معنا و اهمیت «فلسفی» آشویتس — فلُّ سَفَه
چهارشنبه، ۹ آبان ۱۴۰۳ | 
Wednesday, 30 October 2024 | 
شماره: ۳۲۴
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی
درج: دوشنبه، ۲۳ آبان ۱۳۹۰ | ۲:۱۸ ق ظ
آخرين ويرايش: دوشنبه، ۲۳ آبان ۱۳۹۰ | ۲:۱۸ ق ظ
موضوع: سياست

  • معنا و اهمیت «فلسفی» آشویتس

یکشنبه ۱۸ بهمن ۸۸

اکنون ۶۵ سال از زمانی می‌گذرد که پای نخستین سربازان اتحاد جماهیر شوروی، در پایان ژانویۀ ۱۹۴۵، به آشویتس رسید و درهای این اردوگاه به روی فاتحان جنگ گشوده شد. این اردوگاه در هنگام ورود سربازان شوروی ۷۰۰۰ زندانی داشت که همۀ آنان تقریباً بازماندگان آن یک و نیم میلیون نفری بودند (۹۰ درصد آنها یهودی بودند) که به این اردوگاه آورده شده بودند. چند روز قبل از رسیدن سربازان شوروی، نازیها ۶۵۰۰۰ نفر از این بازماندگان را از میان برده بودند تا هیچ سندی برای این جنایت عظیم باقی نماند. در طی سالهایی که از این واقعه گذشته است مباحثات بسیاری دربارۀ این اردوگاه زندانیان غیرنظامی و نسل‌کشی صورت گرفته در آن وجود داشته است: از شمار واقعی کشته‌شدگان، تا کسانی که منکر هرگونه نسل‌کشی یهودی در آن شده‌اند، همچنین بحثهایی دربارۀ ملیت و دین و مذهب و اخلاق «گردانندگان» این اردوگاه. اکنون بعد از ۶۵ سال می‌توان پرسید که «آشویتس» چه معنا و چه اهمیتی می‌تواند برای ما در مقام موضوعی فلسفی داشته باشد، آیا اصلا می‌توان چنین واقعه‌ای را به مسأله‌ای فلسفی تبدیل کرد؟

در قرن بیستم، شاید هیچ‌کس به اندازه‌ تئودور آدورنو فیلسوف برجسته نظریه انتقادی اهمیت فلسفی این واقعه را روشن نکرده باشد. نقل ناقص سخن او اکنون به شعاری مبتذل و بی‌معنا تبدیل شده است که یکی از محققان به خوبی معنای آن را در بستر تاریخی‌اش روشن کرده است. گزارشی از این مقاله یا ترجمه آن را برای فرصتی دیگر می‌گذارم. آنچه در اینجا می‌خواهم اندکی درباره آن سخن بگویم شماری چیزها در این واقعه است که کمتر از آن سخن گفته می‌شود. برای بسیاری شمار قربانیان، یا مذهب و دین آنان، یا ملیت آنان بیش از هر چیز دیگر اهمیت دارد. بدین طریق، فراموش می‌شود پرسیده شود که این واقعه چگونه ممکن شد؟ این «واقعه» چه خصوصیاتی داشت که هیچ واقعۀ دیگری در تاریخ بشر چنین خصوصیاتی را نداشت؟ و سرانجام اینکه در روزگار کنونی ما آیا وقوع «آشویتس» ناممکن شده است؟

نیچه در قرن نوزدهم پیش‌بینی کرد که قرن بیستم شاهد جنگهایی چنان دهشتناک خواهد بود که در تاریخ بشر سابقه نداشته باشد. متأسفانه، پیش‌بینی او درست از آب در آمد؟ چرا؟ آیا نیچه اینها را به خواب دیده بود یا حسی نامعلوم به او چنین خبر داده بود؟ نیچه فریاد می‌زد که «علم» انسان را احمق و جنایتکار می‌کند. «فلسفه» باید بر «علم» حکومت کند تا «علم» به «اخلاق» گردن بگذارد، وگرنه «علم» خود «انسان» را هم روی میز آزمایشگاه زنده زنده تشریح خواهد کرد! هولناک بود، وقتی دانشمندان نازی در قرن بعد این کارها را انجام دادند، اما انجام دادند! پس می‌باید بپرسیم چه چیزی در راه بود که نیچه «سرانجام»اش را می‌‌دید و دیوانه‌ای را «بشارتگر» فرا رسیدنش قرار داده بود؟ این «بحران ارزشها»، «بحران علوم» چگونه توانست به بحرانی در سیاست بینجامد؟ و این «بحران سیاست» چرا چنین فرجام شومی داشت؟

کارگزاران نظام نازی و مدیران دستگاههای اداری آن اراذل و اوباش و مردمان دون جامعه نبودند. آنان مردمانی پاکیزه و آراسته، با فرهنگ و اهل مطالعه بودند. مردمانی که گوته می‌خواندند و موسیقی باخ گوش می‌کردند. آنان چنان کارشان را انجام می‌دادند که گویی این فقط وظیفه‌ای است که می‌باید انجام داد و میان وظایف هیچ فرقی نیست؟

اردوگاه‌های نازی تصویری از یک جنایت تر و تمیز را به نمایش گذاشت. برای انسان شاید از همان نخستین باری که قابیل دست به جنایت زد، «جسد» به مسأله‌ای اساسی تبدیل شد. «جسد» گرچه «بی‌جان» است، «بی‌زبان» نیست. هر «نشانه» یک زبان است. «نشانه‌»ها سخن می‌گویند. بزرگترین دشواری برای یک قاتل همواره از میان بردن «نشانه»ها بوده است. وقتی «جسدی» وجود نداشته باشد، قتلی هم وجود ندارد! نظامهای استبدادی از قدیم بسیار کوشیده بودند مخالفان خود را اعدام کنند، گورهایشان را محو کنند، بدنهایشان را طعمه مرغان هوا کنند و هیچ چیز از آنان باقی نگذارند. با این همه، همواره موفق نمی‌شدند. مردمان گورها را می‌یافتند یا می‌ساختند، سوگواری می‌کردند، به خاطر می‌سپردند و «تاریخ» را می‌ساختند. اما نظامهای «تمام‌خواه» قرن بیستم از «نابودی» تصویری مهیب‌تر به نمایش گذاشتند. نابودی اسناد هویت افراد، نابودی هر اثر و نشانه، و سرانجام محو کامل «بدن»، چنانکه گویی هرگز چنین «کسی» نبوده است. «شماره‌ها» زندانی را حتی برای خودش نیز به هیچ تبدیل می‌کرد.

ما که امروز وارثان تاریخ «آشویتس» هستیم، دست کم می‌باید بدانیم که انسان در طول تاریخ گرچه بسیار قربانی جنایت و خودکامگی بوده است، راهی برای مقاومت و پیروزی نیز داشته است: «یادآوری»، «گرامی‌داشت»، «سوگواری» راههای مقاومت انسان در برابر «جنایت» و «ستم» و «خودکامگی» و «استبداد» است. دولتهای «تمام‌خواه» می‌کوشند «مرگ» را به چیزی بی‌اهمیت تبدیل کنند، می‌کوشند سوگواران را از «سوگواری» بازدارند، می‌‌کوشند «گورها» محو و خاموش باشند، می‌کوشند در هرجا «آشویتس» را به صنعتی تر و تمیز تبدیل کنند. ما باید «گورها» را نجات دهیم. این درس «آشویتس» برای ما‌ست، همان طور که « یاد و یادآوران» تشیع را به صورتی نهضتی انقلابی در آورد. اگر «مردگان» را فراموش نکنیم، آنان «مرده» نیستند.

● منتشر در ایراندخت، شماره ۴۷/ پیاپی ۹۵، شنبه ۱۷ بهمن ۱۳۸۸، ص ۷۸–۷۷.



آدرس دنبالک اين مطلب: http://www.fallosafah.org/main/weblog/trackback.php?id=324
مشاهده [ ۴۲۴۶ ] :: دنبالک [ ۰ ]
next top prev
دفتر يادها گفت و گوها درسها کتابها مقالات کارنامه
يکشنبه، ۳ شهريور ۱۳۸۱ / چهارشنبه، ۹ آبان ۱۴۰۳
همه‌ی حقوق محفوظ است
Fallosafah.org— The Journals of M.S. Hanaee Kashani
Email: fallosafah@hotmail.com/saeed@fallosafah.org
Powered By DPost 0.9