ای را با شهروندان برقرار کند. از همین رو بود که نظامهای پادشاهی، مبتنی بر حق الهی فرمانروایی، برافتاد. بنابراین، می‌توان گفت اگر در جایی از این جهان هنوز کشورهایی وجود دارند که رابطۀ میان شهروندان و حاکمان یا شهروندان با شهروندان به گونه‌ای شده است که تنها اعمال خشونت می‌تواند بازدارنده از ستم یا ایفاکنندۀ حق باشد، چنین جامعه‌ای هنوز به مدنیت کامل نرسیده است. در این میان، نقش حکومتها در مقام صاحبان انحصاری ابزارهای خشونت، با استفاده از ابزارهای مدرن، می‌تواند به سبعیتی بینجامد که تاریکترین قرون بشری در عصر دیوانه‌ترین خودکامگان نیز از آن یاد نداشته باشد. ظهور فاشیسم در قرن بیستم و فجایع حکومتهای به اصطلاح انقلابی افریقایی و خاور دور و اروپای شرقی گواهی بر خشونتهای بی حد و مرز عصر ماست.



آدرس دنبالک اين مطلب: http://www.fallosafah.org/main/weblog/trackback.php?id=311
مشاهده [ ۳۷۱۴ ] :: دنبالک [ ۰ ]
next top prev
دفتر يادها گفت و گوها درسها کتابها مقالات کارنامه
يکشنبه، ۳ شهريور ۱۳۸۱ / چهارشنبه، ۹ آبان ۱۴۰۳
همه‌ی حقوق محفوظ است
Fallosafah.org— The Journals of M.S. Hanaee Kashani
Email: fallosafah@hotmail.com/saeed@fallosafah.org
Powered By DPost 0.9